نتیجه:
هرچند اطلاع ما از سیرۀ رسول خدا (ص) و اهلبیت ایشان در بلاهای طبیعی و بیماریهای فراگیر، محدود است؛ ولی اجمالاً میدانیم که ایشان، هم به علل و عوامل مادی بیماریها و بلاهای همگانی توجه داشتهاند و هم به علل و عوامل معنوی آنها. در مرحلۀ درمان نیز هم به اسباب مادّی درمان توصیه کردهاند و هم به اسباب معنوی آن. این دو، هیچ منافاتی باهم ندارند و باید هر دو را در کنار هم دید.
📚پینوشتها:
طوسی، رجال الطوسی، ص 27؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج3، ص 1405.
ابن حجر عسقلانی، الإصابة فى تمییز الصحابة، ج 1، ص 456 (پاورقی محقق به نقل از: مراصد الاطلاع).
بنگرید به روایتی دربارۀ معلی بن خُنیس که در مدینه حضور داشت، ولی از اخبار بد وبا در عراق نگران حال خانوادۀ خویش بود. مجلسی، بحارالانوار، ج 47، ص 91.
محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمة، (دورۀ پنججلدی)، چاپ اوّل، 1416 ق، حدیث 18792 (به نقل از غررالحکم، حدیث 8545).
محمدی ریشهری، همان، حدیث 18793 (به نقل از غررالحکم، حدیث 8612).
مانند روایت راوندى دربارۀ امام حسن عسکرى (علیهالسلام) در: حرّ عاملی، وسائلالشیعة، ج 17، ص 108 باب 10.
مالک بن انس، الموطأ، بیروت، ج 2، ص 898 (باب ما جاء فی الطاعون، حدیث 22)
صدوق، معانی الأخبار، ص 254، حدیث 1.
ر.ک: کلینی، الکافی، ج 2، ص 429؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 7.
ر.ک: مجلسی، همان، ج 59، ص 210. در نهایۀ ابن اثیر نیز آمده است: «الوباء بالقصر و المد و الهمزه الطاعون و المرض العام».
صدوق، معانی الأخبار، ص 254؛ حرّ عاملی، وسائلالشیعة، ج 2، ص 431.
حرّ عاملی، همان، ج 2، ص 431، حدیث 2556.
محمدی ریشهری و همکاران، حکمت نامۀ امام حسین (علیهالسلام)، ج 2، ص 195، حدیث 655.
برای نمونه، ر.ک: کلینی، همان، ج 2، ص 123، حدیث 8.
صدوق، علل الشرائع، ص 525، حدیث 1.
ر.ک: محمدی ریشهری، میزان الحکمة، حدیث 11142 تا 11145.
نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج 16، ص 440.
حسینی، سید خلیل و بهرامی خشنودی، مرتضی، تحفۀ آسمانی، ص 70 (به نقل از: توحید مفضل، ص 110)
مجلسی، محمدباقر، همان، ج 6، ص 124 (به نقل از: الدعوات راوندی).
رضایی، حسن و همکاران، فرهنگنامۀ سیرۀ پیامبر اعظم (ص)، ص 619 (به نقل از: مکارم الاخلاق، ص 357).
ر.ک: رضایی، حسن و همکاران، همان، ص 619.
. برای نمونه، ر.ک: صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 558، حدیث 1544.
ر.ک: حسینی، سید خلیل و بهرامی خشنودی، مرتضی، همان، گفتار دهم و یازدهم.
🔰 @p_eteghadi 🔰
در پاسخ بايد به چند نکته توجه داشت: 1 ـ دربارۀ اينکه آيا امام رضا (عليهالسلام) فرزندي غير از امام جواد (عليه السلام) داشته يا نه اختلاف است. عموم مورّخان و نويسندگان، فرزندي براي ايشان غير از امام محمّد تقي ذکر نکردهاند (1) و حتي برخي تصريح کردهاند که ايشان هنگام رحلتش فرزند ديگري نداشته است. بااينحال، از دختري به نام «فاطمه بنت الرضا» نيز در سند يک حديث نامبرده شده است. (2) البتّه از برخي روايات استفاده ميشود که ايشان پسر ديگري نيز داشته و حتي مقابري نيز براي اولاد ايشان در شهر مرو و حتّي قزوين يا شهرهاي ديگر ذکرشده است. (3) برخي نيز تعداد اولاد آن حضرت را تا چهار پسر نيز ذکر کردهاند؛ ولي سخن معتبر همين است که ايشان پسري غير از امام جواد نداشته (4) و اگر هم داشته، در کودکي از دنيا رفته است؛ چنانکه دربارۀ فرد مدفون در قزوين، تصريحشده که کودکي دوساله يا کمتر بوده است. (5) خلاصه اينکه تصريح عالمان نسبشناس و نيز قرائن تاريخي، قاطعانه نشان ميدهد که نسل امام رضا (عليهالسلام) تنها از طريق فرزندش امام محمّد تقي معروف به جواد، ادامه يافته است (6). 2 ـ بنا بر آنچه گذشت، همۀ سادات رضوي، از نسل امام جواد (عليهالسلام) هستند و حتّي به تعبيري ميتوان تمام نوادگان امام هادي و امام عسکري (عليهماالسلام) را نيز از سادات رضوي شمرد؛ چنانکه تعبير «ابن الرضا» علاوه بر امام جواد، براي نوۀ ايشان امام عسکري (عليهالسلام) نيز به کار ميرفته است. (7) اين بدان جهت است که امام رضا (عليهالسلام)، افزون بر مقام علمي و معنوي که در ميان عموم مسلمانان و بهويژه شيعيان داشت، چون بهحسب ظاهر، عهدهدار مقام ولايتعهدي مأمون نيز گشت، شهرت سياسي و اجتماعي مضاعفي نيز يافته بود و همين باعث شده بود که نهتنها فرزند، بلکه نوادگان ايشان را نيز به آن حضرت منسوب ميکردند. اين، مشابه تعبير «يا ابن رسولالله» است که خطاب به ائمه فراوان بهکاررفته؛ در حالي که آنان فرزندان بيواسطۀ پيامبر (صليالله عليه و آله) نبودند. 3 ـ بااينحال، برخي از محققان و نويسندگان تصريح کردهاند که تعبير «سادات رضوي» يا «رضويّون»، مربوط به ساداتي است که نسبشان به موسي بن محمّد بن علي ميرسد و در قم و مشهد و قزوين و ديگر بلاد پراکندهاند؛ و او همان فرزند امام جواد و برادر امام هادي است که به «موسي مُبَرقَع» معروف است. وي در سالهاي پاياني عمرش به قم آمد و همانجا مدفون شد (8). خلاصۀ پاسخ شما اين است که: همۀ سادات رضوي، از طريق امام جواد به امام رضا (عليهماالسلام) ميرسند و اينکه چرا به آنان «سادات جوادي» يا تعبير ديگري شبيه به آن گفته نشده، بهاحتمال بسيار قوي، به سبب شهرت فراگير امام رضا (عليهالسلام) و معروف شدن نسل امام رضا (علیه السلام) به ابن الرضا بوده است. البته احتمالات ديگري نيز قابلطرح است که در جاي خود بايد بررسي شوند.
