16.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☄️☄️ ساخت کاردستی و انجام بازی
🌸🌺🌼 آقا محمد طاها ولی زاده
📘کلاس ول
🔶دبستان قرآنی امام حسن علیه السلام پردیسان
♦️ معاون پرورشی
@yamahdy98
🔷🔸💠🔸🔷
🔷حديث هفته چهارم آذر
🔬🔭🧪 تحقيق و حقيقت جويي
💐امام علي عليه السلام:
لاعَمَلَ كَالتَّحقيقِ
«ارزش هیچ کاری مانند تحقیق و حقیقت جویی نیست.»
🔶دبستان قرآنی امام حسن علیه السلام پردیسان
♦️ معاون پرورشی
@yamahdy98
🔷🔸💠🔸🔷
🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
✅ با نهج البلاغه بیشتر آشنا شویم ✅
🌸🌺 وصف نهج البلاغه در کلام بزرگان و دانشمندان 🌸🌺
0⃣1⃣ بخش دهم:
آیتالله العظمی مکارم شیرازی:👇
«نهجالبلاغه مرهمی بر دردهای جانکاه بشریت است...این کتاب در نوع خود بینظیر و برای هر زمان و هر نسل، اثری مفید میباشد»
📚 یادنامه نهجالبلاغه، ص۵۰
-------------------------------------
📢درس ششم آذر ماه، روز یکشنبه
تقدیم دانش آموزان💐 عزیز میگردد.
🕌 دارالقرآن امیرالمؤمنین علیه السلام
🆔 @darolquran4j
☎️ ۳۷۷۴۷۲۸۲
#پل_و_نجار
🔻 موضوع : سوء تفاهم دو برادر
🧕👨🎓 مخاطبین
#همه_دوره_ها
■سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
□یک روز صبح درب خانه ی برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت: «من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک من است. او هفته ی گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را به خاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: « در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»
●نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت: « من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد: «نه، چیزی لازم ندارم.»
○هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. *نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.*
■کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: *«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟»* در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
□وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. نجار گفت: *«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»*
● *راستی، تا به حال برای چند نفر پل ساخته ایم؟! بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار کشیده ایم!
دبستان : #ثقفی١ / ناحیه ۴
ارسالی : #محمد_قرائی
معاون پرورشی مدرسه
کانال معاونت پرورشی و فرهنگی استان قم
@qomparvareshi