🔵رقابت بر سر تملق و چاپلوسی!
#پهلوی_به_روایت_دربار
#فساد
#فساداخلاقی
#اردشیرزاهدی
#دکترایادی
در دفتر کارم نشسته بودم که صدای داد و فریادی از سرسرای کاخ به گوشم رسید. وقتی از دفتر کار خود بیرون آمدم اردشیر زاهدی را دیدم که تیمسار ایادی را زیر مشت و لگد انداخته است و مرتب به او ناسزاهای رکیک میدهد! رفتم آنان را از یکدیگر جدا ساختم. پس از بررسی معلوم شد مطلبی که قرار بود زاهدی به عرض اعلیحضرت برساند، ایادی پیشدستی کرده و به عرض رسانده و همین موضوع زاهدی را ناراحت کرده و او را به باد کتک گرفته است. این را بگویم اردشیر زاهدی مرتب میان واشینگتن و تهران در حرکت بود و عقیده داشت که اعلیحضرت، برای فروکش کردن تظاهرات، باید خشونت بیشتری نشان دهند.
📚منبع:امیراصلان افشار/سروها در باد/ ص 27 ـ 28.
بسم الله
در بازدید محمدرضا از پایگاه یکم شکاری در منطقه هوایی مهرآباد که در یک روز سرد زمستانی انجام شد ؛ فرمانده پایگاه در دو طرف مسیر عبور شاه بوته هایی پر از گل رز و گل سرخ قرار داده بود و شاه هرگز از خود سؤال نکرد در هوای سرد زمستان و در حالی که برف سنگینی محوطه را کاملا پوشانده بود ، این بوته ها چگونه به گل نشسته اند. در واقع فرمانده پایگاه با هواپیما از مناطق جنوبی کشور بوته های گل را برای همان چند ساعت بازدید محمدرضا آورده و در باغچه های پر برف قرار داده بود تا از این طریق مراتب چاکری و تملق خود و خوشایند شاه را فراهم نماید. هر روز بر تعداد افرادی که در اطراف شاه جمع می شدند و بنای چاپلوسی را می گذاشتند ، افزوده می شد . نقطه ضعف شاه یعنی تملق ، تمجید و تعریف ، برای اطرافیان روشن شده بود و هر روز بیش از پیش در محاصره ی رجال سیاسی ، سرمایه داران و نظامیان متملق در می آمد. شاه هیچ گونه تصویری از یک حاکم مردمی ، غیراشرافی ، ساده و صمیمی نداشت و ابدا نمیتوانست این فضا را تجربه کند. شاه هیچ کس را قبول نداشت و متملقان آن قدر او را عقل کل و تافته جدابافته و خدایگان نامیده بودند که خود نیز کم کم به این باور رسیده بود که قدرت های ناشناخته از او حمایت می کنند.
منابع : اسکندر دلدم ، من و فرح پهلوی ، جلد دوم ، ص ۹۱۷ / فساد در رژیم پهلوی دوم ، ص ۷۰
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم
🔵 اعلی حضرت احدی را داخل آدم حساب نمیکرد!
✳️ نخست وزیر دست راست شاه نشسته بود و تمام مدت که ما صحبت میکردیم چشم از ما بر نمیداشت و تمام تلاشش را به کار برد تا با عرضه کردن روزنامههای صبح، توجه شاه را به خود جلب کند. پس از نگاهی سرسری به روزنامهها ناگهان شاه فریادی از خشم کشید که سخنرانی دیروزش را به غلط نقل قول کردهاند. خواست بداند که خبرنگار چرا چنین خطایی کرده و نخست وزیر جز اینکه در جایش جابه جا بشود کار دیگری نمیتوانست بکند و پشت سر هم قول میداد که در مورد آن تحقیق کند؛ که البته فراموش کرده بود دیروز هیچ خبرنگاری حق ورود به آنجا را نداشته و روزنامهها برای این خبر کلاً به گزارشی که از وزارت اطلاعات داده شده بود متکی بودهاند. نمیدانم که شاه به این نکته واقف بود یا نه، ولی از اشاره به آن خودداری کردم. شاه در تمام مدت ناهار اخم کرد در حالی که نخست وزیر بیقرار نشسته بود و احتمالاً به جد و آباء خودش برای چنین خبطی فحش میداد...
#اسدالله_علم
#خاطرات_اسدالله_علم
سه شنبه ، ۱۶ آبان ۱۳۵۱
جلد یک، صفحه ۴۰۰.