eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
1_3216018397.mp3
2.01M
🎧 🌷امشب، شب شانزدهم بهمن ماه ۱۳۶۱، شب عهد بستن شهید ابراهیم هادی و رزمندگان برای یکدیگر در روز قیامت یک شب قبل از عملیات و ۶ روز قبل از شهادت پهلوان یادشان گرامی 🌹 ایا مابه عهدی که باشهدا داشتیم پایبندیم؟؟!! @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهروز مرادي گفت: «عراقي ها به زمین فوتبال خلیج فارس و پشــت اســتاديوم رســیده اند. بايد جوري موضع بگیريم که بر اســتاديوم و آنها تسلط کامل داشته باشیم. بهترين راه اين است که در اطراف خیابان حشمت نو با عراقي ها درگیر شويم. چند نفر بروند به خیابان شهرام و چند نفر با من به حشمت نو بیايند.» بهنام در کنار بهروز ماند. بهروز، راکت انداز آرپي جي را مســلح کرد. دويدند. افراد گروه به طرف عراقي ها شلیك کردند و دويدند. بهنام که سلاح نداشت، با خود، کلمن آب و کوله اي پر از نارنجك و گلولـــه حمل مي کرد. به يك کوچه رسیدند. بهروز به يك خانه اشاره کرد: «بايد به پشــت بام اين خانه برويم. بهترين زاويه براي شلیك به سنگر تیربار عراقي ها، روي اين پشت بام است.» خانه هــا خالي بود. مــردم خانه ها را رها و کوچ کــرده بودند. بهروز به طرف خانه رفت. با لگد زد و در را شكست. وارد خانه شدند. ناگهان يك پیرزن قامت خمیده از داخل اتاق چســبیده به حیاط، بیرون دويد. يك چوب بلند در دست داشت. «پدرســوخته ها... بي پدر و مادرها... چرا نمي گذاريد راحت باشــیم، چرا اين همه تیراندازي مي کنید؟!» بهنام و ديگران شــوکه شــدند. اصلا ًتوقع نداشــتند که در آن جنگ و گريز وحشــتناك، در يك محله ي خالي از ســكنه، با يك پیرزن روبه رو شوند. بهروز رفت جلو و گفت: «خاله! تو اينجا چكار مي کني، مگر نمي داني جنگ شده؟!» «غلــط مي کنید که جنگــه، برويد پــي کار و زندگي تان، چــرا نمي گذاريد زندگي مان را بكنیم؟» بهنام نمي دانست بخندد يا ناراحت باشد. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
مجلس حضرت زهرا جمعي از دوستان شهيد شــعر زيبايي در وصف حضرت زهرا(ع) خوانــد كه رمز عمليات هم نام مقدس ايشــان بود. براي چند دقيقه سكوت عجيبي سالن را فرا گرفت! هيچ مجروحي ناله نمي كرد! گوئی همه چيز رديف و مرتب شده بود. به هر طرف كه نگاه مي كردي آرامش موج مي زد! قطرات اشك بود كه از چشمان مجروحين و پرستارها جاري مي شد، همه آرام شده بودند! خواندن ابراهيم تمام شــد. يكي از خانم دكترها كه ُمســن تر از بقيه بود و حجاب درستي هم نداشت جلو آمد. خيلي تحت تأثير قرار گرفته بود. آهســته گفت: تو هم مثل پســرمي! فداي شــما جوون ها! بعد نشست و سر ابراهيم را بوســيد! قيافه ابراهيم ديدني بود. . گوش هايش سرخ شد. بعد هم از خجالت مافه را روي صورتش انداخت. ابراهيم هميشه مي گفت: بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصاً حضرت زهرا(ع)حال مشكات است. . براي ملاقات ابراهيم رفته بوديم بيمارســتان نجميه. دور هم نشســته بوديم. ابراهيم اجازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهرا(ع) نمود. دو نفر از پزشكان آمدند و از دور نگاهش مي كردند. باتعجب پرسيدم: چيزي شده!؟ گفتند: نه، ما در هواپيما همراه ايشان بوديم. مرتب از هوش مي رفت و به هوش مي آمد. اما درآن حال هم با صدايي زيبا در وصف حضرت مداحي مي كرد. @parastohae_ashegh313
💌 🌹 🌸و سفارش می کنم دخترم نازنین زهرا جان حجابش را حفظ کند و خانمی چادری و باحیا تربیت کنید. و دوست دارم بچه ها را طوری بزرگ و تربیت کنید که همه بهشون افتخار کنند و با افتخار از فرزند شهید بودنشان یاد کنند. 💕فرزندانم امیر مهدی و نازنین زهرا باید خیلی هوای همدیگر را داشته باشند و الگوی برادر و خواهر نمونه ای برای دیگران باشند. 🌿پسرم امیرمهدی جان باید پاسدار بشود و مثل من باید پاسدار تکاور بشود این وصیت من است به شما پسرم باید شبیه من وارد میدان رزم و جهاد بشود. و تاکید می کنم که صبور باشید و کاری نکنید که بعد از شهادت من دشمن از شیون و زاری شما شاد شود. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶️اثر نمازشب و شب زنده داری 🔸️مولای متقیان امام علی علیه السلام: 🌸کسی که یک ششم شب را به عبادت بپردازد؛ نامش در زمره بازگشتگان به سوی خدا ثبت شود و گناهان قبل و بعد او بخشیده خواهد شد. (توفیق تقوا پیدا می‌کند.) @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارتنامه‌شهدا۩شهیدسلیمانی.mp3
