#برگی_از_خاطرات📜
#شهید_حسین_فهمیده
توی خرمشهر محمد حسین و دوستش هر دو با هم مجروح شدند .
از بیمارستان که مرخص شدند ، برگشتند خط مقدم . فرمانده گفت :
" باید به خانه هایتان برگردید .. "
اشک توی چشمای حسین حلقه زده بود 😭
به فرمانده گفت :
"به شما ثابت میکنم که می توانم به خط بروم و لیاقت آن را دارم .. "
و این کار را کرد ..🥀
@parastohae_ashegh313
✨🍃✨🍃
#متن دعای هفتم صحیفه که رهبر انقلاب، خواندن آن را توصیه کردند...
@parastohae_ashegh313
#شهید_ابراهیم_هادی
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت:
" ابرام جان! تیپ و هیکلت خیلی جالب شده.توی راه که می امدی دوتا دختره پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند. "
بعد ادامه داد:
"شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی ،ساک ورزشی هم که دستت گرفتی ،کاملا معلومه ورزشکاری!"
ابراهیم خیلی ناراحت شد،رفت تو فکر ،اصلا توقع چنین چیزی رانداشت ..
جلسه بعد که ابراهیم رادیدم خنده ام گرفت ؛پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد !به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود.
تیپش به هر آدمی میخورد غیر کشتی گیر .
بچه ها میگفتند:
"تو دیگه چه جور آدمی هستی !ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم ،بعد لباس تنگ بپوشیم
اما تو بااین هیکل قشنگ و روفرم ،اخه این چه لباس هاییه که می پوشی .. ؟
"
ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه میکرد :
"ورزش اگه برای خدا باشه ،عبادته ؛به هر نیت دیگه ای باشه فقط ضرره .."
@parastohae_ashegh313
اول صبح بگویید:
حسین جان رخصت✋
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد✨✨
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
@parastohae_ashegh313
🌷🌷🌷
#شهید_حاج_حسین_خرازی
دکتر چهل و پنج روز بهش استراحت داده بود.
آوردیمش خانه،گفت :
"بابا .. !
حوصلم سر رفته،منو ببرید سپاه بچه ها رو ببینم .. "
بردیمش،تا شب خبری ازش نشد.
ساعت ده شب زنگ زد گفت :
"من اهوازم.
بی زحمت داروهامو بدید یکی برام بیاره .. "
@parastohae_ashegh313
✨🍃✨🍃
#متن دعای هفتم صحیفه که رهبر انقلاب، خواندن آن را توصیه کردند...
@parastohae_ashegh313
#شهید_سردار_علی_ماهانی
رخت ها رو جمع كردم توي حياط تا وقتي برگشتم بشويم.
وقتي برگشتم، ديدم علي از جبهه برگشته و گوشه حياط نشسته و رخت ها هم روي طناب پهن شده!
رفتم پيشش و بهش گفتم:
"الهي بميرم!
مادر، تو با يه دست چه طوري اين همه لباس رو شستي؟ "
گفت:
"مادر جون اگه دو تا دست هم نداشتم، باز وجدانم قبول نميكرد من خونه باشم و تو زحمت بكشي."
@parastohae_ashegh313
♦️♦️♦️
#شهید_حسن_عظیمی
حسن هفده سال بیشتر نداشت ، تو درگیریه با نیرو های ساواک سرباز از مافوقش دستور میگیره که یا اون رو بکششه یا خودش کشته میشه .. 😔
و سرباز با گلوله ای پیشانی حسن را شکافت و او رابه فیض شهادت🥀 رساند ..
بعد از انقلاب سرباز دستگیر شد ..
همه چیز برای اعدام سرباز آماده بود ، که حسن به خواب مادرشون میاد و در اون خواب به ایشون میگن :" راضی به مرگ سرباز نیستن "
@parastohae_ashegh313
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#پاسخ_منطقی
بهش گفتم :
" پسرم ؛ تو به اندازه کافی جبهه رفتی ، دیگه نرو ؛ بزار اونایی برن که نرفته اند .. "
چیزی نگفت و یه گوشه ساکت نشست ...
صبح که خواستم نماز بخونم اومد جانمازم رو جمع کرد ، بهم گفت :
" پدر جان ! شما به اندازه کافی نماز خوندی بذارین کمی هم بی نماز ها ، نماز بخونن .. "
خیلی زیبا منو قانع کرد و دیگه حرفی برای گفتن نداشتم ...
@parastohae_ashegh313
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
السلام علی الحسین
و علی علی ابن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
@parastohae_ashegh313
#طنز_جبهه😄😄
#آخ_كربلاي_پنج
پسر فوقالعاده بامزه و دوست داشتني بود.
بهش ميگفتند «آدم آهني» يك جاي سالم در بدن نداشت.
يك آبكش به تمام معنا بود.
آنقدر طي اين چند سال جنگ تير و🏹 تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود.
دست به هر كجاي بدنش ميگذاشتي جاي زخم و جراحت كهنه و تازه بود.
اگر كسي نميدانست و جاي زخمش را محكم فشار ميداد و دردش ميآمد،
نميگفت مثلاً (آخ آخ آخ آخ آخ) 🧐
يا ( درد آمد فشار نده) 😕
بلكه با يك ملاحت خاصي😍 عملياتي را به زبان ميآورد كه آن زخم و جراحت را آنجا داشت.
مثلاً كتف راستش را اگر كسي محكم ميگرفت
ميگفت: « آخ بيتالمقدس» 🤭
و اگر كمي پايينتر را دست ميزد،
ميگفت: «آخ والفجر مقدماتي»😄
و همينطور «آخ فتحالمبين»
، «آخ كربلاي پنج و...» تا آخر
بچهها هم عمداً اذيتش ميكردند و صدايش را به اصطلاح در ميآوردند تا شايد تقويم عملياتها را مرور كرده باشند.😄😄
@parastohae_ashegh313
✨🍃✨🍃
#متن دعای هفتم صحیفه که رهبر انقلاب، خواندن آن را توصیه کردند...
@parastohae_ashegh313
❣❣❣
#ازدواج
#شهید_محمد_حسن_فایده
شهید فایده کت و شلواری👨⚖ را که برای مجلس دامادیشان گرفته بودیم، تمیز و نو نگه داشته بودند
و به بچه های سپاه گفته بودند:
هر کدام از شما خواستید داماد شوید، برای اینکه اسراف نشود از همین کت وشلوار من استفاده کنید.
پس از ازدواج ما، کت وشلوار دامادی ایشان وقف بچه های سپاه بود.
هر کدام از بچه ها که می خواستند داماد شوند برای مراسم دامادیشان می آمدند و همان کت وشلوار را می گرفتند واستفاده می کردند.
آن چند نفری که من بیاد دارم. همان کت وشلوار را برای دامادیشان پوشیدند، همه آنها به شهادت رسیدند. ❣
شهید محمدحسن فایده
منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
@parastohae_ashegh313
#نگهبانی_دل❤️
از شـــــهيد بابايى پرسيدند :
" عــــباس جـــــان چه خبر ؟
چه كــار ميـــكنى ؟ "
گــــفت :
" به نگهبانى دل مشغوليم .. كه غير از خـــــــدا كسي وارد نشود .. ! "
@parastohae_ashegh313
#نماز_اول_وقت
این آخری ها، انگار منتظر شهادت باشد، عجیب مصمم بود که نمازش را اول وقت بخواند.
از ارومیه می آمدیم سمت مهاباد. یک هو گفت: بزن بغل.
گفتم: چی شده ؟
گفت: وقت نمازه.
گفتم: این جا وسط جاده امنیت نداره.
اگه صبر کنی، یک ربع دیگه می رسیم، با هم می خونیم.
گفت: همین جا وایستا نماز اول وقت بخونیم.
اگه هم قراره توی نمازکشته بشیم، دیگه چی از این بالاتر؟
یادگاران، جلد 12 کتاب شهید بروجردی، ص 85
@parastohae_ashegh313
آقا جان
جهان
حاشیه جذابی است در حوالی تو ...
#سلام_مولای_من
@parastohae_ashegh313
🌱🌿❣
هوای امام رضـــا رو کرده بودم.
اصرار روی اصرار کہ ســـید بیا بریم مشهد پابوس امام رضا.
یہ نگـــاه بهم کرد و گفت؛
"خیلے دوست دارم بیام،
ولے همون سفر قبلے هم کہ قسمت شد خدارو شــــکر،
این بار قصد کردم برم کــــربلا زیارت امام حســـین ..."
وقتے شهـــید شد هنوز یاد حرفش بودم
غصہ ام بود کہ نتونست بره کربلا ،
اما وقتے وصیت نامـــہ ش رو دیدم دلم آروم گرفت.
توی وصیت نامــــہ ش نوشتہ بود:
موفق نشدم قبر شش گــوشہ آقا را زیارت کنم؛
اما توفیق نصیبم شد کہ خــــود آقا اباعبـــداللہ را زیارت کنم.
#شهید_سید_زین_العابدین_نبوی
@parastohae_ashegh313
✨🍃✨🍃
#متن دعای هفتم صحیفه که رهبر انقلاب، خواندن آن را توصیه کردند...
@parastohae_ashegh313
🥀🌱🌾
#شهید_محسن_درودی
#زائر_امام_حسین
با یه عده طـــلبه آمدند قم.
همه شهــــید شدند الا محــــسن.
خواب امام حسیــــــن'ع' رو دیده بود.
آقــــــا بهش گفته بود:
"کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره "
یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش،
گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام.
آخه از آقا خواســـتم بےســــر شهید شم.
با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه.
گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون
جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.
سربند رو بستیم به سیـــنه اش..
روی سربند نوشته بود ؛
"أنا زائر الحســــــین ع"
@parastohae_ashegh313
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پنجشنبه می آید که یادمان بیاورد
کسی بود که فکرش را نمی کردیم
یک روز نباشد😭
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شادی ارواح طیبه شهدا و اموات
#فاتحه_و_صلوات
@parastohae_ashegh313