📚 معرفی کتاب | #رویای_نیمه_شب خلاصه: داستان این کتاب در قرون اولیه تاریخ اسلام و در شهر حله روایت می‌شود. این شهر به گواه تاریخ در قرون پنج و شش، از زیباترین شهرهای عراق بوده است و یکی از مهم‌ترین مراکز تعلیم و تربیت علمای شیعه و مجتهدان این مذهب محسوب می‌شد. علمایی مانند سید بن طاووس، علامه حلی و صفی‌الدین حلی از اهالی این شهر بوده‌اند که متفکران جریان‌سازی در تاریخ اسلام محسوب می‌شوند. بیایید به اصل قصه برگردیم. داستان از یک جواهر سازی در شهر حله شروع می‌شود. نوه جواهرساز معروف حله، هاشم، که از خاندان اهل تسنن محسوب می‌شود، دل به عشق دختر یکی از دوستان پدربزرگ خود می‌بندد که ابوراجح حمامی نام دارد. ابوراجح، صاحب حمام حله از شیعیان این شهر بود و به‌خاطر وضعیت اجتماعی آن روزهای این شهر، اصولا جزو طبقه پایین جامعه، چه از لحاظ اجتماعی و چه از لحاظ ثروت و دارایی، محسوب می‌شدند. تمام داستان در بستر عشق هاشم و ریحانه دختر ابوراجح و رابطه ابوراجح با حاکم شهر شکل می‌گیرد... نویسنده یکی از اصلی‌ترین گره‌های این داستان را مانع بزرگ مذهب، میان مسیر عشق هاشم و ریحانه قرار داده است... درواقع رویکرد اصلی این کتاب، بیان یکی از مهم‌ترین مسائل میان مسلمانان، یعنی اختلاف میان شیعه و سنی است. از طرفی، رابطه میان ابوراجح به‌عنوان یکی از شیعیان شهر حله و حاکم شهر که از اهل تسنن بود و با شیعیان سر عناد داشت، از دیگر اضلاع کتاب محسوب می‌شود. این ضلع یکی دیگر از اصلی‌ترین مسیرهای داستان را شکل می‌دهد.

ماجراهای روایت شده در این کتاب، توانسته است داستان نسبتا پرکششی را بسازد که درنهایت باعث شد که استقبال زیادی از طرف خوانندگان به این کتاب صورت بگیرد.😍😌 @paanah_133 | پناه

🎥فرازی از سخن✨ 🎤حجة الاسلام مسعود عالی چه خبره که انقدر هیاهو میکنن شیعیان؟ ما شیعیان توی غدیر هیاهو نکردیم، سر و صدا به راه نینداختیم، شما غدیر رو تحریف کردین! گفتید من کنت مولاه فهذا علی مولا یعنی پیغمبر دست علی رو بلند کرد گفت هرکی من دوستشم، علی هم دوستشه، به دوست بودن معنا کرد... خب یه آدم عاقل هم که یه جو عقل داشته باشه می‌فهمه این درست نیست...!! @paanah_133 | پناه

مثل باران بهاری که نمی‌گوید کِی... بی خبر در بزن و سرزده از راه برس!🤍 الهم عجل الولیک الفرج🌸 @paanah_133 | پناه

🌱سال نوتون مبارک! 🔻روز از نو، روزی از نو... بهترین وقت برای تنظیم برنامه‌ی یکساله، الانه!😌 #علیرضا_پناهیان | #۲۴_رمضان @paanah_133 | پناه

هر آنچه بود گذشت از فضیلت شب قدر نگاه ما به شب اول محرم توست!:))♥️ #یاحسین | #رمضان | #محرم @paanah_133 | پناه

🎥 #باهم_قرآن_بخونیم ✨ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم الۤمۤ (۱) ذَ ٰ⁠لِكَ ٱلۡكِتَـٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدࣰى لِّلۡمُتَّقِین (۲) 🎧 قاری: امير عباس ايزدي #قرآنا 📖 @paanah_133 | پناه

نیم ساعت وقتتو خالی کن... خدا میخواد باهات حرف بزنه!😌 #تندخوانی | جز بیست و چهارم💜 @paanah_133 | پناه

🎥 #نشانی_آسمان پندنامه‌های حاج آقا مجتبی تهرانی💛 @paanah_133 | پناه

چون سختی‌ها به نهایت رسد، گشایش پدید آید و آن هنگام که حلقه‌های بلا تنگ گردد، آسایش فرو رسد.😌 #حدیث_گرافی @paanah_133 | پناه

دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان🌸 @paanah_133 | پناه

🎧 #مستند_صوتی_شنود | بخش دوازدهم 🔴 تجربه‌ی نزدیک به مرگ یه مامور اطلاعات که به خاطر کارش نمی‌توانست بیاد برنامه زندگی پس از زندگی...‼️ @paanah_133 | پناه

🎥فرازی از سخن✨ 🎤آیت الله مجتهدی تهرانی اگر شما ایمان داشته باشی، ۷تا چیز داری... آدمای باایمان اهلِ کار خوبن، آدمای باایمان صادقن، اهل یقین هستن و...🙃 @paanah_133 | پناه

من بند دلم را به کِه غیرِ تو ببندم که پاره نکند که نشکند و که بر هم نریزد... یا رب... @paanah_133 | پناه

نیم ساعت وقتتو خالی کن... خدا میخواد باهات حرف بزنه!😌 #تندخوانی | جز بیست و پنجم💛 @paanah_133 | پناه

🎥 #نشانی_آسمان پندنامه‌های حاج آقا مجتبی تهرانی💛 @paanah_133 | پناه

چشم را از سختی خار و خاشاک و رنج‌ها فرو بند تا همواره خشنود باشی!😁 #حدیث_گرافی @paanah_133 | پناه

دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان💛 @paanah_133 | پناه

📚 معرفی کتاب | #تو_شهید_نمی‌شوی برشی از کتاب: آن روز که با بچه‌های بسیج محل‌شان رفتیم پادگان، اسلحه «ام ۱۶» و «کلاشینکف» را تدریس کرد. بعد از کلاس از من پرسید: «تدریسم چطور بود؟» گفتم: «خیلی تپق زدی. روان صحبت نمی‌کنی.» گفت: «باورت می‌شود من تا حالا فارسی تدریس نکرده بودم؟ فارسی این چیزهایی که همیشه به عربی می‌گویم پیدا نمی‌کردم بگویم.» گفتم: «مگر به عربی تدریس می‌کنی؟» گفت: «حاج قاسم [سلیمانی] گفته هر کس مترجم با خودش می‌برد سر کلاس، اصلاً کلاس نرود.» با نیروهای مقاومت کار کرده بود و عربی را کمی از آن‌ها و کمی هم از یکی از دوستان خوزستانی‌اش که عربی تدریس می‌کرد، یاد گرفته بود. عربی محاوره‌ای را خوب صحبت می‌کرد و می‌فهمید... آن روزها محاوره عربی را تازه شروع کرده بودم و لهجه‌های شامی، عراقی، خلیجی و مصری را با هم مقایسه می‌کردم. یک بار به او گفتم لهجه عراقی را خیلی دوست دارم و کم و بیش می‌فهمم، ولی عربی لبنانی‌ها را نمی‌فهمم و علاقه‌ای هم به یادگیری‌اش ندارم. گفت: «اتفاقا عربی لبنانی‌ها و سوری‌ها خیلی شیرین است.» و بعد تعریف کرد که یک بار با تقلید لهجه آن‌ها از ایست بازرسی‌شان در یکی از مناطق سوریه به راحتی گذشته است. کتابی بود به نام «قصة‌الانشاء للاطفال» مخصوص آموزش عربی در مدارس سوریه. من کپی این کتاب را از کلاس یکی از اساتید زبان عربی در تهران که در آن شرکت می‌کردم به دست آورده بودم. محمودرضا نسخه اصلی‌اش را از سوریه آورد و داد به من. من هم در قبالش یکی از کتاب‌های خودم را به او دادم... @paanah_133 | پناه

🎥فرازی از سخن✨ 🎤حجة الاسلام مسعود عالی اگه منو یه جایی بفرستن که بالاسرمو نگاه میکنم یه تیکه ابر نیست که دلم خوش باشه آب هم از اینجا میاد، یعنی منو یه جایی بفرستن که اسباب آب و نان هیچی نیست، ذره‌ای نگران نیستم، چون می‌دونم خدای کبیر هست...🙃 @paanah_133 | پناه

خدایا گناهانی را که مرا از حسین محروم میکند ببخش…:)) @paanah_133 | پناه

بریم یه افطار کربلا... مشتاقِ دیدار کربلا🥲♥️ #کربلایی_سیدمهدی_حسینی @paanah_133 | پناه

🎥جشن بزرگ روزه اولی😍 سه‌شنبه ۲۹ فروردین ماه، ساعت ۱۵:۳۰ تهران، اراضی عباس‌آباد، پیاده راه مابین باغ‌کتاب و باغ موزه دفاع مقدس منتظرتون هستیم!🤩❤️ @paanah_133 | پناه

هرکس را بخواهیم، پله پله بالا میکشیم! البته دست بالای دست بسیار است.☺️💛 #آیه_گرافی @paanah_133 | پناه

نیم ساعت وقتتو خالی کن... خدا میخواد باهات حرف بزنه!😌 #تندخوانی | جز بیست و ششم💚 @paanah_133 | پناه