eitaa logo
پرسمان اعتقادی
42.3هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 💠 یاران آخرالزمانی پيامبر (ص) 🔅 : روزى پيامبر خدا در حالى كه گروهى از ياران در نزدش بودند ، دوبار فرمود: «خدايا! مرا به ديدار برادرانم برسان». فردى از يارانش گفت: ▫️ اى پيامبر خدا! آيا ما برادرانت نيستيم؟ ▫️ فرمود: «خير . شما ياران منيد و برادران من، مردمانى اند در آخرالزمان كه مرا نديده اند؛ امّا ايمان آورده اند ... براى هر كدامشان پايدارى در دين، از با دست خُرد كردن خار مغيلان در شب تيره، سخت تر است يا همچون كسى است كه اخگر شوره گز را در كف نگه دارد . اينان، چراغهاى تابان در دل تاريكى اند. خداوند، آنان را از هر فتنه غبارآلود و شبگون، نجات مى بخشد». 📚 بصائر الدرجات : ص ۸۴ ح ۴ 🔰 @p_eteghadi 🔰
لطفا در باره تجرد نفس انسان و ادله عقلی و قرآنی آن توضیح بفرمایید. مثلا یکی از استدلال ها این است که نفس وحدت دارد و به همین خاطر، مجرد هست. آیا اگر نفس مادی باشد نمی تواند واحد باشد؟ ادله مختلفی در این زمینه بیان شده است که در ادامه، در دو بخش به بررسی ادله عقلی و قرآنی آن می پردازیم: بخش اول: ادله عقلی تجرد نفس انسان در زمینه اثبات تجرد نفس انسان و تمایزش از بدن، ادله عقلی مختلفی بیان شده است که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می کنیم: 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
پرسمان اعتقادی
لطفا در باره تجرد نفس انسان و ادله عقلی و قرآنی آن توضیح بفرمایید. مثلا یکی از استدلال ها این است که
دلیل اول: وحدت نفس از قدیم تاکنون این مطلب پذیرفته شده است که بدن مجموعه ای از سلول ها و اجزاء متکثر است؛ اگر قرار بر این باشد که ما چیزی جز همین سلول ها نباشیم، پس صفاتی که هر بخش از بدن ما دارد، برای خود آن بخش است مثلا معده من گرسنه است و پوست من گرم است و قلب من شاد است و ... در حالی که واقعیت چنین نیست بلکه همان منی که احساس گرما می کند، احساس گرسنگی هم می کند و یا همان منی که احساس شادی می کند احساس پیروزی هم می کند. همه این ها حالات مختلف یک حقیقت است نه حالات مختلف برای اجزای مختلف بدن. بنابراین، من چیزی فراسوی بدن مادی و سلول های متکثر است و به همین جهت، تمامی حالاتی که برای سلول های متکثر و مختلف بدنم پیش می آید را با هم در می یابم و آن ها را حالات یک حقیقت می دانم نه حالات حقایق متکثر و مختلف.(1) این دلیل از سوی افلاطون مطرح شده تا از این طریق، به اثبات تجرد و تمایز روح از بدن بپردازد.(2) دلیل دوم: انسان رها از بدن هر کدام ما حالاتی را می توانیم فرض کنیم که کاملا از بدن منقطع شده ایم اما با این حال، از خودمان غافل نیستیم. برای این فرض، می توان به خواب مثال زد که در آن، التفاتی به بدن نداریم اما با این حال، خودمان را در می یابیم. اما اگر نفس همین بدن باشد، پس نباید هنگامی که از آن منقطع و غافل شده، به خودش علم داشته باشد؛ در حالی که توضیحش گذشت که با انقطاع از بدن نیز همچنان من به خودم آگاهم. پس من چیزی فراسوی بدن هستم که با قطع نظر از آن، خودم را در می یابم.(3) این دلیل نیز از سوی ابن سینا مطرح شده تا به اثبات تمایز و تجرد روح از بدن بپردازد.