1.25M
"🎧 ✧بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم✧ ✿ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✿ 🎙 🌹هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات.. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 : ❗️آگاه باشید هرکس که بر دوستی آل محمد (ﷺ) بمیرد، مرده است.♥️ 📚اثبات الهداة، ج ۲ 🖤 اسوه صبر ، عمه سادات، حضرت سلام الله علیها محضر الاعظم ومحبان حضرتش تسلیت باد . @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ده روز از شروع جنگ مي گذشت وپیرزن هنوز نمي دانست عراقي ها به خرمشهر حمله کرده اند. بهروز گفت: «خاله جان! تمام همســايه ها رفته اند. شــما اينجا تك و تنها چه مي کنید؟ مگر نمي بینید خمپاره و توپ مي اندازند، صداي گلوله و انفجار را نمي شــنويد؟ عراقي ها به شهرمان حمله کرده اند.» «عراقي ها غلط مي کنند حمله کنند. برويد گم بشــويد. از خانه ي من برويد بیرون!» «خاله... تو را به خدا بگذار برويم پشت بام. عراقي ها دارند جلو مي آيند.» «آخــه مردم آزارهــا، چرا اذيت مي کنید؟! بگم خــدا چكارتان کند. ده روزه همین طــور صداي تق تــق راه انداختید و الكي تیــر مي اندازيد و مردم را اذيت مي کنید.» پیرزن مجال صحبت نمي داد. پشت ســر هم ناســزا مي گفت و آنها را تهديد مي کرد که اگر بیرون نروند، پاســبان خبر مي کنــد. پیرزن عجیبي بود. هرچه بهروز و ديگران گفتند، حرف به گوشش نمي رفت. «خاله، باور کن چند تا عراقي تو آن خانه هستند.» «کدام خانه؟» «خانه ي آقاي نوري.» «شــما دروغ مي گیــد، عراقي ها تو خانه ي نوري چه غلطــي مي کنند. آقاي نوري ايرانیه، عراقي و جاسوس نیست.» هرچــه بهروز و گروهش التماس کردند ، فايده نكرد. يكي که عصباني شــده بود، غريد: «بابا اين ديوانه است. بايد کار خودمان را بكنیم!» بهروز جلوي او را گرفت و گفت«نــه، گوش کنید. اگر ايــن پیرزن اجازه ندهد که تو خانــه اش برويم، هیچ کدام حق ورود نداريم. چون اگر شهید بشويم، يك نفر را ناراضي کرديم و خدا نمي بخشدمان. صبر کنید ببینیم چه مي شود.» 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
تابستان شصت و يک مرتضي پارسائيان ابراهيم در تابستان 1631 که به خاطر مجروح شدن تهران بود، پيگير مسائل آموزش و پرورش شد. در دوره هاي تكميلي ضمن خدمت شركت كرد. همچنين چندين برنامه و فعاليت فرهنگي را در همان دوران كوتاه انجام داد. بــا عصاي زير بغــل از پله هــاي اداره كل آموزش و پرورش بــالا و پايين مي رفت. آمدم جلو و سام كردم. 🌼🌼🌼 گفتم:آقا ابرام چي شده؟! اگه كاري داري بگو من انجام مي دم. گفت: نه،كار خودمه. بعــد به چند اتــاق رفت وامضاءگرفت. كارش تمام شــد. مي خواســت از ساختمان خارج شود. پرسيدم: اين برگه چي بود. چرا اينقدر خودت را اذيت كردي!؟ گفت: يك بنده خدا دو سال معلم بوده. اما هنوز مشكل استخدام داره. كار او را انجام دادم. پرسيدم: از بچه هاي جبهه است!؟ گفت: فكر نمي كنم، اما از من خواست برايش اين كار را انجام دهم. من هم ديدم اين كار از من ساخته است، براي همين آمدم. @parastohae_ashegh313
-در این سـکــوت و افق هاے مہ آلود ، نورے بفرست تا روشن شود راهم تا گام هایم محڪم تر شود حرف‌ها مرا مــایــوس نسازد . . !💔 @parastohae_ashegh313
گفتہ‌اند: "اَلمُؤمنُ ڪالجبلِ الراسخ" اما بہ گمانم ڪوه با آن عظمتش، سر، خَم مےڪُنَد بہ پاے قدم‌هاے استوارتان... 🌱🕊 🆔@parastohae_ashegh313