eitaa logo
「پـاتـوقـمـون🎙」
5.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
289 ویدیو
11 فایل
هٰذا‌مِن‌فَضل‌ربی که‌هرچه‌دارم‌از‌فضل‌پروردگارم‌است کپی؟ هرچه بیشتر بهتر، حلال حلالت✌️ کانال‌گرافیکیمون: ➺ @meghdad_graphic تبلیغ و تبادل نداریم! خادم‌کانال(فقط‌کار‌ضروری‌و‌نظرات): ➺ @mim_komeyl
مشاهده در ایتا
دانلود
و به اطلاع همگی برسونم... پاتوق ما در ، و فعال شده ولی به دلیل کمبود کادر مدیریت فعلا فقط همینجا فعالیت هست و اونجا فقط اخبار گزاشته میشه دوستانی ک دوست دارن باما همکاری کنند به آیدی مدیر پیام بدن @mim_komeyl
پیج کانال در اینستاگرام لطفا فالو کنید تا فعالیتمون رو در اینستاگرام شروع کنیم! (البته کسانیکه اینستاگرام دارند) ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
امام باقر(ع): مَن اَتَمَّ رُکوعَهُ لَم تَدخُلهُ وَحشَةٌ فی القَبر. هر که رکوع نمازش را کامل انجام دهد هیچ ترس و وحشتی در قبر با سراغش نمی آید. (کافی(ط-الاسلامیه) ج 3، ص 321، ح 7) ♡اینجا صحبت درمیان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
به امید خدا رمان ❤️عاشقانه دو مدافع❤️ را شروع میکنیم ⭕️توجه داشته باشید کپی رمان اشکال شرعی داره...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_آخــــر هفتہ قـــرار بود بیان واســــہ خواستگارے زیاد برام  مهــم نبود کہ قــرارہ چ اتفاقے بیوفتہ حتے اسمشم نمیدونستم ، مامانم همی طور گفته بود یکی می خواد بیاد.... فقط بخاطــر مامان قبول کردم کہ بیان برای آشنایے .... ترجیح میدادم بهش فکر نکنم _عادت داشتم پنج شنبہ ها برم بهشت زهرا  پیش🌹 شهید گمنام 🌹 شهیدے ک شده بود محرم رازا و دردام رفیقے ک همیشہ وقتی ی مشکلے برام پیش میومد کمکم میکرد ... 🌹فرزند روح الله🌹 این هفتہ  بر عکس همیشہ چهارشنبہ بعد از دانشگاه رفتم بهشت زهرا چند شاخہ گل گرفتم کلےبا شهید جانم حرف زدم احساس آرامش خاصے داشتم پیشش _بهش گفتم:شهید جان فردا قـــراره برام خواستگار بیاد..... از حرفم خندم گرفت ههههه خوب ک چی الان این چی بود من گفتم.. ... من ک نمیخوام قبول کنم فقط بخاطر ماما.... احساس کردم یہ نفر داره میاد ب ایـن سمت پاشدم دیر شده بود سریع برگشتم خونہ تا رسیدم مامان صدااااام کرد -اسمااااااااء _(ای واے خدا ) سلام مامان جانم؟ _جانت بے بلا فردا چی میخواے بپوشے؟ _فردا؟ _اره دیگہ خواستگارات میخوان بیاناااااا اها..... یه روسری و یہ چادر مگہ چہ خبره یہ آشنایی سادست دیگہ عروسے ک نیست.... این و گفتم و رفتم تو اتاقم ی حس خاصے داشتم نکنه بخاطر فردا بود⁉️ وای خدا فردا رو بخیر کنه با ایـن مامان جاݧ مـن... همینطورے ک داشتم فکر میکردم خوابم برد... 🖊نویسنده: خانم علی آبادی ⭕️کپی حرام ♡اینجا صحبت در میان است. ﹍..😇پاتوق بچه مذهبیا😇..﹍ @p_bache_mazhabiya
چیزے نمونده بود ڪ از راه برســـن من هنوز آماده نبودم  مامان صداش در اومد _اسمااااااء پاشو حاضر شو دیگہ الان ک از راہ برسـن انقــد منو حرص نده یکم بزرگ شو   _وای مامان جان چرا انقدر حرص میخوری الا.....