پرسمان اعتقادی
دلیل اول: وحدت نفس از قدیم تاکنون این مطلب پذیرفته شده است که بدن مجموعه ای از سلول ها و اجزاء متکثر
دلیل سوم: وحدت هویت هویت انسان از ابتدای زندگی تا پایان عمرش، یک تشخص دارد و آن را وجدانا در می یابیم. بدن انسان با سوخت و ساز همیشگی در حال تغییر است به شکلی که گفته شده هر هفت تا ده سال، یکبار همه اجزای بدن عوض می شود. بنابراین، هویت انسان همان بدن او نیست بلکه امر مجردی است که در پی تغییرات بدن ثابت باقی می ماند.(4) دلیل چهارم: اشاره ‌ناپذیری تصورات محسوس بالوجدان تصوراتی را در ذهن خود می یابیم که آن ها غیر از خود اشیای خارجی هستند اما با این حال، اشیای خارجی را نمایش می دهند و ما از طریق آن ها به اشیای خارجی علم می یابیم. مثلا تصوری که از آتش دارم، غیر از آتش است چرا که ذهن مرا نمی سوزاند؛ اما با این حال، همین تصور، آتش سوزاننده را نمایش می دهد.(شبیه به عکس آتش و یا نقاشی آتش) این تصورات برخلاف خود اشیای خارجیِ محسوس، قابل اشاره حسی نیستند. بر همین اساس، روشن می شود تصوراتی که داریم، مجردند چون در جای خودش اثبات شد که یکی از خصایص اشیای مادی این است که قابل اشاره حسی هستند اما اشیای مجرد چنین نیستند. بعد از اثبات تجرد تصوراتی که داریم، نوبت به اثبات تجرد روح می رسد: تصوراتی که داریم، یا در روح ما عارض می شوند و یا مرتبه ای از روح ما می شوند. به همین جهت است که روح ما می تواند این تصورات را درک کند و آنها را بالوجدان برای خودش حاضر بیابد. بنابراین، روح نیز باید مجرد باشد و هم سنخ با تصورات باشد. به تعبیر دیگر: اگر روح مادی باشد قابل اشاره است؛ و در نتیجه، تصوراتی که دارد نیز باید قابل اشاره حسی باشند؛ در حالی که گفتیم تصورات قابل اشاره حسی نیستند.(5) بخش دوم: ادله قرآنی تجرد نفس انسان برخی از متفکران به آیاتی استناد کرده اند که مفادشان تجرد روح و تمایزش از بدن را اثبات می کند. البته باید توجه کرد که: روح در لغت به معنای حقیقتی است که مایه علم و حیات و شعور است. این معنا در تمامی آیات قرآن حضور دارد. اما مصادیق مختلفی از آن در آیات مختلف مورد نظر قرار گرفته است. گاهی مصداق روح، جبرئیل است(روح الامین، روح القدس) و گاهی مصداقش قرآن است(اوحینا روحا من امرنا) و گاهی مصداقش فرشته ای برتر از جبرئیل است(تنزل الملائکه و الروح، تعرج الملائکه و الروح) و گاهی منظورش روح انسانی است(نفخت فیه من روحی، نفخنا فیها من روحنا) و ... اما اینک در اصطلاح فلسفی و متعارف، روح فقط به معنای روح انسان در نظر گرفته شده است، یعنی فقط ناظر به مصداق خاص است و به معنای عام اشاره نمی کند.
پرسمان اعتقادی
دلیل سوم: وحدت هویت هویت انسان از ابتدای زندگی تا پایان عمرش، یک تشخص دارد و آن را وجدانا در می یابی
اما باید هوشیار بود که در ادبیات قرآنی، هر جایی که روح را دیدیم، نباید آن را به معنای روح انسانی بدانیم. اما این که فرمودید در کجا به روح انسانی اشاره شده است: در آیاتی که خداوند فرموده «نفخت فیه من روحی» یا «نفخنا فیها من روحنا» گاهی هم بدون استفاده از واژه روح به روح انسانی اشاره شده است؛ چنانکه در آیه 42 سوره مبارکه زمر به این مطلب اشاره شده که «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَ» آیات و روایات زیادی هست که دلالت بر این دارند آدمی دارای حیثیت دیگری است که غیر از بدن مادی است و با همین حیثیت است که در برزخ به سر می برد؛ با این که بدن مادیش در قبر خاکی متلاشی شده است(6). خواه این حیثیت و حقیقت را روح بدانیم، خواه به هر نام دیگری از آن یاد کنیم؛ در هر صورت، انسان دارای حیثیت دیگری است که خداوند و ملائکه آن را هنگام مرگ قبض کرده و بدون بدن خاکی متلاشی شده در قبر، به حیات برزخی خودش تا برپایی قیامت ادامه می دهد. نتیجه آن که روح در قرآن همیشه به معنای روح انسانی نیست و اشارات قرآن به روح انسانی نیز همیشه با استفاده از واژه روح نیست. در آیاتی از قرآن با استفاده از واژه روح، به این حقیقت اشاره شده است و گاهی از تعبیرات دیگر استفاده شده است.