eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
#سلام_امام_زمانم عوض خانه ی ماها به بیابان رفتی شدی از قوم، دل آزار... نوشتیم بیا درد دین نیست دگر... درد گرانی داریم دل سپردیم به اغیار نوشتیم بیا #سلام‌_صبحتون_مهدوی #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ┄┅═✧**❁🍂❁**✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧**❁🍂❁**✧═┅┄ ❀🍂✿🍂❀🍁❀🍂✿🍂❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#تلنگر‼️ از #شهیدهمت به #مـلت‌ایـران مبادا ضعف برخے مسئولان شما را ضعیف ڪند...🌱 مبادا دنیازدگے برخے مدیران شما را از هواداری انقلاب دور ڪند...☝️ 😇ما رزمندگان تا #آخرین_نفس پای انقلاب هستیم شما چطور؟ ┄┅═✧**❁🍂❁**✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧**❁🍂❁**✧═┅┄
#پای_درس_شهدا 📚از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلورخونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را وخودرا دریابید؛ نظیرانقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود، #نه_شرقی_نه_غربی. 🏷 #شهیدابراهیم_همت🥀 ┄┅═✧**❁🍂❁**✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧**❁🍂❁**✧═┅┄
🌹شهيد محراب آيت الله : 🌹 هركس ميخواهد بداند که اگر امام زمان عج ظهور فرمايد ، نسبت به ايشان چه موضعي خواهد داشت ببيند الان با نائب برحقش چگونه است اگر توانست مطيع ايشان باشد ، اطاعت از امام زمان عج هم ميتواند بكند. @parastohae_ashegh313
•••♡🍁♡••• هنوز می­‌شود از شب گذشت‌ و روشن شد اگر تو طالع موعود من ظهور کنی...! @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
•••♡🍁♡••• هنوز می­‌شود از شب گذشت‌ و روشن شد اگر تو طالع موعود من ظهور کنی...! @parastohae_ashegh
•••♡🍁♡••• حالم بد است حال مرا رو به راه کن خورشیدِ من به ظلمت قلبم نگاه کن دنیا مرا به بازی غفلت گرفته باز جان را رها ز بند و عقالِ گناه کن اینجا بدون نور تو دنیای ما شب است این آسمانِ غم زده را غرق ماه کن ✨ شب پاییزیتون مهدوی ┄┅═══✧🌙✧═══┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═══✧🌙✧═══┅┄
•••🦋••• #السـلام‌علیڪ‌یا‌ابا‌عبدالله‌الحسین‌ع‌ • باز‌ هم‌ فاصله‌ ها‌ بغض‌ گلوگیر‌ شده‌ ست • اݪسلام‌ اے‌ شه‌ بۍ‌ یار‌ و‌ قتیل‌ العبرات‌‌‌... #صبحم‌به‌نامتان‌ارباب‌خوبم @parastohae_ashegh313
°•|🌸🍃 یک روز توی اتاق دراز کشید و چفیه ای را روی صورتش قرار داد. گفت : فرض کن من شهید شدم ، توام اومدی بالای سرم ، میخواهم ببینم عکس‌ العملت چیه ؟ گفتم‌ : محمدآقا ! بازم از این حرفا زدی؟ خیلی اصرار کرد . پیش خودم گفتم : دلش را نشکنم. اومدم بالای سرش ، چفیه را کنار زدم. دست روی محاسنش کشیدم و گفتم : محمد عزیزم ! شهادتت مبارک‌‌ بالاخره به آرزویت رسیدی ! وقتی این جمله رو به زبان آوردم خیلی خوشحال شد این خاطره دوباره تکرار شد. آنروزی که جنازه شهید را آوردند‌، وقتی وارد سردخانه شدم ، چند لحظه بعد خودم رو با شهید توی سردخانه تنها دیدم ، رفتم بالای سرش و به صورتش نگاه کردم و به یاد آن روزی افتادم که محمد آقا خواست عکس العمل من را بعد از شهادت اش ببیند همان جمله ای که آن روز گفتم را تکرار‌ کردم محمد عزیزم‌ ! شهادتت مبارک ، بالاخره به آرزویت رسیدی . به روایت همسر شهید ✨♥️ ┄┅═══✧🍁✧═══┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═══✧🍁✧═══┅┄
یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید...🤨 فرمانده دستہ بود😁 شب برایش جشن پتو گرفتند...😶 حسابے کتکش زدند 👊 من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش 🤦‍♂ دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..! سعید هم نامردی نڪرد ، بہ تلافے آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت... 😉 همہ بیدار شدند نماز خواندند!!! 😁 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند...😴 بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟ 🤷🏻‍♂ گفتند : ما نماز خواندیم..! 😊 گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟🤭 گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! 😳 سعید هم گفت من برایِ نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح 😃 @parastohae_ashegh313
🔴 🛍 🏷 🔖قالی می‌بافت به چه قشنگی؛ ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی‌کرد. هر چی از این راه در می‌آورد، یا برای دخترای فقیر می‌خرید و یا برای بچه‌ها قلم و دفتر. حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت؛ البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار. ازش پرسیدیم: «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت: «وقتی پیش بچه‌ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می‌کردم نکنه یکی از این بچه‌ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی‌پوشمش!». 📚 :کفش های جامانده در ساحل، صفحه10 الی 15 💌 📜امام صادق علیه السلام: محبوب ترین مؤمنان نزد خدا کسی است که مؤمن تُهیدست را در امور مادیِ زندگـی‌اش یاری رساند. ┄┅═✧**❁🍂❁**✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧**❁🍂❁**✧═┅┄
📚پیامکی که شهید مدافع حرم سال ۹۲ به نقل از شهید چمران برای دوستش فرستاده بود : 💥آنانکه به من بدی کردند ، مرا هوشیار کردند. 💥آنانکه به من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند. 💥آنانکه به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر و تحمل آموختند. 💥آنانکه خوبی کردند ، به من مهر و وفا‌ آموختند. 👌پس خدایا! به همه اینانکه باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدند خیر و نیکی عطا کن . @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـلام بر آن شهـیــ🌹ـدانــی ڪه با سَــر رفتنـد و بِــدون سَــر آمدند . سـلام بر آن شهـیـ🌹ـدانــی ڪه با پــای خــود رفتند و بر دوش مَــردم آمدند . سـلام بر آن شهـیــ🌹ـدانــی ڪه سالـِم رفتند و با چنـد تڪه استـُـخوان آمدند . سـلام بر آن شهـیــ🌹ـدانـی ڪه نَگذاشتَند حتی یڪ وجَب از خاڪـ ڪِشور بہ دسـت دشمـن بیافتد . سلام بر شهیدان #صبحم‌_به_نامشان #جانم_فدایشان @parastohae_ashegh313
امام سید روح الله موسوی خمینی : 💠‌ اگر بر کشوری ندای دلنشین تفکر #بسیجی طنین اندازد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید و الا هر لحظه باید منتظر حادثه باشیم. 📚صحیفه نور ، جلد ٢١ ،صفحه ۵٣ #هفته‌بسیج‌گرامی‌باد @parastohae_ashegh313
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین🌺 دو روز از اقامت خديجه و خانواده اش در سوسنگرد گذشت. آنها نـه خواب داشتند نه خوراك ساعت از ۵ بعد از ظهر گذشته بود. گرماي هـوا شكسته و نسيم خنك صورتمان را نوازش ميداد. عراقيهـا از اطـراف شهر را به گلوله بسته بودند. ۵ كيلومتر جلوتر ، ناگهان چشمم بـه يـك نفر‌ بـر عراقـي افتـاد. رو بـه حبيب كردم تا او را خبر كـنم ، فرصـت نـشد. رگبـار گلولـه از دوطـرف برسرمان باريدن گرفت. براي يك لحظه ، زمين و زمان به هم ريخت. از ترس سرم را پايين آوردم. خدايا چه اتفاقي در حـال