به رنگ خدا _4 .mp3
40.3M
#کتابصوتی 🎧
📗به_رنگ_خدا
فصل❹
#شهیدعبدالمهدیمغفوری
#اللهمعجللولیکالفرج
─═༅✹✧🌷✧✹༅═─
فصل3👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/26469
#قسمت113
فردا صبح باروبنه مان را بستیم و راهی فرودگاهی شدیم که از در و دیوار و سالن ترانزیتش، غم می بارید. مسافر که نبود. چند نفری هم که با ما هم سفر بودند، نظامیان ایرانی و سوری بودند. قرار بود ساعت 11 پرواز کنیم. امّا خبری نشد. حســین می رفــت و می آمــد و بــا کســی کــه لباس کاپیتان خلبــان هواپیما به تن داشــت، صحبت می کرد. خلبان از ترس شــلیک توپ یا خمپارۀ تکفیری ها، نداشتن سوخت را بهانه کرده بود و نمی خواست پرواز کند. حسین با او و چند نفر دیگر کلنجار رفت از دور نگاهشــان می کردم، معلوم بود که می خواهد به خلبان روحیه بدهد. خلبان بالاخره راضی شد و رفت سوخت زد. بدون هیچ تشــریفات خروجی و بازرســی، ســوار هواپیما شــدیم و نفهمیدیم که با حسین چطور خداحافظی کردیم. هواپیما که از زمین کند، بغضم ترکید. این بار برای مظلومیت و تنهایی حسین گریه کردم. زهرا و ســارا ســاکت بودند و از پنجرۀ تخم مرغی هواپیما به دمشــق نگاه می کردند. زهرا که دید، بُق کرده ام پرسید: «راستی مامان از خواهر بزرگ ترمون زینب بگو.» ســارا هم وارد گفت وگو شــد: «تا حالا فرصت نشــده که قصۀ زندگیت رو، برامون تعریف کنی. از کودکی هات بگو، و از ازدواج با بابا و تولد زینب.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت114
دل ودماغ صحبت نداشتم با بی حوصلگی گفتم: «باشه برای بعد.» زهرا پرسید: «حتماً می خوای به یادداشت های اون روزها مراجعه کنی.» خندۀ تلخی کردم و بی حوصله گفتم: «برخلاف این چند ماه که هرروز اتفاقات رو تــوی دمشــق می نوشــتم، ســی و هفــت ســال زندگــی بــا حســین رو فقــط تــو دلم نوشــتم.» ســارا دســت روی خطوط پیشــانی ام گذاشت و با نرمی انگشت آن را کشــید و گفــت: «مــن می میــرم بــرای حرف هــای دلی، قول بده رســیدیم به تهران، یادداشت های دلت رو برای ما بخون، باشه مامان؟!» جوابی ندادم حرف های زندگی با حسین نگفتنی و نهفتنی بود. دخترها لبریز از اشتیاق، منتظر جواب بودند. هواپیما از میان ابرهایی که رعد وبرق می زدند، بالا رفت. یاد شلیک توپ و تانک در خیابان های دمشق افتادم که به اشتباه فکر می کردم رعد و برق اســت. دخترها غم را در چهره ام می دیدند و دوســت داشتند که رشتۀ اندوه زدۀ ذهنم را پاره کنند. گفتم: «می دونید که با خاطره گویی میونۀ خوبی ندارم.» هواپیما که از آســمان ســوریه خارج شــد. به دخترها که همچنان منتظر پاســخ بودند، گفتم: «خاطراتم رو از کودکی تا امروز می نویسم.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#شهید_آوینی :
🌹«زن را با اسلحه شاید چندان تناسبی نباشد؛ زن مظهر لطف و مهربانی و حیات است و اسلحه مظهر قهر و شدت و مرگ.
💢 اما آنگاه که جهان یکسره در حاکمیت بندگان شیطان است، باید که مومنین لطف و قهر و شدت و زندگی و مرگ را با هم جمع کنند.»
♦️از شیر زنان مدافع #خرمشهر قهرمان
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
۲ خرداد #سالروز_شهادت
سردار خط شکنی که
به جشنِ فتح #خرمشهر نرسید ...
#سردار_شهید_محمود_شهبازی
♦️ فرماندهی سپاه همدان و جانشین فرمانده تیپ۲۷ حضرتمحمدرسولالله(ﷺ) بود که با مدیریت منحصر به فردش بر رزمندگانِ تیپ ؛ تا دروازههای خرمشهر پیش آمد و در حین فرماندهی نیروها مشغول کمک به یک بسیجی مجروح بود که به شهادت رسید و با چشمانی دوخته شده به گلدستههای مسجد جامعخرمشهر به آسمانها پرکشید و فرصت نکرد در شادی رزمندگان بعد از فتح خرمشهر مشارکت و حضور جسمانی داشته باشد.🥀
🌷هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات
#شبتون_شهدایی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
#شب_پنجم
وعده گاه:چهارشنبه شب ساعت ۲۰ بوستان بنیادی قم
مراسم جشن دهه کرامت با اجرای حجه الاسلام جلالیان
همراه با برنامه های شاد و متنوع و مسابقه و جایزه
#هر_شب_یک_نقطه
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه۲۸
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
028-baghare-ar-parhizkar.mp3
943K
ترتیل
قاری:استاد پرهیزکار
#صفحه_۲۸ #بقره
#سوره_۲ #جزء_۲
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313