📚پينوشتها:
1.براي نمونه، ر.ک: ابن فنُدق، لباب الانساب، ص 42.
2. ر.ک: شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، باب دهم در تاريخ امام ثامن ابوالحسن علي بن موسيالرضا، فصل ششم، ذکر اولاد آن جناب. (نسخۀ يکجلدي، چاپ مؤسسۀ مطبوعاتي حسيني، ص 924 ـ 923).
3. به اين لينک بنگريد: http://fa.alkawthartv.com/news/86023.
4. محمدجواد فضلالله، تحليلي از زندگاني امام رضا عليهالسلام، ترجمۀ محمدصادق عارف، انتشارات آستان قدس رضوي، ص 44 و 45.
5. رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 426 (به نقل از: التدوين في اخبار قزوين، ج 3، ص 428).
6. محمدعلي نائيني اردستاني کچوئي، انوار المشعشعين، تحقيق محمدرضا انصاري قمي، انتشارات کتابخانۀ آيتالله مرعشي در قم، ص 292.
7. رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص536 (به نقل از ابن شهرآشوب، علامه مجلسي و…).
8. ر.ک: محمدعلي نائيني اردستاني کچوئي، انوار المشعشعين، ص 299 و بهتفصيل در صفحات بعد که ماجراي حضور موسي مبرقع را در قم و گسترش نسل سادات رضوي را شرح کرده است.
🔰 @p_eteghadi 🔰
در ابتدا لازم است يادآوري کنيم که خمس، يک دستور اسلامي است که حکم آن، در آيۀ 41 سورۀ انفال بيان شده است. از اين رو، هرچند در مذاهب فقهي در بارۀ جزئيات آن اختلاف است، در اصل آن هيچ ترديدي نيست. امّا در پاسخ به سؤال شما، به بيان چند مطلب بسنده ميکنيم:
1 ـ بر خلاف ذهنيتي که شما داريد، قانون خمس در زمان رسول خدا (ص) اجرا ميشده است. تنها چيزي که برخي ادّعا کردهاند، اين است که ايشان فقط خمس غنايم جنگي را مطالبه ميکرده و نه مطلق غنايم را تا شامل مازاد درآمد و طلا و نقره و معدن و… نيز بشود. اين ادّعا، با واقعيات تاريخي و مدارک روايي در کتابهاي شيعه و سنّي سازگار نيست. به استناد رواياتي که در منابع معتبر اهل سنت نيز آمده، آن حضرت نه قط خمس غنايم جنگي را جدا ميکرده، که براي موارد ديگري مانند معدن و دفينه (گنج) نيز خمس قرار داد(1) و در عهدنامهها و دستورهايي که براي قبايل مختلف مينوشت، بر لزوم پرداخت خمس نيز تأکيد ميفرمود.(2) و حتي بنا بر ديدگاه درست، مأموريت امام علي (ع) در واپسين سفرش به يمن نيز دريافت خمس بوده است.(3) در حالیکه مردم آنجا پیش از این مسلمان شده بودند، پس سخن کساني که خمس را مختص به غنايم جنگي ميشمارند، با سنّت رسول خدا (ص) سازگار نيست.
2 ـ متأسفانه بعد از رحلت رسول خدا (ص)، عمل به سيرۀ ايشان در بارۀ خمس، از دو جهت دچار آسيب شد: هم از جهت متعلق خمس و اينکه از چه مواردي بايد خمس گرفته شود، و هم از جهت مصرف آن و اينکه به چه افراد يا گروههايي بايد پرداخت شود.(4)
3 ـ امير مؤمنان (ع) از همان آغاز خلافت، با يک سلسله دشواريها و موانع رو بهرو بود که برخي از آنها تا پايان عمر آن حضرت ادامه داشت. اين دشواريها هم در صحنۀ سياسي و نظامي و اجتماعي بود و هم در عرصۀ فرهنگ و دينمداري؛ امّا همۀ اينها بي گمان، در سياست نادرست خلفاي پيشين ريشه داشت.(5) اين موانع، به علاوۀ درگير شدن آن حضرت با سه جنگ مهمّ داخلي (جمل، صفين و نهروان) باعث شد که آن حضرت عملاً نتواند بسياري از اصلاحات مورد نظر خود را انجام دهد. قداست يافتن سنت شيخين در ميان عموم مسلمانان نيز مانع بزرگي بود.(6) که باعث شد برخي از انحرافات گذشته، عملي مانند نماز تراويح نيز (که از دوران خليفۀ دوم آغاز شده بود و از نگاه اميرالمؤمنين بدعت بود)، در دوران خلافت ايشان نيز همچنان رواج داشته باشد.(7)
4 ـ مسئلۀ خمس نيز از مواردي بود که امام علي (ع) نتوانست سنت رسول خدا را در بارۀ آن، احيا کند. طبق روايتي از امام باقر (ع)، امير المؤمنين (ع) به اين دليل نتوانست اين روال را تغيير دهد که نميخواست متّهم به تخلّف از سنت شيخين (ابوبکر و عمر) گردد.(8)
5 ـ اين روال در دوران امام حسن (ع) نيز ادامه داشت و به ويژه بعد از ماجراي صلح با معاويه، اهل بيت ديگر قدرت اجتماعي لازم را براي اجراي احکامي مانند خمس نداشتند و اگر ميخواستند که حکم صحيح چنين مسائلي را بيان کنند، زمينهاي براي اين کار وجود نداشت. امّا در دروههاي بعد، هرچند ائمه همچنان در رأس هرم قدرت و دست اندر کار حکومت نبودند، ولي اقتدار بالايي به دست آورده بودند و تطورات تاريخي در گفتمان امامت، باعث شده بود که زمينه و ظرفيت لازم براي اجراي احکامي مانند خمس فراهم گردد. مطرح شدن احکام و گزاره هايي چون وجوب پرداخت خمس، حرمت تحاکم نزد حاکمان جور ( يعني لزوم پرهيز از بردن داوري نزد آنان، حتي در مسائل جزئي زندگي)، نصب وکيل و پيدايش شبکۀ منظّمي براي ارتباطات فکري و مالي ميان امام و پيروان آنان، همگي حاکي از اقتدار فراواني است که امامانِ متأخّر داشته اند.(9)
خلاصه اينکه: خمس به عنوان يک دستور ديني، در زمان رسول خدا (ص) مطرح بود و به آن عمل ميشد؛ ولي در دوران خلفا دچار انحرافاتي شد که امام علي(ع) و امامان بعدي نيز نتوانستند آن را به مجراي اصلياش بازگردانند؛ تا اينکه در دروۀ امامان بعدی (از زمان امام صادق و امام کاظم علیهما السلام) به تدریج زمينه براي اعلام و اجراي آن فراهم گشت.
