eitaa logo
پرسمان اعتقادی
42.3هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
1. اگر کسی در اجرای عقد ازدواج وکیل شود، آیا می‌تواند این کار را به شخصی دیگر بسپارد؟ 2. اگر فرد یقین به رضایت یکی از طرفین نداشته باشد، آیا عقد او صحیح است؟ 🎤1.اگر زن و مرد، شخصی را وکیل کرده باشند که خودش عقد ازدواج را به وکالت از آن دو بخواند، بدون اجازه آنها نمی‌تواند شخص دیگری را وکیل قرار دهد تا آن شخص عقد را بخواند.[1] اگر وکیل اطمینان ندارد که یکی از طرفین عقد او را وکیل در اجرای عقد قرار داده‌ است، می‌تواند عقد را بخواند. سپس اگر مشخص شود که از ابتدا هر دو طرف راضی به وکالت بودند، عقد ازدواج صحیح است. ولی اگر یکی از آنها راضی به وکالت نبوده، این عقد، فضولی خواهد بود؛ یعنی اگر بعد از اجرای عقد، مطلع و راضی شود، عقد صحیح است و الا عقد ازدواج باطل است.[2] 📚منابع: [1]. ر. ک: امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج 2، ص 44، قم، مؤسسه مطبوعات دار العلم، چاپ اول، بی‌تا. [2]. ر. ک: نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، محقق، مصحح، قوچانی، عباس، آخوندی، علی، ‌ج 29، ص 201، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ هفتم، 1404ق. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤در روایتی؛ پیامبر خدا(ص) فرمود: «بر شمار برادران خود بیفزایید؛ زیرا در روز قیامت هر مؤمنى را شفاعتى است». اما در روایتی دیگر امام على(ع) می‌فرماید: «بر شمار برادران دنیایى میفزاى که اگر از برآوردن نیازهایشان درمانده شوى، دشمنت می‌گردند. حکایت آنان، حکایت آتش است که بسیارِ آن می‌سوزاند و کمِ آن سود می‌رساند». به نظر این دو روایت با هم تناقض دارند؛ چگونه می‌توان این دو را با هم جمع کرد؟ در ارتباط با ناهمخوانی موجود در پرسش باید گفت؛ روایاتی درباره افزودن دوستان نقل شده است که به دو نمونه از آنها اشاره می‌شود: پیامبر خدا(ص): «استَکثِروا مِنَ الإِخوانِ فَإِنَّ لِکُلِّ مُؤمِنٍ شَفاعَةً یَومَ القِیامَة»؛[1] «دوستانتان را زیاد کنید؛ زیرا هر مؤمنى در روز قیامت، شفاعت ویژه خود را خواهد داشت». امام علی(ع): «لَا تَسْتَکْثِرَنَّ مِنْ إِخْوَانِ الدُّنْیَا فَإِنَّکَ إِنْ عَجَزْتَ عَنْهُمْ تَحَوَّلُوا أَعْدَاءً وَ إِنَّ مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ النَّارِ کَثِیرُهَا یُحْرِقُ وَ قَلِیلُهَا یَنْفَع»؛[2] ‏«به دنبال افزودن شمار برادران دنیایى خود مباش که اگر نتوانی خواسته‌هایشان را برآورده کنی، دوستی‌شان تبدیل به دشمنی می‌شود و چنین دوستانی مانند آتش هستند که مقدار زیاد آن آسیب وارد کرده و مقدار کمش سود می‌رساند». این دو روایت در نگاه اول ناهمخوان به نظر می‌آیند؛ اما باید دانست که در واقع با هم تعارضی ندارند؛ زیرا روایت دوم، تنها ناظر به «اخوان الدنیا» و یا همان «إخوان المُکاشرة» است که از دوستی و معاشرت با آنان - جز به اندازه ضرورت - نهی شده است.