eitaa logo
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
530 دنبال‌کننده
774 عکس
108 ویدیو
3 فایل
•وَيَقولونَ اِنَهُ لَمَجنون• میان هرج و مرج شهر دنبال کسی هستم ! کسی آیا ندیده در حوالی من ، خودم را ؟! اندک عکاسِ گاه نویسنده !!
مشاهده در ایتا
دانلود
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
چند وقت پیش پرنسس راپونزل برگشته بود و بعد از مدت‌ها تونستیم زمانی را هرچقدر هم اندک و کم،هماهنگ کنیم برای تازه کردن دیداری به شیرینی هات چاکلت های توی دستمون اونم توی یکی از شب‌های سرد و پر سوز زمستونی که گرمای حضور و گفت و گوی عمیقی که مدت‌ها بود بهش نیاز داشتم باعث میشد نسبت بهش کاملا بی‌تفاوت و توجه باشیم؛ اون شب درست وسط شلوغی و هم همه های چهارباغ و میدون انقلاب ،اینو خیلی خوب فهمیدم که احتمالا مدت زمان زیادیه خیلی بیشتر از شنونده بودن، بیشتر از شنیدن و پاسخگو برای دیگران بودن. به گوینده بودن نیاز دارم!به شنیده شدن به اینکه یه بار من بپرسم و دنبال جواب بگردم، به حرف زدن برای کسی که منو بفهمه، درک کنه و برام همون جواب‌های تکراری دیگران را نداشته باشه! کسی که همیشه نیمه پر لیوان را ببینه و افکارش در عین شباهت متفاوت باشه، تفاوتی که منو تکمیل کنه، کسی که ادبیات گفتار من را بفهمه اما از نوع مثبت و امیدوار کننده‌اش نه مثل خودم منفی... اون شب اینو خوب فهمیدم که من خیلی وقت‌ها برای بقیه چیزی بودم که در واقعیت نیستم !همیشه اونی بودم که می‌شنید و پاسخگو بود و سعی میکرد نیمه پری که بقیه نمی‌بینند را ببینه و بهشون نشون بده، افکار منفی دیگران را مثبت کنه در حالی که مال خودش نبود! و توی این روند هر روز خودم را بیشتر و بیشتر زیر پا گذاشتم و له کردم ، چون شونده‌ای برای من نبود. چون همیشه سعی میکردم اونی باشم که دیگران دوست دارند و حتی به بیان درست‌تر ، اونی باشم که نیاز داشتم و نبود و بعد در نهایت اونقدری این روند ادامه پیدا کرده بود که یکی از بزرگ ترین سوالاتم این بود که واقعا چقدر از خودم باقی مونده ؟! چقدر این روح را تکه تکه کردم و شکستم ، چقدر له شدم و الانی که توی این نقطه ایستادم قابل ترمیم و بازسازی هستم یا نه؟! و شاید بشه گفت الان به جواب رسیدم! الانی که آخرین روزها و دقایق شعبان را کنار روح کسانی گذروندم که پر پروازشان خاکی شدن و دوری از منیت بود. الانی که بعد از فهمیدن اینکه زندگی بر این کره خاکی و ساکنانش را برخلاف نیاز و ضرورت زیاد جدی گرفته ، وارد مهمانی خدا شده ام و در نهایت الانی که روزهایی را دوباره و با نگاهی دیگر با دست نوشته و یادگاری‌های عجیب دل نشین و دوست داشتنیِ آقا احمد رضا ! رتبه یک کنکور تجربی سال هزار و سیصد و شصت و چهار می‌گذرانم ؛ خاطرات و ذهنم کوچ میکنند به سال‌ها قبل و جمله‌ای که با خانوم عجیب و غریب ساختیمش. به یاد اینکه هنوز نرسیده ام به آن حدی که واقعا من باشم و منیت بی منم و این یک جمله را در روزگاران پر از من ، من کردن‌هایم عملی کنم !! کاش که پایان این مهمانی اندکی من نباشم..!