📚پينوشتها:
1. براي نمونه، در صحيح مسلم (کتاب الحدود، ج 5، ص 127) حديثي از ابوهريره روايت شده است که رسول خدا (ص) فرموده: «رکاز خمس دارد» و رکاز به معناي معدن طلا و نقره است. نيز: روايت شعبي از جابر بن عبدالله در مسند احمد، ج3، ص 335 و 336.
2. مانند عهدنامۀ آن حضرت براي دو قبيلۀ سعد هذيم و جذام. (ابن سعد، الطبقات الکبري، ج1، ص270). در هيچ يک از اين گونه موارد، منظور خمس غنايم جنگي نيست؛ زيرا آنان اجازۀ جنگ با ديگران را نداشتند. برخي از آنان نيز اساساً در موقعيت جنگيدن نبودند تا پيامبر از آنان توقع داشته باشد خمس غنيمت جنگي را به آن حضرت بدهند. اگر هم در جنگي شرکت ميکردند، تصميمگيري در بارۀ غنايم جنگي با آنان نبود؛ بلکه با خود رسول خدا و يا فرماندهان منصوب ايشان بود.
3. علامه سيد مرتضي عسکري، بازشناسي دو مکتب (ترجمۀ کتاب معالم المدرستين)، ج2، ص253.
4. ر.ک: علامه سيد مرتضي عسکري، همان، ص 155 ـ 266 (به ويژه ص 162 که فشردۀ اين مطلب را آورده است).
5. مهدي پيشوايي، تاريخ اسلام (جلد دوم؛ از سقيفه تا کربلا)، ص 236.
6. دربارۀ جايگاه سنّت شيخين و تأکيد تودۀ مردم بر آن، ر.ک: رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج 2 (سيرۀ خلفا)، 240 ـ 243 و نيز 245 ـ 247.
7. مجلسي، بحار الأنوار، ج 31، ص 8. نيز نک: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 283، به نقل از سيدمرتضي ،همراه با پاسخ به حرمت چنين بدعتي.
8. ابوعبيد، الاموال، ص 332؛ جصاص، احکام القرآن، ج3 ، ص63 (نقل در: بازشناسي دو مکتب، ج2، ص 229 و 230). اميرالمؤمنين (ع) خود نيز در خطبهاي، به صراحت، خمس را از مواردي شمرده که به دليل وقوع انحراف در بارۀ آن، نتوانسته آن گونه که بايد به آن جامۀ عمل بپوشد. براي اطلاعات بيشتر در اين باره، به لينک زير بنگريد:
http://www.soalcity.ir/node/2022
مرتضي بهرامي خشنودي، «تطور تاريخي گفتمان امامت تا نيمۀ سدۀ سوم هجري»، پاياننامۀ کارشناسي ارشد تاريخ تشيع، دانشگاه امام صادق (ع)، 1386، ص 151.
🔰 @p_eteghadi 🔰
نامه ای از عارف کامل
حضرت آیت الله سید اسماعیل اصفیائی (پدر بزرگوار حضرت استاد فاطمی نیا) ، که در ماه مبارک رمضان برای خانواده شان نوشته بودند :
بسم الله الرحمن الرحیم
عمده مطلب که از زمین و آسمان بزرگتر است، ماه مبارک رمضان است.
فرزندانم که شنیده ام مریض هستید ، هر سه از روزه اجتناب کنید.
بیائید یک روزه ای بگیرید که بر همه واجب است حتی بر مریض بستری و آن هم روزه گرفتن از حرام و گناه است که در تمام عمر افطار ندارد ولو یکبار هم که باشد ممنوع است.
و عوض دعاهای جوشن کبیر و امثالش، سکوت از یاوه و بیهوده گفتن، بسیار عمل خوب و نتیجه ی عالی دارد و بدون آن ، نماز و دعاها خیلی فایده ندارد.
سید اسماعیل
🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(121).mp3
5.11M
پرسش و پاسخ اعتقادی
🔹حجه الاسلام #محمدی
جلسه 121 - مسئله شفاعت
🔰 @p_eteghadi 🔰
واژه «فاسق» از ریشه «فسق» است که در اصل به معناى خارج شدن هسته از درون رطب خرما است.[1] و در نگاهی تمثیلی به کسی که از محدوده شرع خارج شود «فاسق» میگویند.[2] به عبارت دیگر، «فسق» سرپیچی از دستورات الهی است که شامل رفتار کافران و نیز مسلمانان گنهکار میشود، و در شرع به کسی «فاسق» میگویند که مرتکب گناهان کبیره شده و یا اصرار بر گناهان کوچک دارد.[3]
بنابر این، مسلمان فاسق کسی است که ملتزم به حکم شرع شده و به آن اقرار کرده، اما بعد از آن، تمام یا بعضی از احکامش را نادیده میگیرد، اما به کافر، فاسق گفته میشود؛ چون از حکم عقل و فطرت سرپیچی کرده است.[4]
و در اصطلاح قرآنى، به خارج شدن از راه مستقیم فسق گفته میشود. این کلمه در برابر عدالت به کار میرود.
پس فسق و فسوق، خروج از مسیر حق است، چنانکه قرآن کریم درباره ابلیس فرمود: «…کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»؛[5] ابلیس که از جن بود از فرمان پروردگارش بیرون شد.
بنابر این به تمام کسانى که لباس طاعت پروردگار را از تن در آورده، و از راه و رسم بندگى خارج شدهاند، فاسق گفته میشود. و در حقیقت همانگونه که هسته خرما به هنگام بیرون آمدن، آن قشر شیرین و مفید و مغذى را رها میسازد، آنها نیز با اعمال خود تمام ارزش و شخصیت انسانی خویش را از دست میدهند.[6]
در روایت از معصوم(ع) نیز معناى فسق چنین آمده است: «… فَکُلُّ مَعصِیَهٍ مِنَ المَعاصِى الکِبارِ فَعَلَها فاعِلُها أو دَخَلَ فیها داخِلٌ بِجَهَهِ اللَّذَّهِ و الشَّهوَهِ و الشَّوقِ الغَالِبِ، فَهُوَ فِسقٌ و فاعِلُهُ فاسِقٌ خارِجٌ مِنَ الإیمانِ بِجَهَهِ الفِسقِ»؛[7]فسق عبارت است از هر نوع نافرمانى خدا که از معاصى بزرگ باشد و شخصی که اقدام به آن کرده و مرتکب چنین گناهی شده، انگیزهاش لذّتجویی، شهوت و غلبه تمایلات نفسانی باشد. چنین کاری، فسق و فاعل آن فاسق بوده که به جهت فسقش از ایمان خارج است.