[3] «مکاشره» از ریشه «کشر» به معنای با کسی خندیدن و دندان‌ها را به او نمایان ساختن، است،[4] و مقصود از دوستان و برادران مکاشره، کسانی هستند که تنها به جهت نفع دنیوی، به صورت ظاهری خندان بوده، ولی در مشکلات و گرفتاری‌ها دوستان خود را رها می‌کنند. از این‌رو؛ این از باب تعارض مطلق و مقیّد است، که از نظر نفى و اثبات مختلف می‌باشند؛ در این صورت، مطلق، حمل بر مقیّد می‌شود؛ یعنى مقیّد، قرینه بر این است که مراد جدّى از مطلق، معناى مقیّد نیست. بنابراین، مقصود از روایت اول؛ افزایش دوست مؤمن و واقعی است، نه دوستان دنیایی که در روایت دوم از افزایش آن نهی شده است. ذیل هر کدام از دو حدیث یاد شده، علت یا ملاک افزایش و یا کاهش دوستان را بیان می‌کند که تأیید کننده این جمع‌بندی است. 📚منابع [1]. ذهبی، محمد بن احمد، إثبات الشفاعه، ص 58، أضواء السلف، چاپ اول، 1420ق؛ سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، الفتح الکبیر، ج 1، ص 170، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1423ق؛ متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج 9، ص 4، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1401ق. این روایت در برخی منابع شیعه از امام صادق(ع) نیز نقل شده است، با این تفاوت که عبارت «یوم القیامة» را ندارد؛ ر. ک: صدوق، محمد بن على‏، مصادقة الإخوان، ص 46، کاظمیه، مکتبة الإمام صاحب الزمان العامة، چاپ اول‏، 1402ق؛ حر عاملى، محمد بن حسن‏، وسائل الشیعه، ج ‏12، ص 17، قم، مؤسسة آل البیت(ع)‏، چاپ اول‏، 1409ق. [2]. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ص 527، قم، دار الحدیث‏، چاپ اول‏، 1376ش. [3]. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 248، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [4]. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین‏، ج 5، ص 291، قم، هجرت‏، چاپ دوم‏، 1409ق؛ بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی عربی - فارسی، مترجم، مهیار، رضا، ص 715، تهران، اسلامی، چاپ دوم، 1375ش. 🔰 @p_eteghadi 🔰
قرآنی که الان در دست ماست با قرآنی که در نزد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، فقط از این نظر متفاوته که اون مصحف تفسیر و شان نزول داره؟ یا اینکه تفاوت دیگری هم دارند؟ بدون شک قرآنی که نزد امام زمان(علیه السلام) است با قرآنی که در میان ماست از نظر تعداد آیه، سوره و چینش آیات در سوره ها و ظاهری هیچ تفاوتی ندارد به عبارت دیگر قرآنی که از سوی خدا به پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد همین قرآنی است که در بین ما مسمانان رایج است. اما نسخه ای که از این قرآن رایج نزد امام زمان(علیه السلام) است همان قرآنی است که امام علی (علیه السلام) بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نگاشته است و دارای یک سری توضیحات اضافه بر متن اصلی است که آن نسخه را ارزشمند کرده است. این نسخه قرآن دست به دست در طول زمانهای متعدد بین ائمه اطهار(علیهم السلام) پیش آمده تا به عنوان یک یادگار ارزشمند نزد امام زمان باقی بماند تا در زمان ظهور بر طبق آن امور جامعه مهدوی تنظیم گردد. مصحفي كه امام علي (عليه السّلام ) گردآوري كرده