افتـادن بـود. حبيب پدال گاز را فشرد . ماشين سرعت گرفـت امـا امكـان فـرار نبـود. ماشين به گلوله بسته شد. چرخهاي ماشـين مـورد اصـابت گلولـه قـرار گرفت و پنجر شـد. چنـد لحظـه بعـد ، ماشـين از حركـت ايـستاد. پـايم‌ ميسوخت و خون از آن جاري شده بود. حبيب هم از ناحيه پـا زخمـي شده بود. عراقيها هلهلهكنان جلو آمدند و محاصره مان كردند. با اسـلحه به طرفمان نشانه رفته بودند. آهسته جلو آمدند و ژ-۳ را از دست مـن گرفتند. بعد نارنجكها را كه خوني شده بود . آنها با هلهله داد مـيزدنـد كه حرس خميني (پاسدار خميني) گرفتيم. آن روز خديجه ميرشـكاري و همسرش حبيب شريفي به اسارت عراقيها درآمدند. بعدها عراقيهـا آن دو را از هم جدا كردند و خديجه هرگز شوهرش را نديد. خديجه بـيش‌ از چهار صد روز در اردو گاههاي عراق اسير بود. بالاخره او يك روز به همراه تعدادي از خانواده ها آزاد شد . بـي آن كـه هرگز بفهمد بر سر همسرش چه آمده. @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 #کلام_بزرگان_درمورد_شهدا 💥 #شهید_بهشتی:💥 🕊ما #شهدا را از دست نداده ایم، بلکه آنها ر
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 #کلام_بزرگان_درمورد_شهدا 💥 #امام‌خمینی_ره:💥 🕊اين حس شهادت خواهي و فداكاري بود كه يك ملتي ،كه هيچ نداشت، بر طاغوت غلبه پيدا كرد.🥀 ₪◤~~~~☆🌷☆~~~~◥₪ @parastohae_ashegh313 ₪◤~~~~☆🌷☆~~~~◥₪ 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
خرم آن روز ڪہ پرواز ڪنم تا بر دوست بہ امید #سرڪویش پر و بالے بزنم.. من بہ خود نیامدم اینجا؟ ڪہ به خود باز روم. آنڪہ آورده مرا باز برد تا وطنم.. لحظات عمرتون شهدایی ♥️ ┄┅═══✨🍁✨═══┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═══✨🍁✨═══┅┄
•••|🦋|••• شعلۂ عشقِ تو سوزنده تر از ، هر چه حرارت باشد گر بسوزد ، پرِ پروانہ زِ عشقت چہ سعادت باشد ! شهید احمد مکیان💙✨ ♡°|صبحتون شهدایی|°♡ @parastohae_ashegh313
•°•°•🌺 بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌺•°•°• هیجان زده پرسیدم : آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش توی جاده سردشت......). حرفم را نیمه تمام گذاشت. اخم کوتاهی کرد و چین به پیشانیش افتاد بعد با خنده گفت " من توی جلساتتون میام". مثل اینکه هنوز باور نکردی شهدا زنده هستند. عجله داشت میخواست برود. یک بار دیگر چهره درخشانش را کاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت :‌ پس حالا که می خوای بری لااقل یک پیغامی چیزی بده تا به رزمنده ها برسونم" رویم را زمین نزد. قاسم من خیلی کار دارم.باید برم. هر چی میگم زود بنویس....... هول هولکی گشتم دنبال کاغذ یک برگه کوچک پیدا کردم. فوری خودکار را از جیبم در آوردم و گفتم بفرما برادر. بگو تا بنویسم. بنویس: " سلام من در جمع شما هستم" همین چند کلمه را بیشتر نگفت. موقع خدا حافظی با لحنی که چاشنی التماس داشت. گفتم.:" بی زحمت زیر نوشته را امضاء کن." نگاه بهت زده به امضاء و نوشته زیرش کردم. با تعجب پرسیدم چی نوشتی آقا مهدی؟ تو که سید نبودی! گفت: اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای آقا مهدی هنوز توی گوشم بود." سلام من در جمع شما هستم" 🌹 راوی : حاج قاسم سلیمانی ، فرمانده لشکر 41 ثارالله در دوران دفاع مقدس. 📚 کتاب تنها زیر باران 🌷روایت زندگی . @parastohae_ashegh313
همسر حمید در حال جمع کردن لباس ها بود . حمید متوجه او شد . پرسید : این لباسها مال توست ؟ کدام لباس ها را می گفت ، این چند دست لباس که سالها همراه او بوده و فقط چند تای آنها را تازه خریده بود . آره همه اش مال منه چطوره ؟ تو که از همه ی اینها استفاده نمی کنی ؟ نه ! خب هر لباس جای خودش به درد می خورد ، همیشه که یک جور نمی شود لباس پوشید تنوع هم لازمه . به نظر من یکی دو دست کافیه . خودتو با اینها مشغول نکن . آنها را بده به زلزله زده ها . من می خواهم یک همفکر ، یک دوست ، یک مبارز همراه من باشد ، نه خدای نکرده یک عروسک! ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
💠نام : 💠نام پدر : حشمت الله 💠محل شهادت : سوریه زندگینامه💐 شهید سیاهکالی مرادی چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ در قزوین به دنیا آمد. دانشجوی مقطع کارشناسی حسابداری مالی بود. در تاریخ دهم آبان ماه سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد. توسط سپاه صاحب الامر(عج) قزوین و به عنوان مدافع حرم و فرمانده مخابرات و بیسیم چی در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت. پنجم آذر ماه سال ۱۳۹۴، در حلب سوریه و درگیری با گروهک داعش بر اثر اصابت پرتابه های جنگی به بدن و جراحات وارده شهید شد. مزار او در گلزار شهدای قزوین واقع است. 💠محل تولد:قزوین 💠تاریخ تولد:۱۳۶۸/۰۲/۰۴ 💠محل شهادت:سوریه 💠تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۰۴ 💠استان محل شهادت:حلب 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ۹/۴ ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
📚 #سخنان_گرانبها 🔴 آنچه مهم است حفظ راه شهداست،یعنی پاسداری از خون شهدا،این وظیفه اول ماست.🥀 ✨ #مقام_معظم_رهبری✨ @parastohae_ashegh313
سوار تویوتا شدیم و به جاده زدیم . دو طرف جاده پر از برف بود و مشخص بود بیرون از ماشین عجیب سرد است . چند متری که رفتیم زن و مردی کُرد با یک بچه را دیدیم . علی روی ترمز زد و از آن ها پرسید کجا می روند . وقتی فهمید هم مسیریم از مرد کرد پرسید رانندگی بلد است یا نه ؟ با تعجب نگاهش کردم . جوری سوال می کرد که انگار چند ماشین کنارش بی استفاده مانده و او معطل راننده است . وقتی مرد جواب مثبت داد علی به سمتم برگشت . _ سعید پیاده شو بریم عقب . می دانستم نمی توانم حرف روی حرفش بیاورم . این فرمانده ی به قول فرمانده ی قرارگاه نجف ، اعجوبه ی ریش خرمایی ، آن قدر عزیز بود که اگر چیزی می خواست نه نمی آوردم . پشت تویوتا نشستیم و آن خانواده جلو نشستند . باد و سوز ، صورتمان را سرخ کرده بود و از سرما می لرزیدیم و هر دو مچاله شده بودیم . لجم گرفت و با اخم نگاهش کردم . _ آخه این آدم رو می شناسی که اینجور بهش اعتماد کردی ؟ همان طور که می لرزید و دندان هایش از سرما به هم می خورد لبخند زد . _ آره می شناسمش؛ اینا دو ، سه تا از اون کوخ نشینایی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس.... سرم را زیر انداختم و چشمانم را بستم . از علی ها مگر غیر از این بر می آمد که در جنگ ها به خونشان تشنه باشند و در غیر جنگ برای مردم از خود بگذرند ؟ علی ها کنار مردم یا پای تنور می نشستند و با بچه های یتیم بازی می کردند یا پشت تویوتا از سرما می لرزیدند . فقط این علی نباید چیت سازیان می بود ، او باید سازنده ی گران قیمت ترین ها می بود حتی در فامیلش . 📚موضوع مرتبط‌: 📅مناسبت مرتبط : تاریخ شهادت : ۹/۴ ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
خوشا آن روز را که سنگری بود شبی ، میدان مینی ، معبری بود خوشا آن روزهای آسمانی که شوری بود ، سودا و سری بود ┄┅═✧❁♥️❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁♥️❁✧═┅┄