البته میدانیم که «فسق» نیز مانند بسیاری از امور دیگر؛ نظیر ایمان، تقوا، کفر و … دارای مراتب و درجاتی است؛ و از اینرو در بسیاری از موارد، خطاب فاسق در قرآن و روایات تنها شامل افرادی میشود که در مقابل پیامبران ایستاده و یا رویهای به شدت منافقانه را پیشرو گرفتهاند و شامل افرادی نمیشودکه احیاناً گناهانی انجام داده، اما انجام گناه به صورت یک رویه در زندگی آنان در نیامده است، اگرچه آنان نیز از مرتبه ضعیف فسق برخوردارند.
نشانههای فاسقان/ به چه کسانی فاسق می گویند؟
در حدیثى از پیامبر(ص) در مورد نشانههاى فسق و فاسق نقل شده است: «… أمّا عَلامَهُ الفاسِقِ فَأربَعَهٌ اللَّهوُ وَ اللَّغوُ و العُدوانُ و البُهتانُ»؛[8] نشانه فاسق چهار چیز است: لهو، لغو، دشمنی و تهمت زدن.
بر اساس این حدیث، فاسقان با چهار ویژگى شناخته میشوند: نخستین نشانه فاسقان این است که اهل «لهو» هستند؛ یعنی مشغول کارهای بیهوده هستند؛ اعمالى که انسان را از کارهاى مفید و مهم باز میدارد.
دومین ویژگی اهل فسق آن است که حرفهای لغو میزنند؛ کلام لغو آن است که اعتنایى به آن نیست و از روى بیفکری و بدون تفکر بر زبان رانده میشود. سومین خصلت آنها دشمنی (با حق) است. و چهارم اینکه به دیگران بدون جهت تهمت میزنند و نسبتهای ناروا میدهند.
مصادیق فاسق در قرآن
قرآن کریم با برشمردن برخی ویژگیها از مرتکبان آنها با عنوان فاسق یاد میکند:
1. به احکام الهی حکم نمیکنند: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون»؛[9] هر کس به هر انگیزهاى بر اساس قانون الهى حکم نکند و یا از داورى حقّ کنارهگیرى، نماید فاسق است.
2. سخن و اخبار آنها اعتبار ندارد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ»؛[10] اى مؤمنان اگر فاسقى خبرى پیش شما آورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا از روى نادانی به قومى آسیب رسانید و بر کرده خویش پشیمان شوید.
3. اعمالشان مورد پذیرش قرار نمیگیرد: «لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْمًا فَاسِقِینَ».[11]
4. هدایت پذیر نیستند: «و الله لایهدی القوم الفاسقین»؛[12] خدا فاسقان را هدایت نمیکند.
منظور از این هدایت، هدایت ثانوی تکوینی پاداشی است، نه هدایت تشریعی؛ چرا که انحراف از هدایت اوّلی که همان فسق و تبهکاری باشد، باعث محرومیت از هدایت ثانوی خدا میگردد.[13]
5. فاسقان دو چهره و اهل نفاقاند: «انّ المنافقین همُ الفاسقون».[14]
6. فاسقان به زنان پاکدامن تهمت میزنند: «یَرمُونَ المحصنات… اولئک هم الفاسقون».[15]
7. فاسقان کسانى هستند که پیمان خدا را پس از آنکه محکم ساختند میشکنند: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِه».[16]
8. آنها پیوندهایى را که خدا دستور داده بر قرار سازند، قطع میکنند: «وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ».[17]
9. نشانه دیگر فاسقان، فساد در روى زمین است: «وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ»؛[18] آنها فساد در زمین میکنند.
10. فاسقان حرام خوارند: «حُرّمت علیکم المَیتَهُ و الدّم… ذلکم فِسق».[19]
11. فاسقان فامیل، خانواده، تجارت و… را بر جهاد در راه خدا ترجیح میدهند: «ان کان آبائکم… و اللّه لا یَهدِى القومَ الفاسقین»؛[20] بگو: اگر پدران، فرزندان، برادران، زنان و خویشاوندانتان و اموالى که اندوختهاید و تجارتى که از کساد آن بیم دارید، و خانههایى که بدان دلخوش هستید، براى شما از خدا و پیامبرش و جهادکردن در راه او دوست داشتنیتر است، منتظر باشید تا خدا فرمان خویش را بیاورد. و خدا فاسقان را هدایت نخواهد کرد.
سرانجام فاسقان
سرانجام و عاقبت کار فاسقان به جهت خروج از حریم و دایره ایمان چنین است:
1. عدم رضایت الهی: «فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ».[21]
2. ذلت و خواری: «وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقین».[22]
3. آتش جهنم: «وَاَمَّا الَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَاْوَاهُمُ النَّارُ»؛[23] و اما کسانى که فاسق شدهاند جایگاه آنها آتش است.
📚منابع:
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 636، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیه، چاپ اول، 1412ق.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. کهف: 50.
[6]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 36، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، 1374ش.
[7]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول ص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 331، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[8]. همان، ص 22.
[9]. مائده، 47.
[10]. حجرات، 6.
[11]. توبه، 53.
[12]. صف، 5.
[13]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 72، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[14]. توبه، 67.
[15]. نور، 4.
[16]. بقره، 27.
[17]. همان.
[18]. همان.
[19]. مائده، 3.
[20]. توبه، 24.
[21]. توبه، 96.
[22]. حشر، 5.
[23]. سجده، 20.
🔰 @p_eteghadi 🔰
#دستورات_ماثور
🔴 شروع ایام البیض #ماه_مبارک_رمضان ...
💢نماز و دعای شب سیزدهم #ماه_مبارک_رمضان
🔻 ۱. نماز مخصوص ليالي بيض ، دو ركعت نماز در هر ركعت بعد از سوره حمد سوره يس و سوره ملک تَبارَكَ الْمُلْك و سوره توحيد بخواند.