بود داراي ويژگيهاي خاصي بود اولاً: ترتيب دقيق آيات و سور، طبق نزول آن ها رعايت شده بود يعني در اين مصحف مكي پيش از مدني آمده و مراحل و سير تاريخي نزول آيات روشن بود. ثانياً در اين مصحف قرائت آيات، طبق قرائت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) كه اصيلترين قرائت بود، ثبت شده بود و هرگز اختلاف قرائت در آن راه نداشته است. ثالثاً: اين مصحف (قرآن) مشتمل بر تنزيل و تأويل بوده يعني موارد نزول و مناسبتهايي را كه موجب نزول آيات و سوره ها بود، در حاشيه مصحف توضيح داده شده است.(1) بنابراين گرچه مصحف امام علي (عليه السّلام) داراي امتيازاتي بوده و لكن در تعداد سوره ها و آيات با قرآن موجود در ميان مسلمين تفاوت نداشته است. به اين بيان كه زياده و نقصاني نسبت به قرآن موجود در آن نبوده است. پس قرآن واقعي همين قرآن است كه در دست مسلمين ميباشد و با قرآن امام علي (عليه السّلام) از نظر تعداد سوره ها و آيات و اجزاء تفاوتي ندارد. 📚پی نوشت: 1- معرفت، محمد هادي، تلخيص التمهيد، لجنة ادارة الحوزة العلمية بقم، المقدسه 1411 ق، ص127 🔰 @p_eteghadi 🔰
در سوره فرقان، سخن در باره تبدیل بدی ها به خوبی ها است. این تبدیل در باره خداوند عکس نیست، زیرا خداوند در هیچ ‌شرایطی خوبی ها را به بدی تبدیل کند. اما مثالی بزنید که چگونه بدی به خوبی تبدیل می شود؟ 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
🎤خداوند متعال، خوبی ها را که به بدی تبدیل نمی کند، هیچ؛ تازه ثواب مضاعف هم می دهد، در قرآن کریم برای ثواب ده برابری(1) و حتی ثواب هفتصد برابری(2) آیه داریم. البته افرادی هم هستند که با مسیری که انتخاب می کنند، موجب حبط و نابودی اعمالشان می شوند. ارتداد و کفر(3)، قتل پیامبران(4)، شرک(5) و... از جمله مواردی است که موجب نابودی و حبط اعمال می شود و چنین شخصی در روز قیامت، حسابرسی ندارد زیرا نامه عملش از عمل خیر، خالی است و چیزی برای حسابرسی نیست. اما آیه شریفه: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ‏ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيما»؛ مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، كه خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مى ‏كند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.(6) در باره چگونگی تبدیل سیئات به حسنات، تفاسیر مختلفی بیان شده است: 1. در اثر توبه و دگرگونی درونی، بدی هایش در آینده به حسنات تبدیل می شود، زیرا به جای بدی، نیکی می کند و در نامه اعمالش، به جای نیکی، حسنه ثبت می شود. 2. خداوند سیئات و بدی های نامه عملش را محو و پاک کرده و به جای آن، حسنه و نیکی ثبت می کند و حتی از حافظه ها نیز می رود و در روز قیامت کسی نیست که در حق او شهادت بدهد.(7) این قول، مستندات روایی هم دارد.(8) 3. نفس عمل، خیر و شر ندارد، بلکه آن ذات انسان است که اگر شقی باشد، آثار عملش زشت و اگر سعید باشد، آثار عملش نیک می شود. لذا تبدیل سیئات به حسنات، تبدیل اعمال نیست بلکه تبدیل آثار اعمال است. وقتی انسان شقی توبه می کند و مؤمن می شود، ذاتش سعید می شود و لازمه اش این است که آثار سعید بودن را داشته باشد؛ لذا آن آثار سوء شقاوت، از روحش برداشته و آثار نیک سعادت، جایگزین آن می شود.