(7) 📚پی نوشت ها: 1. فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، انتشارات موسسه امام خمینی، 1390ش، صص203-204 2. کرم، یوسف، تاریخ الفلسفه الیونانیه، دارالقلم، بیتا، ص155 3. ابن سینا، طبیعیات شفاء، مکتبۀ آیت‌الله مرعشی، 1404ق، ج2، ص225 4. صدرالمتالهین، الاسفار الاربعه، دار احیاءالتراث، 1981م، ج8، ص42 5. فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، انتشارات موسسه امام خمینی، 1390ش، صص228-230 6. سوره مومنون، آیات 99-100. 7. برای مطالعه بیشتر در این باب، پیشنهاد می شود به این مقاله مراجعه بفرمایید: رودبندی‌زاده، مهدی و غلامرضا فیاضی، دلايل و شواهد قرآني بر تجرد عقلي روح در قرآن، مجله معرفت کلامی، شماره اول، بهار و تابستان 1396ش. 🔰 @p_eteghadi 🔰
آیا پس از مرگ، با عذاب شدن جسم، روح هم دچار عذاب می شود؟ از آن جایی که حقیقت آدمی به روح اوست؛ مسئولیت و تکالیف الهی نیز متوجهِ روح و حقیقت آدمی است، و هر کاری که آدمی انجام می دهد به تصمیمی است که روحش انتخاب کرده است، بنابراین، پاداش و عذاب نیز متوجه روح و حقیقت آدمی است. بگذریم از این که آگاهی ما از لذت و رنج نیز بواسطه حضور روح در بدن است و اگر روح نباشد، اساسا درک و آگاهی و احساس لذت و رنج توسط بدن درک نمی شود. به همین جهت، مسلما بعد از مرگ، روح دچار عذاب یا پاداش می شود و اگر هم عذابی به بدن وارد شود، روح است که از آن رنج می برد و متضرر می شود. 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
پرسمان اعتقادی
آیا پس از مرگ، با عذاب شدن جسم، روح هم دچار عذاب می شود؟ از آن جایی که حقیقت آدمی به روح اوست؛ مسئو
البته ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که بعد از مرگ، ارتباط تدبیری روح نسبت به بدن مادی قطع می شود و به همین جهت، بدن مادی فاقد علائم حیاتی می شود و بعد از مدتی نیز متلاشی می شود. بدنی که همراه روح در حیات برزخی حضور دارد، بدن برزخی و مثالی است که از سنخ دیگر است و اگرچه دارای شکل و شمایلی مشابه با بدن مادی است اما فاقد ماده است.(1) از این منظر، منظور از عذاب قبر نیز عذاب جسم مادی در قبر خاکی نیست بلکه محیطی است که روح و بدن برزخی ما در آن حاضر است.(2) به تعبیر روایات، مقصود از قبر، باغی از باغ‌ های بهشت برزخی یا گودالی از گودال‌ های جهنم برزخی است.(3) 📚پی نوشت ها: 1. برای مطالعه بیشتر، رک: صدرالمتالهین، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، دار إحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۹۷-۱۹۸؛ محسنی دایکندی، محمدعظیم، برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات، ناشر چاپی: انتشارات مجمع جهانی شیعه شناسی، ناشر دیجیتالی: مرکز تحقیقات رایانه اي قائمیه اصفهان، [بیتا]، ص۴۲-۴۳ 2. سبحانی، جعفر، الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل‏، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۲۳۸ 3. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۷۵ 🔰 @p_eteghadi 🔰