🔻۲. نمازمخصوص شب سيزدهم:
هر كه شب سيزدهم ماه رمضان چهار ركعت نماز- در هر ركعتي يك بار فاتحة الكتاب و بيست و پنج مرتبه سوره توحيد قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ- را بخواند، روز قيامت بر پل صراط مانند برق چشمربا بگذرد. 1
🔻۳. دعايي که از پيامبر صلي الله عليه و آله براي اين شب روايت شده است:
يَا جَبَّارَ السَّمَاوَاتِ وَ جَبَّارَ الْأَرَضِينَ وَ يَا مَنْ لَهُ مَلَكُوتُ السَّمَاوَاتِ وَ مَلَكُوتُ الْأَرَضِينَ وَ غَفَّارَ الذُّنُوبِ وَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ الْغَفُورُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ الرَّحِيمُ الصَّمَدُ الْفَرْدُ الَّذِي لَا شَبِيهَ لَكَ وَ لَا وَلِيَّ لَكَ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْأَعْلَي وَ الْقَدِيرُ الْعَزِيزُ الْقَادِرُ وَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي إِنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين .
📚 ۱. چهل حدیث شهید اول ص۸۷
📚 ۲. اقبال الاعمال ج۱ ص۱۴۳
#اعمال
#دستورات_ماثور
🔰 @p_eteghadi 🔰
در ابتداء فرق و معنای شان نزول و سبب نزول را برای شما عرض می كنیم سپس به اصل پاسخ می پردازیم:
هر گاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي ، خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره فرض احكام ، آيه يا آياتي نازل شود، همه اين موارد را شان نزول آن آيات مي گويند، مثلا مي گويند كه فلان آيه درباره عصمت انبيا يا عصمت ملائكه يا حضرت ابراهيم(ع) يا نوح(ع) يا آدم(ع) نازل شده است كه تمامي اين ها را شان نزول آيه مي گويند.
اصطلاح ديگري در علوم قرآن وجود دارد، به نام سبب نزول كه بيش تر مفسران ميان اين دو ( شان نزول و سبب نزول ) فرقي قائل نيستند. اما شان نزول اعم و سبب نزول اخصّ است.
تعريف سبب نزول به حادثه يا پيش آمدي مي گويند كه متعاقب آن، آيه يا آياتي نازل شده باشد. آن پيش آمد، باعث و موجب نزول گرديده است. (1)
هر آيه اي از قرآن شان نزول نداشته و در واقعه خاصي نازل نشده، بلكه تعداد محدود و كمي از آيات نسبت به كل قرآن شان نزول دارد . بيش تر آيات بدون اين كه واقعه خاصي پيش آمده باشد، بر پيامبر نازل شده اند.
داستان هاي پيامبران هم هر مقطعش در يك زمان براي آثار تربيتي كه داشته، بر پيامبر نازل شده، چون قرآن كتاب تاريخ محض نبوده ، همه آن را در يك جا و به ترتيب از اول تا آخر شرح نداده، بلكه در هر مقطع به قسمتي كه پيام مناسب آن مقطع را داشته، اشاره كرده است.
قرآن كتاب هدایتی است كه از جانب خدا برای هدایت مردم بر قلب پیامبر نازل شده و توسط ایشان بر مردم تلاوت گردیده است و غالب سوره ها و آیات آن ابتداءا و بدون این كه ناظر به واقعه ای باشد، نازل شده اند و شأن نزول ندارند و تعداد كمی از آیات، آن هم غالبا آیات سیاسی - اجتماعی و یا در پی واقعه ای خاص و ناظر به مطلبی معین نازل شده اند .
نمی شود به این سادگی به تعداد شان نزول آیات قرآن اشاره كرد و این نیازمند فرصت بسیار زیادی است و از طرفی برخی از شان نزول ها از جایگاه صحیح برخوردار نیستند. لذا مي توانید از كتاب تفسيري براي آگاهي شان نزول آيات استفاده كرد. از جمله تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي ذيل آيات خصوصا شروع سوره ها مراجعه نمائيد. كتاب هاي غير تفسيري هم در اين زمينه قابل استفاده وجود دارد :
1- اسباب النزول، نوشته دكترسيد محمد باقر حجتي.
2- اسباب النزول واحدي ،ترجمه اسلامي.
3- نزول القرآن، واحدی علی بن احمد، اسباب اول، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1411 ق.
4- شأن نزول آیات، اسلامی محمد جعفر، اول، تهران، نشر نی، 1383 ش.
و می توانید به نرم افزار "جامع التفاسیر" مركز كامپیوتری علوم اسلامی نور مراجعه كنید.
📚پي نوشت:
1. معرفت محمد هادي، علوم قرآني، موسسه فرهنگی تمهید، چاپ یاران قم، چاپ 6، سال1384، ص87 .
🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا مرحوم علامه طباطبائی (ره) در «المیزان» در مورد قضاوت حضرت داود ـ علیه السّلام ـ برای دو ملک، اشاره به دو نفر بودن آنها نکرده است، در حالی که اقل جمع نزد منطقیین دو و اقل جمع نزد نحویین سه میباشد و در آیه دارد « وَهَلْ أَتَاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ[1] ؛ آیا داستان شاکیان هنگامی که از محراب بالا می رفتند برایرسیده است؟!» که نشان از دو فرشته بودن دارد؟
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
در پاسخ به سؤال توجه به چند نکته لازم است:
1. واژه «خصم» بر یک گروه یا یک نفر مخاصم اطلاق میگردد نه بر طرفین «مخاصمه»، امّا در این آیه شریفه به دلیل سیاق آیه، که میفرماید: « وَهَلْ أَتَاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ[2] ؛ آیا داستان شاکیان هنگامی که از محراب بالا می رفتند برایرسیده است؟!» شاکیان هردو طرف آمده بودندو لذا در ذیل آیه میفرماید: « إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ …[3] ؛درآن هنگام که بر او وارد شدندو او از دیدن آنها وحشت کرد، گفتند : نترس دو نفرشاکی هستیم که یکی بر دیگری ستم کرده پس اکنون درمیان ما داوری کن»
مرحوم علامه ـ رحمه الله علیه ـ مراجعهکنندگان به حضرت داود ـ علیه السّلام ـ را دو نفر احتمال دادند و فرمودهاند: منظور اشخاص است که خصومت در دین شان افتاده است، تا آنجا که میفرماید و معنای آیه این است که: ای محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ آیا این خبر به تو رسیده است که قومی متخاصم از دیوار محراب داود ـ علیه السّلام ـ بالا رفتند؟[4] پس شکی نیست که مراد از کلمه خصم در اینجا دو گروه متخاصم میباشند.[5]
2. حداقل جمع منطقی «دو» میباشد امّا لازمه آن این نیست که اگر در موردی قرائن و شواهدی بر بیش از آن دلالت داشت، صیغه جمع را بر بیشتر از آن حمل ننماییم و مورد آیه از آن مواردی است که قرائن و شواهد، دلالت بر بیشتر از دو نفر میکند، برخی از این قرائن عبارتند از:
الف: واژه « هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِنْ نَارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ[6] ؛اینان دو گروهند که درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند ، کسانی که کافر شدند، لباس هایی از آتش برای آنها بریده شده و مایع سوزان و جوشان برسرشان ریخته می شود » در سوره حج نیز با اینکه تثنیه است، امّا بر بیشتر از دو نفر دلالت دارد. زیرا « اخْتَصَمُوا» و « کَفَرُوا» را با صیغه جمع آورده است.