(9) 4. اين تبديل كه بگونه مطلق آمده دو مرحله را شامل است: یکی، بخشودن گناهان گذشته و جلوگيرى از گناهان آينده؛ دیگر این که آن ها اگر هم بعدا گناهان کوچكى داشته باشند، به جهت شايستگى والايشان، اين گناهان محو مى ‏گردد و به جاى آن ها حسناتى نمودار مى ‏گردد.(10) 5. اين تفاسير، منافاتى با هم ندارند و ممكن است همه در مفهوم آيه جمع باشند.(11) 📚پی نوشت ها: 1. انعام: 6/ 160. 2. بقره: 2/ 261. 3. بقره: 2/ 217. 4. آل عمران: 3/ 22. 5. انعام: 6/ 88. 6. فرقان: 25/ 70. 7. طیب، محمد حسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: اسلام ـ تهران، ج ‏9، ص 658. 8. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: ناصر خسرو ـ تهران، ج 7، ص 281؛ بحرانی، تفسیر البرهان فی تفسیر القرآن، موسسة البعثة، قسم الدراسات الاسلامیه ـ قم، ج ‏4، ص 149. 9. ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج ‏15، ص 336. 10. صادقی تهرانی، ترجمان فرقان: تفسیر مختصر قرآن کریم، ناشر: شكرانه‏ ـ قم‏، 1388 ه.ش‏، چاپ اول، ج ‏3، ص 490. 11. مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج ‏15، ص 161. 🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(47).mp3
4.75M
پرسش و پاسخ اعتقادی 🔹حجه الاسلام جلسه 47 - تاثیر نظارت بر جریان امور در زمان حضرت علی (ع) 🔰 @p_eteghadi 🔰
آیا احادیث معتبری در این زمینه وجود دارد که هر یک از حضرات معصومین(ع) در این عالم مأموریتی دارند و مأموریت امام رضا(ع) دست‌گیری از عرفا و سالکان در مرحله «نور ذات» است؟ 🎤بر اساس آموزه‌های دینی، ائمه(ع) نور واحدند و در ویژگی‌های مربوط به امامت مشترک‌اند.[1] البته همان‌گونه که در برخی از خصوصیات جسمی متفاوت‌اند، در برخی از ویژگی‌های معنوی هم ممکن است تفاوت‌هایی داشته باشند، اما از نظر مأموریت اصلی امامت، یعنی تبیین معارف دین و تحکیم آن در جامعه و ... یکسان‌اند.[2] با این وجود، بر حسب شرایط زمان و مکان، ممکن است صفتی در مورد امامی فعلیت و تبلور بیشتری یابد؛ مانند: جهاد و شهادت در امام حسین(ع)؛ تعلیم و تربیت در امام باقر(ع) و امام صادق‌(ع)؛ تحمل زندان در امام کاظم(ع) و ... .[3] از طرف دیگر از برخی اهل معرفت نیز جایگاه و خصوصیت ویژه‌‌ای برای هر کدام از معصومان(ع) نقل شده است، به عنوان نمونه: رسول خدا(ص) و دختر گرامی او و دو سبط ارجمندش(حسنین) را خصوصیتی در حوائج متعلّقه به تحصیل طاعت و رضوان خدای متعال است. امام علی(ع)، برای انتقام از دشمنان و کفایت شرّ ستم‌کاران. امام سجاد(ع)، برای دفع جور پادشاهان و وسوسه‌ی شیاطین. امام باقر و امام صادق(ع)، برای فریادرسی بر امر آخرت. امام کاظم(ع) در ترس از ناخوشی‌ها و بیماری‌ها و دردها. امام رضا(ع) در نجات از هول و بیم سفرهای دریاها و صحراها و بیابان‌ها. امام جواد(ع) در وسعت زندگی و بی‌نیازی از مردم. امام هادی(ع) در برآورده شدن مستحبّات و نیکی به برادران و کامل شدن طاعات. امام حسن عسکری(ع) در اعانت بر امر آخرت. برای امام مهدی(عج) در تمامی حاجات و نیازمندی‌ها و... که نام حاجت بر آن اطلاق شود، اختصاص و خصوصیتی است.