بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه118
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
4_5800919414232583345.mp3
14.13M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت بیست و چهارم:
بازار شام...(قسمت اول)
#صباحا_و_مساء
اللهمعجللولیکالفرج
صلیاللهعلیکیااباعبدالله
✧════•❁🌹❁•════✧
✅ بیست و چهارمین روز #چله_نماز_شب و #چله_زیارت_عاشورا
@parastohae_ashegh313
زیارت نامه شهدا
(نثار روح همه شهدا )
🌼بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🌼
اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُــــ
🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷
#شهیدجلیلخادمی
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🌷همسر شهید خادمی :
🕌 سامراء که رفت زنگ زد؛ گفتم جلیل ۵ صفر روضه #حضرت_رقیه(سلامالله) را فراموش نکن؛ گفت همان روز به سامراء میروم و از آنجا نائبالزیاره همه هستم و تماس میگیرم.
🌹 شهید جلیل در ۲۴ آبان سال ۹۴ روز #شهادت_حضرت_رقیه(سلامالله) آسمانی شد، همزمان با لحظاتی که زمزمه زیارت عاشورا بر لبان ما بود و اشک بر مظلومیت حضرت رقیه میریختیم، جلیل در سامراء در جوار مرقد ملکوتی امام حسن عسکری(علیهالسلام) و امام علیالنقی (علیهالسلام) به شهادت رسید. نمیدانستم روضه در آن روز شامل حال یتیمان من هم میشود
📥خبرگزاری آنا
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درمحضرشهدا
#شهیداحمدکاظمی
♦️لبیک به کربلای خمینی
شهید احمد کاظمی در آغاز عملیات کربلای ۴
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکایت_سر
🎥داستان هشتم ؛ قرآنِ با بصیرت!
💢جلسه قرآنی که شهید حججی در آن شرکت نکرد!
📌 مجموعه کلیپهای «حکایت سر»
برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی شهیدِ بی سر محسن حججی
#اللهمعجللولیکالفرج
─═༅✦🌷✦༅═─
داستان7 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28507
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامهشهیدحاجحسینخرازی | قسمت چهارم [فعالیتهای سیاسی و مذهبی۲] 🔹شهيد خرازی در ابتدای پيرو
#زندگینامهشهیدحاجحسینخرازی | قسمت پنجم
[در میدان دفاع مقدس]
🔹با شروع جنگ تحميلی، شهيد خرازی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از يک سال خدمت صادقانه در كردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت
فرماندهی اولين خط دفاعی كه مقابل عراقیها در جاده آبادان ـ اهواز در منطقه دارخوين تشكيل شده بود و بعدها در ميان رزمندگان اسلام، به «خط شير» معروف بود منصوب شد.
خطی كه ۹ ماه تمام در برابر مزدوران بعثی دفاع جانانهای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت كرد.
🔹اين در حالی بود كه رزمندگان از نظر تجهيزات جنگی و امكانات تداركاتی شــديداً در مضيقه بودند، اما اخلاص و روحيه ايمانی بچه های رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشكلات بر آنها نشد، بلكه هر لحظه آماده شركت در عمليات و جانفشانی روزافزون بودند.
🔹شهيد خرازی در اين برهه نياز شديد به يگان دريايی را واجب ميدانســت و محمدحسین صادقزاده را به عنوان اولين مسئول يگان دريايی منصوب كرد.
آقای صادقزاده با آموزش تعدادی غواص و تأمين چند قايق، اولين يگان دريايی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در يگان تحت امر خود تشكيل داد.
📥 منبع: نوید شاهد
✍شهید حاج حسین خرازی | نعمالرفیق
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
#قسمت319
با خودم گفتم: «خدایا من که بابا ندارم، تو صاحب من باش.» از همون روزها قرآن وارد زندگی ام شد و غم یتیمی خیلی زود از دلم بیرون رفت. تو هم هر وقت دلت گرفت، به این فکر کن که پیامبر اکرم هم از کودکی یتیم شد اما شما حاج خانم عروس و داماد داری و ان شاالله مادربزرگ هم می شی.» نکتۀ آخرِ حسین لبخند بر لبم نشاند. مدتی بعد، دم صبح تلفن زنگ زد. وهب بود، با اضطراب گفت: «مامان، باید خانمم رو ببرم بیمارستان، دخترم داره به دنیا می آد.» هر چند از پیش می دانســتیم امّا باورمان نمی شــد. داشــتیم نوه دار می شــدیم.خدا یک دختر نازنین و معصوم به وهب داد و کانون زندگیمان دوباره گرم شد. صحبت از اسم بچه شد. حسین گفت: «هرچی که پدر و مادرش بگن، همون خوبه.» و دخالت نکرد. اسمش را فاطمه گذاشتند. به دنیا آمدن فاطمه، دنیا را پیش چشم من قشنگ تر کرد. شب هفتم تولدش همه جمع شدیم. حسین برایــش اذان و اقامــه گفــت. بــاز هــوای خواهــرم ایــران را کردم. اگــر می فهمید، خیلی خوشحال می شد که من نوه دار شدم.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت320
