ای شهید
ای آن که بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشستهای
دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز ، از این منجلاب بیرون کش .
☆°|صبحتون شهدایی|°☆
╔════ ೋღೋ ════╗
@parastohae_ashegh313
╚════ ೋღೋ ════╝
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#سبک_زندگی_شهید_کاوه8⃣ #به_واجبات_اکتفا_نمیکرد اگر نتوانستیم واجب را آن گونه که باید انجام دهیم ،
#سبک_زندگی_شهید_کاوه9⃣
#اهل_مسجد_بود
خداوند متعال می فرماید :
يا بني آدم خذوا زينتكم عند كلّ مسجد
و در جایی دیگر می فرماید :
ا لْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ أَمَلاً
مال و فرزندان ، زینت زندگى دنیایند و كارهاى ماندگار شایسته ، نزد پروردگارت پاداشى بهتر دارند و امید داشتن به آنها نیكوتر است
حال که فرزند شد زینت و وقت رفتن به مسجد باید زینت را همراه برد
مسلمان واقعی کسی است که به این فرمایشات عمل کند
و عمل به این آیات را ، به عینه در زندگی این مرد خدا می بینیم ، چه در دورانی که همراه با پدر به مسجد می رفت و چه در بزگسالی .
خواهر شهید کاوه می گوید :
اهل مسجد بود به همراه پدرش در مسجد حاضر می شد ، همان مسجدی که امام جماعتش در قبل از انقلاب ، مقام معظم رهبری بودند . اولین جایزه اش( یک کتاب ) را از دست ایشان گرفت .
╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗
@parastohae_ashegh313
╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
🍁 شهيد سيد محسن صفوي
مهندس راه و ساختمان بود.
توي يك شركت كار ميكرد.
براي خـودش ماشـين داشـت.
خـواهر و بـرادرش فعاليـت سياسـي ميكردند ، ولي از آقا محسن نديده بودم.
خواستگاري كه اومد
گفتم : دلم ميخواد بدونم چرا اينقـدر دنبـال
مال دنيايي؟ مگه دنيا چه ارزشي داره!
گفتم : ميخوام زن كسي بشم كه مهريه من را شهادتش قرار بده.
آقامحسن سرش را تكان داد و گفت : به جدم شهيد ميشم .
#عاشقانه_شهدا
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#فــــرازےازوصیتنـــــامہ #شهید_مدافعحرم_حمیدمختاربند 🕊ولایت مانند ستونی است که همیشه و در همه ی
#فــــرازےازوصیتنـــــامہ
#شهید_سید_اصغر_فاطمیتبار
🕊باور داشته باشید که جواب سیلی دشمن، سرب داغ است نه لبخند ذلیلانه
باور کنید که دشمن ما ضعیف است و این وعده خداست که اگر در مقابل کفر استقامت کنید پیروزی از آن شماست
شک به خودتان راه ندهید و پیرو ولایت فقیه باشید و لاغیر پیرو امام خامنهای باشید و نه کسان دیگر. 🥀
#سالروز_شهادت
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ #شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت2⃣1⃣ 👕 دبستان که تمام شد مدرسه راهنمایی محل شان ث
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت3⃣1⃣
دبیرستان رشته ریاضی می خواند و با برنامه های قرآنی سرش از همیشه شلوغ تر بود.
وقتی هلاک به خانه بر می گشت، مامان دوست داشت کنارش بنشیند تا ببیندش. محسن تا وقتی پیش مامان نشسته بود، پایش را دراز نمی کرد.
🍂🍁 کم کم پلک هایش روی هم می افتاد و سرش کج می شد. مامان می گفت:
_ محسن خب بخواب همین جا ده دقیقه! می خوام صورت ماهتو ببینم!😍
محسن دوباره هوشیار می شد.
می گفت:
_ نه! بی ادبیه من پامو اینجا دراز کنم!
💫⭐️ بیخود نبود که مامان، یوسف داوود صدایش می کرد.
اندازه داوود خوش صدا و اندازه یوسف، زیبا و با حیا بود.
🌹تازه ریش درآورده بود.
ریش که نه، از نازکی به کرک شبیه بودند. گذاشته بود روی صورتش بمانند. بهش می گفتند:
_ تو که سنی نداری! بزن اینا رو!
گوش نمی کرد.
می گفت:
_همون که دین گفته!
🍄 چندین سال بعد که شهید شد، لپتاپ و موبایلش دست به دست می گشت. هیچ نقطه سیاهی توی آن ها نبود.