[4] گفتنی است که چنین رده‌بندی‌هایی را در روایات مشاهده نکردیم، اما با توجه به چند نکته، می‌توان برخی از این تفکیک‌ها را به گونه‌‌ای هماهنگ با روایات دانست: الف) شهرت هر امامی به لقب و صفتی خاص که در برخی روایات آمده است.[5] ب) در برخی روایات آمده است که ما در علم و شجاعت یکسان هستیم، اما در عطایا به مقداری[بهره‌‌مندیم] که امر شدیم.[6] ج) اعلام برخی ویژگی‌ها برای ائمه(ع) در برخی روایات؛ مانند روایت معروف لوح که در آن به نقل از پیامبر(ص) آمده است: حسن(ع) را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم؛ و حسین(ع) را خزانه‌دار وحى خود ساختم و او را به‌ شهادت گرامى داشتم و پایان کارش را به ‌سعادت رسانیدم، او برترین شهدا است و مقامش از همه‌ی آنها عالی‌‌تر است. کلمه‌ی تامه(معارف و حجج) خود را همراه او و حجت رساى خود (براهین قطعى امامت) را نزد او قرار دادم، به سبب عترت‏ او پاداش و کیفر دهم. نخستین آنها سرور عابدان و زینت اولیای گذشته من است. و پسر او که مانند جد محمود(پسندیده) خود محمد است، او شکافنده علم من و کانون حکمت من است... .[7] نکته پایانی این‌که این نوع دسته‌بندی در تفصیل و تفکیک جایگاه اهل ‌بیت(ع) اگر بر اساس دریافت‌های شهودی باشد فقط برای افرادی که اطمینان به آن دریافت‌های شهودی دارند می‌تواند مقبول باشد. و باید توجه داشت که ممکن است دریافت شهودی عارفی با عارف دیگر متفاوت باشد و همان‌گونه که در راهنمای پرسشگری بدان اشاره شد، قضاوت در این زمینه بر عهده‌ی این پایگاه نیست. 📚منابع: [1]. «خَلَقَنِیَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ أَهْلَ بَیْتِی مِنْ نُورٍ وَاحِد». خزاز رازى، على بن محمد، کفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر(ع)، ص 71، قم، بیدار، 1401ق. «نَحْنُ فِی الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِی مَجْرًى وَاحِدا». کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 275، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. «نَحْنُ فِی الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاء». همان. [2]. ر. ک: «مأموریت اهل بیت(ع)»، 1248. [3]. ر. ک: «ویژگی هر امام نسبت به امام دیگر»، 16272. [4]. ر. ک: ملکی تبریزی، جوادآقا، المراقبات، ترجمه، محدث بندرریکی، ابراهیم، ص 43، قم، مؤسسه نشر اخلاق، 1376ش. [5]. ر. ک: ابن بابویه، محمد بن على، کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص 319، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق. [6]. «نَحْنُ فِی الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ وَ فِی الْعَطَایَا عَلَى قَدْرِ مَا نُؤْمَرُ». کافی، ج 1، ص 275. [7]. همان، ص 527 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 زياده روى در دعا يكى از كارهايى كه انجام دادن آنها براى نيايشگرْ شايسته نيست ، تجاوز از حد (اِعتدا) در دعاست . قرآن ، تصريح مى‌كند كه : ⚜️«ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ . پروردگارتان را با زارى و در حال پنهانى بخوانيد ؛ زيرا كه خدا ، تجاوزكاران را دوست ندارد» . ▫️ اعراف : آيه ۵۵ . اين آيه به مؤمنان ، توصيه مى‌فرمايد كه پروردگار خود را در آشكار و نهان بخوانند و خواسته‌هاى خود را از او بخواهند ؛ اما در دعا و خواستن از خداوند متعال ، از حد ، تجاوز نكنند . 🔸 در اين جا اين پرسشْ مطرح مى‌شود كه حدّ دعا چيست كه تجاوز از آن ، نكوهيده است و متجاوز از آن ، محبوب خدا نيست ؟ اكتفا به خواسته‌هاى منطقى و مشروع و رعايت ادب در بيان آنها در محضر خداوند متعال ، حدّ دعاست ، از اين رو ، طرح خواسته‌هاى نامعقول يا نامشروع و بى‌ادبى در گفتار و هر عملى كه از نيايشگرْ نكوهيده است ، زياده رَوى و تجاوز از حدّ دعا شمرده مى‌شود . 🔻 بنا براين ، كسى كه در محضر خداوند متعال ، گستاخانه با فرياد ، چيزى را مى‌خواهد يا كسى را نفرين مى‌كند كه مستحقّ نفرين نيست يا بيش از استحقاقِ كسى ، وى نفرين مى‌نمايد يا انجام گرفتن كارى نامشروع (مانند قطع رحم) را از خدا مى‌خواهد يا درخواستى غيرمنطقى دارد (مانند اين كه از خدا نابودى خود و يا نيستى آسمان و زمين را طلب نمايد) ، در واقع ، از حدود دعا تجاوز نموده است . اما بايد توجه داشت كه تجاوز از حدّ دعا ، به معناى نفى بلند‌همّتى در دعا و داشتن درخواست‌هاى بزرگِ معقول نيست . بلند‌همتى در دعا ، نه تنها نكوهيده نيست ، بلكه ممدوح نيز هست . 📚 نهج الدّعا (با ترجمه فارسی) ج ۱ ص ۲۴۸ 🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤آیا امام علی(ع) بهشت و جهنم را به برخی یاران خود نشان داد، اما آنان حضرتشان را متهم به جادوگری کردند؟! بر اساس آموزه‌‌های دینی، پیامبران و امامان و برخی از دیگر اولیای الهی دارای مقام و منزلت معنوی بالایی هستند که هر کسی توان تحمل و درک آن‌را ندارد؛ از این‌رو اگر معجزه و کرامتی ببینند، آورنده آن‌را به استفاده از سحر و جادو متهم می‌کنند و این موضوعی است که بارها در قرآن کریم بدان اشاره شده است. اما در مورد آنچه در پرسش آمده باید گفت که گزارشی در این زمینه در برخی منابع نقل شده است: بر اساس روایتی از امام باقر(ع)، برخی از یاران امام علی(ع) از حضرتشان خواستند که بخشی از چیزهایی را که رسول خدا(ص) در اختیارشان قرار داده را به صورت عملی برایشان تبیین کند. امام(ع) به آنها فرمود: اگر یک (کرامت) عجیب از عجائب خودم را به شما اطلاع دهم، شما مرا تکفیر می‌کنید و یا دست کم مرا به سحر و کهانت متهم می‌سازید! آنها گفتند: همه می‌دانیم که شما وارث دانش پیامبرید. امام(ع) فرمود: برخی از دانش عالمان(اهل‌بیت) بسیار مشکل و پیچیده است ‏که جز سه گروه به آن معرفت پیدا نکرده و آن را نمی‌پذیرند: فرشتگان مقرب، پیامبران مرسل و یا بندگان مؤمنی که خداوند قلب آنان را برای ایمان امتحان کرده باشد. سپس فرمود: اگر می‏خواهید برخی از کارهای شگفت مرا ببینید و آنچه خداوند از دانش خود به من هدیه داده را به تماشا بنشینید، بعد ازنماز عشا همراه من بیایید. حضرتشان بعد نماز عشا، به سمت حوالی