ب: در آیه شریفه فرموده: « بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ ؛[7] بعضی از ما بر بعضی دیگر ستم روا داشتهاند» و این تعبیر معمولاً بر حداقل جمع منطقی یعنی دو نفر، اطلاق نمیشود کما اینکه «آلوسی» در «روح المعانی» گفته است ؛ و تأیید میکند (مراد از خصمان، دو گروه هستند نه دو شخص، را) جمله « بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ ».[8]
ج: ملائکه با هم خصومتی ندارند تا بخواهند برای قضاوت نزد داود ـ علیه السّلام ـ بیایند.[9]
د: ملائکه به دورغ نمیگویند: « بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ» و « إِنَّ هَذَا أَخِی[10] ؛ و این برادر من است » چون نسبت دروغ به ملائکه جایز نیست.[11]
هـ: برخی دیگر از مفسران مثل «آلوسی» در «روح المعانی» و زمخشری در «الکشاف» گفتهاند: مراد از خصمان، فریقان می باشند، یعنی: دو گروه از شاکیان به حضرت داود مراجعه کردند.
نتیجه این که در این آیه دو گروه با هم در تخاصم بودند و به حضرت داوود علیه السلام مراجعه کردند و حضرت نیز به قضاوت پرداخت.
📚پی نوشت ها:
[1] . ص /21.
[2] . ص /21.
[3] . ص / 22 .
[4]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی بینو، بیتا، ج 17، ص 290.
[5]. ر.ک: الغیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیرللرافعی، قم، چاپخانه ستاره، چاپ دوم، 1414هـ ، ص 171 و مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپخانه مدرسه امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ ، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم، 1373 ش، ج 19، ص 245.
[6] . حج / 19 .
[7] . ص / 22 .
[8] . شکری آلوسی البغدادی، سید محمود روح المعانی، اداره الطباعه المیزیّه، دار احیاء التراث العربی، 1405 هـ ق، ج 23، ص 179.
[9] . ر.ک: فخر رازی، التفسیر الکبیر، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوّم، بیتا، بین، ج 26، ص 195.
[10] . ص / 23
[11] . ر.ک: فخر رازی، التفسیر الکبیر، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوّم، بیتا، بینا، ج 26، ص 195
🔰 @p_eteghadi 🔰
منظور از تعابیری مثل: «کتابٌ مبین»، «کتاب مکنون»، «لوح محفوظ» که در قرآن آمده، چیست؟
برای اینکه بهتر با جملات یاد شده آشنا شویم لازم است به بررسی واژه ها در لغت بپردازیم:
الف ) واژه کتاب
«کتاب» از «کَتَبَ»است و «کَتَبَ»در لغت یک اصل دارد و آن ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است. کتاب و کتابت نیز از همین ریشه است.[1]
در مجمع البیان آمده: «کتاب، مصدر به معنای مکتوب است. مانند: حساب و اصل آن، جمع و انضمام است.[2] در نتیجه فقط به معنای نوشتن با قلم نیست، بلکه به معنای ضمیمه کردن چیزی با چیز دیگرهم است حال، با ضمیمه حروف با حروف دیگر یا خیاطی کردن یا ….
از موارد استعمال کتب و مشتقات آن استفاده می شود؛ که این لفظ درجایی به کار رفته که بین دو یا چند چیز پیوندی ناگسستنی ایجاد می شود و این کلمه نیز برای دوختن دو چیز به یکدیگر به کار رفته است. و نوشتن را نیز از این جهت کتابت گویند که کلمات و جمله ها بر صفحه ای(سنگ، چرم، کاغذ، و هر چیز دیگر) حک می شود و با آن گره می خورد و یا در آن ثبت و ضبط می شود و کتاب هم بر امور حسی به کار می رود و هم بر امور غیر حسی و معنوی.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
برای کتاب، چندین مصداق ذکر شده که قرآن بدان اشاره کرده است.
1. نوشته شده در لوح محفوظ
« … کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا[3]؛ این حکم در کتاب [الهى] نوشته شده است. » این نوشتن غیر حسی و حالت معنوی دارد.
2. فریضه و واجب کردن
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ [4]؛ اى افرادى که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید. »
3. حکم راندن
« …قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[5]؛ بگو: اگر هم در خانههاى خود بودید، آنهایى که کشتهشدن بر آنها مقرر شده بود، قطعاً به سوى آرام گاههاى خود، بیرون مىآمدند [و آنها را به قتل مىرساندند]. و اینها براى این است که خداوند، آنچه در سینههایتان پنهان دارید، بیازماید؛ و آنچه را در دل هاى شما [از ایمان] است، خالص گرداند؛ و خداوند از آنچه در درون سینههاست، با خبر است. »
4. قرار دادن
« رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ[6] ؛ پروردگارا! به آنچه نازل کردهاى، ایمان آوردیم و از فرستاده [تو] پیروى نمودیم؛ ما را در زمره گواهان بنویس!»
« یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأرْضَ الْمُقَدَّسَهَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ… [7] ؛ اى قوم! به سرزمین مقدّسى که خداوند براى شما مقرّر داشته، وارد شوید!.»[8]
در نتیجه کتاب شامل مجموعه نوشتاری و حسی نیست و شامل هر چیزی که با دیگری ضمیمه شود، می باشد.[9]
ب ) واژه مبین
«مبین» از «بان» به معنی آشکار و ظاهر آمده و اسم فاعل از باب افعال است. این کلمه و مشتقاتش حدود 90 بار در قرآن آمده. و «کِتَابٌ مُبِینٌ »7 بار تکرار شده است،[10] در نتیجه«کِتَابٌ مُبِینٌ » اشاره به قرآنی است که برای مردم آشکار کننده باشد.[11]
ج ) لوح محفوظ
«لوح» در اصل به معنی آشکار شدن است. لوح به هر تخته و صفحه می گویند که در آن می نویسند، خواه از چوب باشد یا غیر آن. در مجمع آمده است که صفحه را از آن جهت لوح می گویند: که معانی در آن به وسیله نوشتن آشکار می شود. در سوره بروج می فرماید: « بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ . فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ[12]؛[این آیات، سحر و دروغ نیست،] بلکه قرآن باعظمت است. که در لوح محفوظ جاى دارد! » لوح محفوظ که ظرف قرآن است، عبارت اخری کتاب مکنون و ام الکتاب است و به معنای حفظ شده و پوشیده می آید.