(یدفہ زنگ و زدن ) دیگہ چیزی نگفتم پریدم تو اتاق تا از اصابت ترکشاے مامان در امان باشم سریع حاضر شدم  نگاهم افتاد ب آینہ قیافم عوض شده بود یہ روسرے آبے آسمانی سرم کرده بودم با یہ چادر سفید با گلهاے آبے سنم و یکم برده بود بالا با صداے مامان از اتاق پریدم بیرون عصبانیت تو چهره ے مامان به وضوح دیده میشد گفت:راست میگفتے اسماء هنوز برات زوده خندیدم گونشو بوسیدم و رفتم آشپز خونه اونجا رو بہ پذیرایے دید نداشت صداے بابامو میشنیدم ک مجلس و دست گرفتہ بود و از اوضاع اقتصادے مملکت حرف میزد انگار ۲۰سالہ مهمونارو میشناسہ همیشہ همینطور بود روابط عمومے بالایے داره بر عکس من چاے و ریختم مامان صدام کرد _اسماء جان چایے و بیار. خندم گرفت مثل این فیلما چادرمو مرتب کردم  وارد پذیرایے شدم سرم پاییـݧ بود سلامے کردم و چاےهارو تعارف کردم ب جناب خواستگار ک رسیدم کم بود از تعجب شاخام بزنہ بیرون، آقای سجادی!!! ایـݧ جاچیکار میکنه؟! ینی این اومده خواستگارے من؟! واے خدا باورم نمیشہ چهرم رنگش عوض شده بود اما سعے کردم خودمـــو کنترل کنم   مادرش از بابا اجــازه گرفت ک براے آشنایے بریم تو اتاق دوست داشتـــــم بابا اجـــازه نده اما اینطور نشد حالم خیلے بد بود اما چاره اے نبود باید میرفتم... 🖊نویسنده:خانم علی آبادی ⭕️کپی حرام ♡اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
ســر جـــام نشستہ بودم و تکون نمیخــوردم سجادے وایساده بود منتظر من ک راه و بهش نشون بدم اما من هنوز نشستہ بودم باورم نمیشد  سجادے دانشجویے ک همیشہ سر سنگین و سر بہ زیر بود اومده باشہ خواستگارے من من دانشجوے  عمران بودم اونم دانشجوے  برق چند تا از کلاس هامون با هــم بود همیشہ فکر میکردم از من بدش میاد تو راهرو دانشگاه تا منو میدید  راهشو کج میکرد  منم ازش خوشـم نمیومد خیلے خودشو میگرفت... چند سرے هم اتفاقے صندلے هامون کنار هم افتاد ک تا متوجہ شد جاشو عوض کرد این کاراش حرصم میداد  فکر میکرد کیه؟؟ البتہ ناگفتہ نماند یکمے هم ازش میترسیدم جذبہ ے خاصے داشت تو بسیج دانشگاه مسئول کاراے فرهنگے بودچند بار عصبانیتشو دیده بودم  غرق در افکار خودم بودم ک با صداے مامان ب خودم اومدم اسمااااااء جان آقاے سجادے منتظر شما هستن از جام بلند شدم ب هر زحمتے بود سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم   مامان با تعجب نگام میکرد... رفتم سمت اتاق بدون اینکہ تعارفش کنم و بگم از کدوم سمت باید بیاد اونم ک خدا خیرش بده از جاش تکون نخورد  سرشو انداختہ بود پایـیـن دیگہ از اون جذبہ ے همیشگے خبرے نبود  حتما داشت نقش بازے میکرد جلوے خوانوادم حرصم گرفتہ بودم هم تو دانشگاه باید از دستش حرص میخوردم هم اینجا حسابے آبروم  رفت پیش خوانوادش برگشتم و با صدایے ک یکم حرص هم قاطیش بود گفتم آقاے سجادے بفرمایید از اینور انگار تازه ب خودش اومده بود سرشو آورد بالا و گفت بله؟ بلہ بلہ معذرت میخواهم خندم گرفتہ بوداز این جسارتم خوشم اومد رفتم سمت اتاق اونم پشت سر مــن داشت میومد در اتاق و باز کردم و تعارفش کردم ک داخل اتاق بشہ... 🖊نویسنده:خانم علی آبادی ⭕️کپی حرام ◀️ادامــــہ دارد... ♡اینجا صحبت درمیان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
هر روز با سه قسمت از رمان زیبای ❤️عاشقانه دو مدافع❤️ همراه شما هستیم...
حجاب من ارزش دارد... آنقدر که روزی در تقویم📆 بنامش ثبت شده... 😍خدایا خیلی ممنونم ڪه من با حجابم ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
هر صبح بیشتر بدهڪار خودم مے شوم، ڪه چرا لااقل به خاطر خودم، به تو سلام نڪرده ام؛ ما حتے محض خودخواهے هم دوستت نداریم..! ❤️ ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
فقط درخون غلطیدن نیست🚫 شهادت🌷 هنگامی رخ میدهدکه اززخمِ کنایه دیگران بگیرد💔 و همان اشکیست که ازآه دلت جاری میشود😢 وآن هنگام که به دنبال راهی برای هستند تواینجا هرروز ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya