eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
41 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @khomool2 🌹بیسیم چی: نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
‌{ 🎉🎊} 🌱 در مسیر پیاده روی اربعین، مجید این نوحه را زیر لب زمزمه می کرد: 🌷«پناه حرم... کجا داری می‌ری بگو برادرم...» 🌱 وقتی برای زیارت وارد حرم شدیم، دیدم که چشم های مجید قرمز شده است. دلیلش را پرسیدم و گفت: 🌷 «نمی ‌دونم چرا تا وارد حرم شدم، چشم هام پر از اشک شد...» 🌱 از مجید پرسیدم: «چه حاجتی داشتی؟» گفت: 🌷«فقط از آقا خواستم که منو آدم کنه، همین!» 📌 به نقل از دوست مدافع حرم ‌ ، برگرفته از 📕 🎉🎊 ╔══════••••••••••○🌷○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○ 🌷○••••••••••══════╝
2.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌 شهید مدافع حرمی که بعد از شهادتش لباسهایش بوی خاصی گرفته است...🌱 ⏪ راوی مادر محترم شهید هدیه صلوات ✨ ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅ @parastohae_ashegh313 ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
🌹شهید «مجید قربان خانی» تک پسر خانواده است. داداش مجید از کودکی دوست داشتن برادر داشته باشن تا همبازی و شریک شیطنت‌هایش باشد؛ اما خدا در ۶ سالگی به او یک خواهر داد.به اسم «عطیه» «داداش مجید خیلی داداش دوست داشت. و نمی‌دانست خواهرش دختر است و علیرضا صدایش می‌کرد. خانواده هم به خاطر داداش مجید علیرضا صداش میکردن داداش مجید وقتی فهمید بچه دختر است. دیگر مدرسه نرفت. همیشه هم به شوخی می‌گفت «عطیه» تو را از پرورشگاه آوردند. ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی داداش مجید عطیه خانم رو داداش صدا میزد آخرش هم‌کلاس اول نخواند. مجبور شدن سال بعد دوباره او را کلاس اول بفرستن 😊. بشدت به مادرشون وابسته بود. طوری که از اول دبستان تا پایان اول دبیرستان با او به مدرسه رفتن و در حیاط می‌نشستن تا درس بخواند؛ اما از سال بعد گفتن مجید من واقعاً خجالت می‌کشم به مدرسه بیایم. همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و نرفت؛ واین هم قسمت دوم از زندگی نامه داداش مجید🌹 عکس ازمادروخواهران محترم شهید مجید قربانخانی❤️ @parastohae_ashegh313 ─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─ 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/25072
3.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 به روایت مادر شهید . 🎥 داداش مجید همیشه دوست داشت پلیس شود. یک تابستان کلاس کاراته فرستادمش. وقتی رفتم مدرسه، معلمش گفت خانم تو را به خدا نگذارید برود تمام بچه‌ها را تکه‌تکه کرده است. می‌گوید من کاراته می‌روم باید همه‌تان را بزنم. عشق پلیس بودن و قوی بودن باعث شده بود هر جا می‌رود پز دایی‌های بسیجی‌اش را می داد. چون تفنگ و بی‌سیم داشتند و مجید عاشق این چیزها بود. بعدها هم که پایش به بسیج باز شد یکی از دوستانش می‌گوید آن‌قدر عشق بی‌سیم بود که آخر یک بی‌سیم به مجید دادیم و گفتیم. این را بگیر دست از سر ما بردار. در بسیج هم از شوخی و شیطنت دست‌بردار نبود . . @parastohae_ashegh313 ─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─ 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/25092