کوفه حرکت کرد و هفتاد نفر نیز که خود را از بهترین شیعیان ایشان می‏دانستند، به دنبالش به راه افتادند. حضرت(ع) به آنان فرمود: بهتر است از شما عهد و پیمانی خدایی بگیرم که مرا تکفیر نکرده و دچار مشکل نکنید. به خدا سوگند! آنچه می‏بینید همان چیزی است که پیامبر(ص) به من آموخت و از آنها عهد و میثاقی محکم‌تر از عهد و پیمانی که خداوند از پیامبرانش گرفته بود، گرفت. سپس آن‌حضرت دعایی خواند که همگی شنیدند و می‏دانستند که ایشان نام‌های خدا را بر زبان می‌آورد. ناگهان قیامت برپا شد و بهشت و جهنم حاضر شد و تمام آنها محشور شدند. دیگر تردیدی برای آنان باقی نماند که روز محشر فرا رسیده و آنان در قیامت هستند، اما در واکنش به این کرامت، بهتری سخنی که گفتند آن بود که: این رخداد، تنها سحر و جادویی بزرگ است! و همگی کافر بازگشتند(کرامت آن‌حضرت را قبول نکردند)، مگر دو نفر و هنگامی که حضرتشان با آن دو نفر بازمی‏گشت، به آنان فرمود: گفته‏هایشان را شنیدید؟! دیدید با آن‌که از آنها پیمان گرفته بودم، مرا تکفیر کردند؟! ولی به خدا سوگند! فردای قیامت این حجّت من نزد خداوند خواهد بود. خداوند خود می‏داند که من ساحر و کاهن نیستم. این علم نیز متعلق به من و یا پدرانم نیست، علم خداوند و رسول او است که به او آموخت و رسولش نیز به من آموخت و من نیز شما را از آن با خبر ساختم. پس اگر مرا انکار کنید، گویا خداوند را انکار کرده‏اید. وقتی به مسجد کوفه رسیدند، حضرت دعاهایی خواند و آن دو نفر نیز شنیدند. ناگهان سنگ‌های مسجد از در و یاقوت شد. حضرت به آن دو فرمود: چه می‏بینید؟ گفتند: در و یاقوت! حضرت فرمود: اگر بخواهم، خدا نیز آن را بیشتر خواهد کرد. در این جریان نیز یکی از آن دو نفر، کافر شد و دیگری همچنان باقی ماند. حضرت به آن شخص فرمود: اگر چیزی برداری پشیمان می‏شوی و اگر هم برنداری باز پشیمان می‏شوی. حرص و طمع آن مرد، باعث شد مروارید کوچکی بردارد و آن‌را در آستینش بگذارد. صبح که از خواب برخاست مروارید سفید و بی‌نظیری دید. نزد امام(ع) رفت و گفت: من یک مروارید برداشتم و الآن همراه من است. حضرت فرمود: حال چه می‏خواهی؟ گفت: می‏خواستم بدانم آیا این حق است یا باطل؟ حضرت فرمود: اگر آن‌را به جایی که برداشتی برگردانی، خداوند در عوض آن به تو بهشت می‏دهد و اگر برنگردانی، خداوند در عوض، دوزخ را به تو خواهد داد. آن مرد برخاست و مروارید را به جایش برگرداند. خداوند آن‌را تبدیل به سنگ نمود، به همان صورتی که قبلا بود. این روایت را عمرو بن حمق خزاعی و ابوحارث اعور و میثم تمار نقل کردند.[1] در مورد سند این روایت باید گفت که بنابر جست‌وجویی که داشتیم این ماجرا در کتاب‌های «الهدایه الکبری» تألیف‌شده در قرن چهارم، « الخرائج و الجرائح»‏ و «مختصر البصائر» تألیف شده در قرن ششم گزارش شده است، اگرچه برخی از این کتاب‌ها شامل گزارش‌هایی است که به نظر غلوآمیز بوده و در کتاب‌های دیگر شیعی نقل نشده است، اما به هر حال از تألیفات قابل استناد می‌باشند. محتوای این گزارش را حتی اگر به صورت قطعی نیز نپذیریم، اما چیزی در آن وجود ندارد که با عقل و نقل در تعارض باشد.