اطرافیان می پرسیدند:
🌺 _ حاج خانم! اینطور که این پسرت را یوسف داوود صدا می زنی، جواد و مصطفی حسودی نمی کنن؟!
مامان می خندید و می گفت:
_ نخیر! جواد و مصطفی حرف مامان رو تایید می کنن! 😅😍😉
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با ما همـراه باشیــد ...
╔════ ೋღೋ ════╗
@parastohae_ashegh313
╚════ ೋღೋ ════╝
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت4⃣1⃣
🍱🍛 ته تغاری بود و عجیب وابسته مامان. همین، او را به آشپزخانه و کنار مامان می کشاند.
وقتی مامان مشغول پخت و پز بود، محسن با دقت نگاه می کرد.
کم کم آشپز ِخوبی شد.
مامان دستپخت محسن را قبول داشت.
🍇 مثل بعضی پسر ها لَمَشت نبود. از خیلی زن ها بیشتر به بهداشت اهمیت می داد. آنقدر که گاهی تمیز کاری هایش مامان را هم عاصی می کرد.
غذاهایش از خوبی، جلوی مهمان گذاشتنی بود.
🍛🍝 مامان سرش را بالا می گرفت و می گفت:
_ غذای امروز رو محسنم پخته!
کم کم شد رقیب مامان.
بعضی می گفتند دستپخت محسن بهتر از مامان است.
😍 فامیل، مشتری اش شده بودند.
خانه شان که می رفت، آشپزخانه را می سپردند به محسن!
خواهر نداشت. مامان همیشه می گفت محسن، دختر خانه است.
از جارو و بشور و بساب چشمش نمی سوخت.
🍄 خانه را مثل سر و وضع خودش تمیز و مرتب نگه می داشت.
دلش می خواست دو روز دنیا به بابا و مامان سخت نگذرد.
توی دلش بود آنها را بفرستد کربلا. 🎀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با ما همراه باشیــد .....
╔════ ೋღೋ ════╗
@parastohae_ashegh313
╚════ ೋღೋ ════╝
#رمز_موفقیت
#کوچک_نشمردن_گناه
#شهید_محمود_کاوه
حجت الاسلام وکیل پور:
جنگیدن شهدا را خوب نشان دادیم اما زندگی کردنشان را نه، در حالیکه کسی که شهید می شود یعنی خوب زندگی کرده است، بیش از 240 هزار شهید داریم که بنده 20 رمز موفقیت که غالب شهدا رعایت می کردند، پیدا کردم و یکی از ویژگی های بارز شهدا این است که گناه را کوچک نمی شمردند.
این راوی دفاع مقدس در همین باره به خاطره ای از شهید محمود کاوه به نقل از خواهر ایشان پرداخت و گفت: خواهر شهید نقل می کند ما زندگی سختی داشتیم، پسته می گرفتیم و دهان آنها را باز می کردیم و به صاحب کار تحویل می دادیم. یک روز که مشغول این کار بودیم تا محمود خواست دهان یکی از پسته ها را باز کند، پسته از زیر دستش به پشتِ پشتی اتاق پرید. محمود به دنبال پسته می گشت. به او گفتم حالا صاحب پسته ها به این یک پسته که احتیاجی ندارد. محمود پسته را پیدا کرد و آن را در دست گرفت و گفت: همین یک پسته نمی گذارد شهید شوم.
وی در نتیجه گیری از نقل این خاطره، تعهد همه جانبه در زندگی فردی و اجتماعی به ویژه در محل کار را مورد تأکید قرار داد و با تصریح به اینکه گناهان کوچک پا را در معرکه های بزرگ می لغزاند؛ افزود: نکند کسی با خودش فکر کند حالا اگر در اداره یک وقت چرتی زد و یا ماشین بیت المال را استفاده کرد اتفاقی نمی افتد
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#شناخت_لاله_ها 🥀
#ولادت_و_معرفت_به_معبود 🔖
#تاريختولد 1344/4/4
#تاريخشهادت 1361/9/1
🏷 #ناهید_فاتحی_کرجو در چهارمین روز از تیر ماه سال 1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد.
✨ پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ می کرد.
✨ناهید کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش میداد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت میبرد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم وگریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه میکنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر میشوم».
#ادامهدارد...
┄┅═✧**❁🍂❁**✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧**❁🍂❁**✧═┅┄