زهرا هم، پس از دو سال عقد تصمیم گرفتند به خانۀ خودشان بروند. حسین وسایل جهیزیه را بار زد و با دامادم امین و سارا و زهرا به خانه ای که در شهرک باقری بود، رفتیم. همین که وسایل را داخل اتاق گذاشتیم، حسین گفت: «دیر شده باید برم.» باتعجب پرسیدم: «کجا؟ هنوز وسایل رو نچیدیم. خوب نیست پیش امین آقا!» گفت: «باید برم خونۀ یه مادر شهید.» عصبانی شدم. امّا پیش دامادم خشمم را پنهان کردم. یه گوشه گیرش انداختم و آهسته گفتم: «می خوای دخترت رو بذاری و بری خونۀ یه شهید.» نمی خواســت جرّوبحــث کنــد. امّــا نــه مــن، که زهرا و حتّی ســارا هم از دســتش عصبانی بودند. کســی حرفی نزد. وســایل را در ســکوت معنی داری چیدیم. زهرا بغض کرد و وقتی برگشــتم، دور از چشــم امین گفت: «گاهی که بابا پیش یه فرزند شهید ما رو می دید، یه جور برخورد می کرد که انگار ما رو نمی شناسه یا اصلاً با ما قهره که مبادا اون فرزند شــهید دلش بگیره و هوای باباش رو نکنه. ما تا این حدّش رو تحمل می کردیم امّا برای چیدن جهیزیه... .» و بغضش ترکید. چاره ای نداشتم جز اینکه از حسین دفاع کنم. گفتم: «شهدا و خانواده هایشان خط قرمزِ بابا هستن. توی این همه سال ندیدم که هیچ چیز رو بــه مصالــح اونــا ترجیــح بــده. برای خودش که نمی خــواد. ما هم باید موقعیتش رو درک کنیم.» سارا خواست با زهرا هم داستانی کند به حمایت از او گفت: «اگه من و زهرا به بابا می گفتیم، توی فلان مغازه یه جفت روسری دیدیم، مثل یه راننده تا دم مغازه، ما رو می رسوند، خریدمون را می کردیم و می پرسید، راضی شدید؟ حالا چی شده که برای امر خیر دخترش می ذاره و می ره، خب یه ساعت بعد بره اونجا، خونوادۀ شهید که چشم به راهش نیستن!» گفتم: «نه دخترم، چشم به راهن، یه روز شاهد بودم که پسر یه شهید هرچی دهنش اومد به بابات ناسزا گفت، من بریدم و بابات سرش رو پایین انداخت و این پسر شهید خجالت زده شد.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
💛🕊
🔸دانش آموز #شهید_مهدی_شفیعی
✍🏻مهدی شفیعی درمورد معجزات الهی درنامه خود نوشته بودند که تعدادی عراقی را به اسارت گرفته بودند از آنها سوال کردند شما روز ها با ما میجنگید
‼️چرا شبها هم تیر اندازی میکنید وتیرهای خود را هدر میدهید میگویند شبها هم با اسب سواران میجنگیم در اینجا بود که ما پی به معجزات الهی بردیم وبا چشم دل عنایات ولطف خدا را مشاهده کردیم.✨
🌼شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🔻بهای ازادی تو
#شهیدمحمدسعیدیزدانیان :
🌼خواهرانم! اولین توصیه من حجاب توست. برای اینکه خون من و امثال من باعث شده که شما آزادانه در خیابانها قدم بزنید؛ بدون اینکه کسی مزاحمتان شود.
خواهرم! توصیه من تنها به شما نیست؛
بلکه به تمام زنان و دختران وطنم است. اصل مطلب این است که حداقل سعی کنید خونهای ما که به خاطر شما ریخته شده، پایمال نشود.‼️
#حجاب
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#شهید_آوینی:
⚡️«زمين را دود و آتش فرا گرفته است. صدای مظلوميت بشر زير چكمه های بيداد در گلو خفه شده است. يزيديان، زمين خدا را دوزخ ستم كرده اند، ولی نمی دانند كه خورشيد برای هميشه پشت ابرها نمی ماند.
🌳مستضعفان جهان به همراه تلاش هر چند اندک خويش، چشم اميد به مصلح بزرگ جهانی دارند كه از سراپرده غيبت بيرون آيد و جهان را از داد سرشار سازد.»
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@parastohae_ashegh313
#کتاب_صوتی " من ، محمدعلی رجایی"
" زندگینامه داستانی شهید رجایی"
نویسنده : #داوود_بختیاری_نژاد
نشر : شاهد
تولید ایران صدا با صدای #محمدرضا_نبی
#معرفی_کتاب
🔹کتاب «من، محمدعلی رجایی» براساس زندگی #شهیدمحمدعلیرجایی و به قلم «داوود بختیاری دانشور» در نشر شاهد به چاپ رسیده است.
📘این کتاب جلد يكم از سري ۱۱ جلدي كتاب هاي شهداي دولت است كه در مورد زندگي شهيدان نامدار انقلاب اسلامي منتشر شده و اغلب آنها به خاطر جذابيت و كوتاهي داستان ها، به چاپ سوم نيز رسيده است.
🖌"من محمدعلی رجایی " دربردارندهی ۱۱ داستان کوتاه از فرازهایی از زندگی شهید رجایی است که عبارتند از : «چه زود یتیم شد!»، «مثل هیچ کس»، «پسرک دستفروش»، «چه زود گذشت!»، «دستهای گچی»، «مدرسهی کمال، دختر باکمال»، «خانهای با یک درخت»، «پاییز در زندان»، «بهار در زندان»، «من، محمدعلی رجایی» و «سه و دوازده دقیقه ».
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
1.mp3
4.79M
#کتاب_صوتی 🎧
📘من_محمدعلی_رجایی
"زندگینامه داستانی #شهیدمحمدعلیرجایی"
فصل 1⃣
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
@parastohae_ashegh313
بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه119
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313