میخواستم بدونم چرا حضرت نوح همسر خودشو طلاق نداد با اینکه همسرش جز انسانهای هلاک شدنی بود؟ در خصوص سوال شما و اینکه انبیایی مانند حضرت نوح و لوط (علیهما السلام) چرا همسرانشان را طلاق ندادند پاسخ هایی ارائه شده است. مانند : 1. کفر خود را آشکار و علني نکرده بلکه در باطن کافر بوده و با کافران همکاري داشته اند ،ولي به ظاهر ادعاي ايمان داشته اند. در اين صورت که آن ها منافقانه ادعاي ايمان داشته ، ولي در باطن کافر بوده و در مسير پيامبر سنگ اندازي کرده اند ، حضرات نوح و لوط هم موظف بوده اند با آن ها مدارا کنند تا شايد متنبه شوند و مؤمن واقعي گردند. اين احتمال قوي است . در غالب تفاسير هم آن ها را منافق و کافر واقعي و مؤمن ظاهري شمرده اند.علاوه اين آيات در وهله اول براي انذار بعضي همسران رسول خدا آمده که در ظاهر مؤمن به رسول خدا و در باطن غير مؤمن بودند و اين نشان از نفاق آن ها دارد. 2.حکم جدايي زن و مرد مؤمن و کافر در اسلام بعد از هجرت و با قوت گرفتن اسلام و پيدا شدن مدينه النبي وضع شد. (1) قبل از آن در دوران عسرت مکه ، زن و مرد به صرف ايمان آوردن يکي و کافر بودن ديگري از هم جدا نمي شدند. بعيد نيست که در شريعت نوح و شريعت لوط (که شريعت حضرت ابراهيم بوده) ، اين حکم هنوز وضع نشده بود. در كنار همه پاسخ ها بايد به اين مساله هم توجه كرد كه يكي از امتحانات انبياء در داشتن همسران بد بوده است.(2)
پرسمان اعتقادی
میخواستم بدونم چرا حضرت نوح همسر خودشو طلاق نداد با اینکه همسرش جز انسانهای هلاک شدنی بود؟ در خصوص
ما نکته قابل توجه در این مورد این است که پیامبر عظیم الشانی چون حضرت نوح (علیه السلام) 950 سال در میان قومش آنان را به دین خدا فراخواند در حالیکه در این مدت آنان را نه نفرین کرد و نه ترک نمود اکنون چگونه با اخلاق و مرام و سلوک چنین پیامبری شایسته است که او همسر خویش را تحمل ننموده و متارکه نماید. همسر حضرت نوح (علیه السلام) هم فردی بود مانند سایر افراد بی ایمان قومش، مگر حضرت نوح(علیه السلام) آنان را ترک کرد تا متوقع باشیم همسرش را طلاق دهد؟ این صبوری ، مدارا با جاهلان وتحمل افراد بی ایمان، لازمه اخلاق پیامبری است، چیزی که در سایر انبیاء (علیهم السلام) هم با اختلاف درجه در نبوتشان دیده می شود. لذا تحمل همسر و عدم اقدام به طلاق او از طرف حضرت نوح (علیه السلام) امر عجیبی نیست. دوست داشتن و مهرورزی نسبت به بستگان کافر در جریان طوفان نوح و غرق شدن کافران حضرت نوح(علیه السلام) به خدا عرض کرد: فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي(3)؛و گفت پروردگارا پسرم از كسان من است وخداوند پاسخ فرمود: إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ (4)؛ او در حقيقت از كسان تو نيست او [داراى] كردارى ناشايسته است. از این گفتگو مشخص می شود که محبت و مهر ورزی، با ایمان، رابطه مستقیم دارد، همچنان که در آیه ای دیگر از قرآن کریم تکلیف این رابطه را مشخص تر بیان میکند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ...(5)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند [آنان را] به دوستى مگيريد....
پرسمان اعتقادی
ما نکته قابل توجه در این مورد این است که پیامبر عظیم الشانی چون حضرت نوح (علیه السلام) 950 سال در می
کفر و خیانت همسر نوح(علیه السلام) در خصوص خیانتشان که در قرآن کریم صراحتا بیان شده است : «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا...»(6) و در خصوص کفر آنان، هم در خود آیه 10 تحریم تعریضی دارد و هم در برخی تفاسیر وارد شده است. مثلا در مجمع البیان آمده: «به باور «ابن عباس»، زن نوح عنصرى كفرگرا و حق ‏ستيز بود كه به جاى ايمان و انجام كارهاى شايسته و همدلى و همراهى با آن حضرت، به مردم مى‏ گفت: هان اى مردم! نوح مردى سبك‏ مغز است و بدين وسيله آنان را از شنيدن دعوت او پراكنده مى‏ ساخت؛ و اگر يكى از آنان ايمان مى‏ آورد، با خبر چينى و جاسوس بازى او را به استبدادگران معرفى مى‏ كرد.»(7) 📚منابع: 1.تحریم/10 2. سایت پاسخگو 3. هود/45 4. هود/46 5. توبه/23 6.تحریم/10 7. مجمع البیان، طبرسی، ج10، ص479 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا