eitaa logo
نقاش خونه
39 دنبال‌کننده
55 عکس
12 ویدیو
0 فایل
به نام خداوند عزیزمان در این کانال نقاشی های رایگان قرار گرفته و سفارش نقاشی پذیرفته می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
و اینک زرشک خانوم❤️😍 زرشک خانوم رو چندسال قبل کشیدم ... اون وقتا خیلی به نقاشی دیجیتال علاقه داشتم و دوست داشتم انیمیشن بسازم ولی مهارتی نداشتم... اما دلم میخواست که شخصیت های کارتونی با عناصر مختلف بکشم، مثلا با خوراکی های ایرانی... به دلیل برخی فعالیت هام تصمیم گرفتم اولین شخصیت کارتونی مرتبط با خوردنی جاتی که میسازم زرشک خانوم باشه... و همین شد که نشستم فکر کردم شکل و شمایلش چطوری باشه... نهایتا به این زرشک های روی سرش و چادرش رسیدم که خوب معرف این شخصیت باشه... وقتی که نسخه اول زرشک خانوم رو کشیدم نه نقاشی دیجیتال بلد بودم(الانم هنوز در حال آموختن و آزمون و خطا هستم) نه قلم نوری داشتم... روی کاغذ کشیدمش و بعد هم بردمش تو فتوشاپ مثل وقتی که داریم با مدادرنگی نقاشی رنگ می کنیم رنگش کردم با فتوشاپ...اصلا از تکنیک های نقاشی دیجیتال و ابزارهای فتوشاپ هم چیزی نمیدونستم... خوب نسخه اولیه ایرادداشت ولی خیلی دوسش داشتم... و همون وقتا هم به شیوه فریم در فریم باهاش انیمیشن ساختم... بعدها وقتی قلم نوری گرفتم یه دور رنگ آمیزیش کردم بهتر بشه اما بازم ایراداتش باقی بود... بالاخره این چند وقت اخیر نشستم یه نسخه جدید ازش کشیدم که این شد نتیجه اش... و ان شاالله بتونیم با زرشک خانوم کارهای جذاب و خوبی بسازیم... 👆🏻👆🏻
کسی تولید کننده می شناسه برای چاپ پارچه میخوایم عروسک پارچه ای و محصولات چاپی دیگه تولید کنیم از طرح هامون ان شاالله... تولید کننده می خوایم طرح هارو چاپ بزنه روی پارچه....اگر چنین تولیدکننده منصفی می شناسید معرفی نمایید @abpoom 👆🏻
دیکته ته مداد را زیر دندان می‌جوید، مادر با شیرازه کتاب به سرش زد: _ انقدر اون وامونده رو نکن تو حلقت! بنویس ثریا! نوشت "سریا". فردا امتحان ترم دوم دیکته داشت. مادر داشت به او دیکته می‌گفت و بیشتر از آن در‌گوشی‌اش فیلم می‌دید. منتظر ماند. مادر چیزی نگفت. گوشه لباس مادر‌ را کشید. مادر بعد از ثانیه‌ای سرش را از روی‌گوشی بلند کرد و به کتاب فارسی نگاه کرد: _ بنویس! "پر تلاش" نوشت "پر تلاش". پدر آمد و روی مبل نشست و تلویزیون را روشن کرد. از این شبکه به آن شبکه رفت. از روی شبکه پویا رد شد. از گوشه‌ی چشم به تلویزیون نگاه کرد. دوباره ته مداد را در دهانش گذاشت و جوید. مادر‌ تشر زد: _ بنویس دیگه! "وزنه‌بردار". نوشت "وزن بردار". سر مادر دوباره رفت در گوشی و خیره شد به صفحه‌ اینستاگرام. پدر روی شبکه خبر ماند. اخبار ساعت شانزده شروع شد. سفر رئیس جمهور به شهرشان را گزارش می‌داد، ماشین رییس جمهور در میان جمعیت زیادی بود. او از پنجره‌ای‌روی سقف بیرون آمده بود و برای مردم دست تکان می‌داد و کاغذهایی را از دست مردم می‌گرفت. ماشین وجب به وجب حرکت می‌کرد. توجه پسر ناخواسته به تصویر تلویزیون جلب شد، پشت سر جمعیت تابلوی یک مغازه را دید، برایش آشنا بود. فست‌فودی بود که همیشه در آن‌ پیتزا و ساندویچ‌ می‌خوردند. به وجد آمد، ته مداد را از دهانش درآورد. لباس مادر را با هیجان کشید و تکان داد: _ مامان! این فست فوده. این فست فوده. مادر‌ سرش را از روی‌گوشی بلند کرد. دست پسر را پس زد و لباسش را صاف و صوف کرد: _تو چرا نمی‌نویسی؟ بنویس... نگاه مادر روی صفحه تلویزیون رفت، چهره در‌هم کشید: _ خدا بکشتش! بهرام کانالو عوض کن! پسر نوشت "خدا بکشتش! بهرام کانال... نمی‌دانست "عوض" را چطور‌ بنویسید، دوباره، لباس مادر را کشید: _ مامان عوض رو چطوری می‌نویسن؟ مادر‌ نگاهش را از صفحه تلویزیون روی صفحه دفتر آورد و زد زیر خنده: _ چی نوشتی بچه؟ بهرام ببین! نوشته‌خدا بکشتش! بابا هم زد زیر خنده: _ نگران نباش! این تا مارو نکشه نمی‌میره. همش ادا اطواره این کارا، دریغ از یه پیشرفت! خونمونو کرده تو شیشه. اومده سفر! پسر ترسید. دوباره ته مداد را زیر دندان فشرد. این بار سخت‌تر. *** تشنه بود. بس که در حیاط دنبال توپ دویده بود. بعد از تمام شدن امتحانا هر روز در حیاط بازی می‌کرد. در آسانسور‌ باز شد. رفت طرف خانه. زنگ را فشرد. کسی نیامد. برای آنکه حوصله‌اش سر نرود شمرد، به شصت و دو رسید که مادر آمد. باز گوشی دستش بود. توپ به دست رفت دم یخچال ساید‌‌ بای ساید. تند تند آب خورد. بابا آمد روی مبل نشست. تلویزیون را روشن کرد. دوباره از این شبکه به آن شبکه رفت. پسر دوباره سمت در رفت. خواست در را باز کند که ناگهان بابا سیخ سر جایش نشست و بلند گفت: _ مهناز ببین! مادر‌ سرش را از روی گوشی بلند کرد: _ چی شده؟ _ هلی ‌کوپتر رییس جمهور سقوط کرده. _ مرده؟ _ آره! توپ از دست پسر افتاد قدمی جلو آمد و به صفحه تلویزیون خیره شد. _ برو اون ور بچه! پسر توجهی به اعتراض پدر نکرد، چشم ریز کرد. داشت تیتر خبر را با زحمت می‌خواند: _ رئیس... رئیس...، جم‌...جم...هور...جمهور ایران بعد از اف...افتتاح سد و در راه باز... باز...گشت دچاررر ساااا...سااان...سانحه شد و به ش...شهااااا...دت رسید. پسر رو به پدر کرد: _ بابا مگر نگفتی مارو می‌کشه بعد می‌میره؟ پدر به دهان پسر خیره ماند. پشت دستش را گاز گرفت. فاطمه جعفری 👆🏻
🔴انیمیشن هایی تا الان ساختیم انیمیشن دلیل شخصی برگرفته از سریال مینو https://eitaa.com/painterhome/53 انیمیشن تو عاشق شدی برگرفته از سریال پروانه https://eitaa.com/painterhome/56 انیمیشن کی گفته تاثیر نداره براساس خاطره واقعی امر به معروف https://eitaa.com/painterhome/65 آموزش متحرک سازی نقاشی و انیمیشن سازی بدون نرم افزار انیمیشن https://eitaa.com/painterhome/62 انیمیشن اقناع دزدها https://eitaa.com/painterhome/72 👆🏻
فصل گل ها...🌺 تو بهار وقتی می ری طبیعت... سبزی گل ها و درختان روشنه...تازه است... 🌿☘️🌱 واقعا نو بودنش رو حس میکنی...😍 آدم دلش تو این فصل می خواد همه اش بره تو دشت های پر از گل و قدم بزنه... من واقعا اونایی که دوست دارن تو زیباترین مکان ها یه ساختمون بسازن نمی فهمم چون زیبایی طبیعت به همین ناب بودنشه به اینکه آدمیزاد توش دست نبرده... کاش هیچ کس دلش نخواد ویلا بسازه... کاش همیشه طبیعیت همونطوری هست بمونه تر و تازه... روشن...زیبا... کاش شالیزارهای خوش عطر برنج تموم نشن... جاشون ساختمون نشینه... کاش خونه های ویلایی شهرهای کوچیک تبدیل نشن به آپارتمان های زشت و بی قواره ی شهرهای بزرگ... کاش بدونیم زندگی واقعا کجاست و قشنگی واقعا چیه... اون شهریه اگر زندگیش خوب بود تو هر فرصت کوچیکی بار و بندیلش رو جمع نمی کرد بیاد به طبیعتی که تو داری توش زندگی میکنی...قدر این زیبایی رو بدون...شکر کن بخاطرش...و مراقبش باش... 👆🏻https://eitaa.com/painterhome
مشغول ساخت انیمیشن هستم💻 دانش آموزان تعطیل شدن یا دارن میشن و باید به فکر تولید محتوای اونها هم باشیم. ان شاالله به زودی تموم میشه و اولین قسمتش خدمتتون ارائه خواهد شد. دعا بفرمایید. 🤲🏻 👆🏻https://eitaa.com/painterhome
یه بانوی خوشحال در دشت گل...🌺🌺🌺 فصل بهار داره به پایان می رسه... و حالا داریم به فصل تابستان فصل میوه ها می رسیم... 👆🏻https://eitaa.com/painterhome
هدایت شده از صدای مردم
54.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷انیمیشن "ماجراهای زرشک خانوم"🌷 این قسمت: زرشک خانم نویسنده می شود😁 این یک انیمیشن کودک نوجوان آموزشی است. در این قسمت به زرشک خانوم یاد میدیم چطور داستان بنویسه... بالاخره این انیمیشن آماده شد. مدتی بخاطر انتخابات و مشغله هایی که وجود داشت نشد روی انیمیشن کار کنم و برای همین به تاخیر افتاد. امروز بالاخره کامل شد و براتون قرارش دادم. واقعیتش اینه که هم دوست دارم انیمیشن های بیشتری بسازم هم باید بسازم اما وقت کافی نداریم چرا؟ چون مشغله های دیگری داریم مثل مطالبه گری. اگر همه در مطالبات شرکت کنند و مطالباتمون موفق بشه، دغدغه هامون در این زمینه هم کمتر میشه و میتونیم بیشتر به تولید آثار فرهنگی مثل انیمیشن بپردازیم. ضمن اینکه بازنشر و ارسال این محتواها برای دیگران هم کمک میکنه به اینکه بیشتر دیده بشه، پس حتما برای دیگران ارسال کنید. ان شاالله به امید خدا این انیمیشن سریالی است. حتما داستان های بچه ها رو به آیدی زیر بفرستید تا تو قسمت بعدی اسمشون گفته بشه. @abpoom 👆🏻https://eitaa.com/painterhome
نقاش خونه
🌷انیمیشن "ماجراهای زرشک خانوم"🌷 این قسمت: زرشک خانم نویسنده می شود😁 این یک انیمیشن کودک نوجوان آموز
چون حجمش بیشتر از 50 مگابایت بود مجبور شدم در کانال دیگرمون آپلود کنم بفرستم اینجا... نسخه کم حجم تر رو هم در ادامه میذارم...
32.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نسخه کم حجم 🌷انیمیشن "ماجراهای زرشک خانوم"🌷 این قسمت: زرشک خانم نویسنده می شود😁 این یک انیمیشن کودک نوجوان آموزشی است. در این قسمت به زرشک خانوم یاد میدیم چطور داستان بنویسه... 👆🏻https://eitaa.com/painterhome
🌺انیمیشن ماجراهای زرشک خانوم🌺 _خانوم 🌺 👆🏻
28.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑نحوه کشیدن دختر با حجاب به روش آسان و سریع کمتر از 20 دقیقه زمان می بره چنین طرحی رو کشید 👆🏻https://eitaa.com/painterhome