د ) مکنون
به معنای محفوظ و پوشیده آمده، یعنی از تغییر و تبدیل حفظ شده که همان لوح محفوظ است.[13]
لوح محفوظ و کتاب مکنون، یکی هستند و ظرف قرآن می باشند و محلّی است که مقدرات انسان در آن جاست و محفوظ از هر جهت و پوشیده از همه است.
بعضی از فرشتگان به اذن خدا در آن جا راه پیدا می کنند و برای پیامبران ارسال می کنند.
📚پی نوشت ها:
[1] . ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، قم، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه، ذیل ماده کتب.
[2] . فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفه، ج 1، ص 116.
[3] . احزاب / 6 .
[4]. بقره/183.
[5]. آل عمران/ 154.
[6]. آل عمران/ 53.
[7]. مائده/21.
[8] . رک : حبیب بن ابراهیم تفلیسی؛ وجوه قرآن، ص 248، 247، به نقل از استاد شاکر، مفردات قرآن، جزوه درسی.
[9] . خویی، سید ابوالقاسم، بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، با ترجمه، محمد صادق نجمی و هاشم هریسی، ص 354.
[10] . رک : مائده / 15 ؛ انعام / 19 ؛ یونس / /61 ؛ نمل / 1 و 75 ؛ سبأ / 7 .
[11] . قاموس قرآن، سید علی اکبر،قرشی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ذیل ماده«بان».
[12] . بروج / 22 ـ 21.
[13] . طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج 20، ص 137.
🔰 @p_eteghadi 🔰
سورههای مهم قرآن را که ثواب بسیار دارند، نام برده و بیان فرمایید خواندن هر کدام در چه روزی و چه ساعتی سفارش شده است؟
در رابطه با قرائت سوره توجه به چندنکته ضروری است؛
1. قرآن کریم، مایه هدایت و رحمت است، هم چنین مربی و راهنمای انسان در رسیدن به کمال نهایی و نزدیک شدن به خداست و بشر را به سوی خیر و سعادت سوق میدهد. مهمترین هدف این کتاب الهی، انسان سازی و تربیت بشر است، بنابراین فواید و آثار دیگر، هدف فرعی به شمار میآید.
2. منظور از روایاتی که به فواید بعضی از آیات یا سورههای قرآن کریم، اشاره دارد، فقط خواندن آیات نیست، بلکه خواندن، مقدمهای است برای فهم قرآن و فهم و درک آن نیز در جای خود، مقدمهای برای محقق ساختن دستورهای آن در زندگی فردی و اجتماعی است.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
3. اگر چه یکی از عوامل مؤثر در سرنوشت انسانی، خواندن آیات قرآن کریم و دعاست، امّا نباید نقش اسباب دیگری مانند: عقل، علم، مشورت، کمک گرفتن از وسایل عادی و… را نادیده گرفت؛ بنابراین همه سورهها و آیات قرآن را باید خواند و در آن تدبر کرد؛ مثلا هر چند برای رفع خوف و وحشت به خواندن آیت الکرسی توصیه شده است؛ ولی به خواندن دعاها و سورههای دیگر نیز سفارش شده است.
حال با توجه به محتوای مهم و برجسته این دعاها و آیات قرآن کریم، این دعاها و آیات، بیشتر از ادعیه و آیات دیگر، با حاجت یاد شده، متناسب است.
با توجه به نکات فوق، روایاتی که بر فضیلت برخی سورهها بیان شده عبارتند از:
1. فضیلت سوره یس: از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده: «سوره یس در تورات به عنوان «عمومیت آفرین» نامیده شده.
سؤال شد: مراد چیست؟
فرمود: به خاطر این که کسی همدم و همنشین این سوره باشد، خداوند او را مشمول خیر دنیا و آخرت میکند و هر که در قبرستان این سوره را بخواند، خداوند در آن روز، عذاب ایشان را تخفیف دهد».[1]
2. سوره واقعه: امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «هر کس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند، خداوند او را دوست دارد و نزد همه مردم محبوب میکند و هرگز در دنیا ناراحتی نمیبیند و فقر و آفتی از آفات دنیا دامن گیرش نمیشود و از دوستان امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ خواهد بود».[2]
3. سوره الرحمان: مرحوم شیخ صدوق (ره) در کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل کرده است:«هر کس سوره الرحمان، را بخواند و هنگامی که به آیه «فبأنّی ءالاء ربّکما تکذبان» میرسد، بگوید:لا شَیءٍ مِن الائِکَ رَبِّّ أُکَذِّّبُ؛ خداوندا! هیچ یک از نعمتهای تو را انکار نمیکنم، اگر این تلاوت در شب باشد و در همان شب بمیرد، شهید خواهد بود و اگر در روز باشد، و در همان روز بمیرد نیز شهید خواهد بود».[3]
4. سوره قدر: امام رضا ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «هر بندهای که قبر مؤمنی را زیارت کند و نزد قبرش، هفت مرتبه سوره قدر را بخواند، خداوند متعال او و صاحب قبر را میآمرزد.»[4]
البته، روایات در زمینه فضیلت سورههای قرآن فراوان است که پرداختن به همه آنها از حوصله این پاسخ، خارج است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ثواب قرائت سورههای قرآن، رضا بزاز بنابی.
2. شفاخانه قرآن، محمد شب زندهدار.
3. تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی ، ج 1، ص 60، دار الکتب الاسلامیه.
4. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی.
📚پی نوشت ها:
[1] . طبرسی، مجمع البیان، دار الاحیاء التراث العربی، ج 8، ص 533.
[2] . العروسی الحویزی، نور الثقلین، انتشارات اسماعیلیان، ج 5، ص 203.
[3] . صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه علی اکبر غفاری، کتابفروشی صدوق، ص 262.
[4] . نور الثقلین، همان، ج 5، ص 614.
🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(122).mp3
5.22M
پرسش و پاسخ اعتقادی
🔹حجه الاسلام #محمدی
جلسه 122 - آیا روح انسان فانی است ؟
🔰 @p_eteghadi 🔰
آیا پیغمبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ تفسیر حروف مقطعه را نفرمودهاند؟
پاسخ
ممکن است پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دلیل آمدن این حروف را گفته باشند، هم چنین صحابه نیز در این خصوص حتماً از رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ سؤال کردهاند، منتهی چون مدرکی و روایتی قابل قبول و صحیح در دست ما نمیباشد، نمیتوانیم پاسخ مثبتی از این حروف مقطعه داشته باشیم.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر گرانمایه المیزان[1] ضمن بحث از این حروف، به روایت و هم چنین نقل قولهایی از «مجمع البیان» مرحوم طبرسی در این موضوع اشاره کرده است و دلیل نبودن روایت صحیح در باب حروف مقطعه را این طور بیان نمودهاند:
1. ممکن است این حروف بر اسماء خدای تعالی دلالت کنند مانند (الف، لام، میم) مانند این است که (أنا)، (أللّه)، (اَعْلَم) و (ق) قاف نام کوهی است که محیط به زمین است و سبزی آسمان هم در آن است و به وسیله آن کوه است که خداوند زمین را از این که اهلش را بلرزاند، حفظ کرده است.
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
2 . این حرف به منظور ساکت کردن کفار در ابتدای سورهها قرار گرفته؛ چون مشرکین به یکدیگر سفارش میکردهاند: مبادا به قرآن گوش دهیدو هر جا کسی قرآن میخواند سر و صدا بلند کنید تا صوت قرآن در بین صداهای نامربوط گم شود، قرآن کریم این جریان را در آیه « وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ؛کافران گفتند:گوش به این قرآن ندهیدو به هنگام تلاوت آن جنجال کنید،شاید پیروزشوید.»[2] حکایت کرده است.
سپس مرحوم علامه پس از نقل کردن موارد فوق از «مجمع البیان» مرحوم طبرسی به تبیین و تشریح روایتی که موضوع فوق را بیان کرده ،پرداخته و اضافه میکند که: ظاهر آن چه در این روایت آمده که غالب حروف مقطعه را با اسماء حسنای خدا معنا کرده این است که این حروف از اسماء خدا گرفته شده، حال یا از اول آنها مانند (میم) که فرمود از «ملک» ، «مجید» و «مقتدر» گرفته شده و یا از وسط مانند (لام) از «الله» و… پس این حروف مقطعه هر یک به یکی از اسماء خدا اشاره میکنند و این معنا از طرق اهل سنت از ابن عباس و ربیع بن انس و دیگران نیز روایت شده است، ولی بر خواننده پوشیده نیست که رمز اصولاً وقتی به کار برده میشود که گوینده نمیخواهد دیگران از آن چه او به مخاطب خود میفهماند ،سر در آورد و به این منظور مطلب خود را با رمز به مخاطب میرساند تا هم مخاطبش بفهمد و هم دیگران نفهمندو این اسماء حسنایی که در این روایت، حروف مقطعه اوایل سورهها را رمز قرآن دانسته، اسمائی هستند که در بسیاری از موارد، از کلام خدای تعالی به آنها تصریح و اشاره شده، یا به طور اجمال و یا به طور تفصیل، با این حال دیگر هیچ فایدهای برای این رمزگویی تصور نمیشود.
پس باید برای این روایات به فرض که صحیح باشند و به راستی از معصوم صادر شده باشند فکر وجه دیگری کرد، و آن این است که آن را حمل کنیم بر این که این حروف دلالت بر آن اسماء دارند ، ولی نه بر دلالت وضعی، در نتیجه رمزهایی خواهند بود که منظور و مرادشان از ما پوشیده است، و به مرتبههایی از آن معانی دلالت دارند که برای ما مجهول است، چون آن مراتب نامبرده دقیقتر و بلند پایهتر از فهم ما هستند، مؤید این توجیه تا اندازهای این است که یک حرف مثلاً «میم» را در چند جا به چند معنای مختلف تفسیر کرده، و هم چنین روایاتی که دارد این حروف را از حروف اسم اعظم می دانند. و این که (قاف، نام کوهی است محیط بر زمین…)و نیز روایت قمی که در تفسیرش وارد شده و نیز به چند طریق از طرق اهل سنت و از ابن عباس و دیگران در این باره آمده، به نظر درست نمیرسد. [3]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. سید محمد حسین طباطبایی(ره)، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی،
2. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه ، ج 1 ، ص 61 .
📚پی نوشت ها:
[1] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه : سید محمد باقر موسوی، قم , انتشارات اسلامی ، چاپ پنجم ، 1374 ه ش ، ج 18 ، ص 19 – 4 . ( البته علامه در این رابطه اول روایت را از مجمع البیان طبرسی گفته و سپس نظر خودش را در آخر روایت بیان کرده است.)
[2] . فصلت/ 26.
[3] . ر.ک: ، المیزان، پیشین ،ج 18 ، ص 19 – 4
🔰 @p_eteghadi 🔰
💠امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
مَن عَرَفَ دينَهُ مِن كتابِ اللّه ِ عزّ و جلّ زالَتِ الجِبالُ قبلَ أن يَزُولَ ، و مَن دَخَلَ فيأمرٍ بِجَهلٍ خَرَجَ منهُ بِجَهلٍ.
👈كسى كه دينش را از طريق كتاب خداوند عزّ و جلّ بشناسد،
👈اگر كوهها از جاى خود بجنبند، او در دين خود متزلزل نشود
👈و كسى كه ندانسته عقيده اى را بپذيرد ندانسته هم از آن خارج شود.
📚بحار الأنوار،ج۲۳،ص۱۰۳،ح۱۱.
🔰 @p_eteghadi 🔰
✅ بزرگان اهل سنت بارها اعتراف کردهاند #آیهی_تطهیر در شان #اهلبیت پیامبر نازل شده و این حکایت از این دارد که آنان با #پیامبر در اموری برابر هستند.
❇️ و به اعتراف عامّه و خاصّه #حسن_بن_علی علیهماالسلام يكى از پنج نفر است كه آيهی شريفهی تطهير در شأن آنان نازل شد.¹
❇️ در آیهی تطهیر سخن از #طهارت است، آن هم نه طهارت نوح و ابراهیم و موسی، بلکه سخن از طهارت #رسول_الله صلیاللهعلیهوآله است که متناسب با #عظمت_قرآن است.
❇️ آن طهارت، طهارتی است که: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى.﴾
‼️ آن وقت ببینید مقام اهلبیت او از جمله مقام حسن بن علی علیهماالسلام چه مقامیست؟ غوغایی است اینجا؛ این است حقانیت #شیعه.
📌 ۱. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶؛
سنن الترمذی، ج۵، ص۳۰ و ۳۲۸.
🎙 برگرفته از بیانات آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۱۲/ اسفند/ ۱۳۸۸
◻️ #کلام_فقیه #امام_حسن علیهالسلام
🔰 @p_eteghadi 🔰