📚منابع: [1]. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 129 – 130، بیروت، البلاغ، 1419ق؛ قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّٰه، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 862، قم، مؤسسه امام مهدی (عج) ، چاپ اول، 1409ق؛ حلی، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، محقق، مصحح، مظفر، مشتاق، ص 321، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول، 1421ق. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤طبق یک آیه، ابراهیم(ع) با آن‌که می‌داند آزر گمراه است، برایش درخواست آمرزش می‌کند، اما در آیه‌ای دیگر می‌فرماید ابراهیم(ع) بعد از آن‌که فهمید که آزر دشمن خدا است، دیگر برایش استغفار نکرد! آیا این دو آیه ناهمخوان نیستند؟! همان‌گونه که در پرسش مطرح شد، قرآن کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) و پدرش(عمویش) در آیاتی می‌فرماید: «... وَ اغْفِرْ لِأَبی‏ إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّین»؛[1] ابراهیم(ع) از خدا خواست که خدایا! پدرم را بیامرز که وى از گمراهان است! اما در آیه‌ی دیگری می‌فرماید: «وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ»؛[2] یعنی درخواست آمرزش ابراهیم براى پدرش، از آن‌رو بود که به او وعده‌ای داده بود. و چون برایش آشکار شد که پدرش دشمن خدا است، از او بیزارى جست. شاید در ابتدای امر تصور شود که این دو آیه با یکدیگر همخوان نیستند؛ اما پاسخ آن است که این آیات ناهمخوان نیستند، زیرا: الف) گمراه بودن یک شخص از راه هدایت و ایمان، لزوما به معنای دشمنی با خدا نیست. فراوان انسان‌هایی یافت می‌شوند که راه گم کرده‌اند، و بهره‌ای از ایمان و تعالیم الهی ندارند، اما در عین حال با خدا و دینش و حق و حقیقت دشمنی ندارند و به مخالفت با تعالیم الهی برنمی‌خیزند؛ لذا با توجه به فراگیری رحمت الهى می‌توان براى آنان استغفار و طلب رحمت کرد.[3] در داستان ابراهیم(ع) نیز می‌تواند این‌گونه باشد؛ یعنی ایشان ابتدا فکر می‌کرد که پدرش(عمویش) تنها به جهت ناآگاهی از تعالیم الهی گمراه شده و از دین فاصله می‌گیرد و شاید بعد از آگاهی، زمینه‌ی بازگشت او فراهم شود. از این‌رو برایش دعا و طلب آمرزش نمود، اما هنگامی که برایش مسلم شد که کفر او ناشی از عدم آگاهی نبوده ،بلکه از دشمنی او با خدایش سرچشمه می‌گیرد، استغفار برای او را رها کرد. ب) در تکمیل مورد قبلی مفسران معتقدند که این دو آیه از دو اتفاقی سخن به میان می‌آورند که در دو زمان جدا از هم رخ داده است. بدین ترتیب که در یک آیه، درخواست آمرزش ایشان برای پدرش بر اساس وعده‌ای بود که او به عمویش - منوط بر ایمان آوردن او – داده بود. و یا چنان‌که برخی مفسران می‌گویند: عمویش به ایشان وعده داده بود که من ایمان می‌آورم، اگر برایم طلب آمرزش کنی؛[4] لذا حضرت ابراهیم(ع) برایش درخواست آمرزش نمود. اما آیه‌ی «...فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ...»، چنان‌که از ظاهرش پیدا است، وقتی که ابراهیم(ع) فهمید او نه تنها ایمان نمی‌آورد، بلکه با علم و عمد به دشمنی با خدا می‌پردازد، دیگر این شایستگی از او سلب شده است؛ لذا از او بیزاری جست. بر این اساس، دو آیه بالا منافاتی با یکدیگر ندارند. 📚 منابع: [1].شعراء، 86. [2].توبه، 114. [3]. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 6، ص 108، تهران، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361ش. [4]. ر. ک: قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 8، ص 274، تهران، ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، 1364ش. 🔰 @p_eteghadi 🔰