eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
41 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @khomool2 🌹بیسیم چی: نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴فــــرار از گــنــاه باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت: «ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که میاومدی دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند». بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملا معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتی گیر. بچه ها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباسهایی که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگهای باشه، فقط ضرره». 📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص41 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313
🌹🌸هرگـاه شب جمعه شهـدا را يـاد ڪرديد، آنها شمـا را نزد سیدالشهدا(ع) یاد مے ڪننـد. بیاد 🌷 @parastohae_ashegh313
🍃💕🍃💕🍃💕 بگذار زمستان باشد...❄️ ڪسی ڪه تو را دارد سردش نیست ثانیه به ثانیه زندگےاش گـرم است . وجود تو گرمابخش زندگے ماست...♥ #مثل_برف 🌷 @parastohae_ashegh313
✍چشم های شرمنده ام را وادار کرده ام که با عهد ببندند که هر جا چشم ابراهیم بسته ماند، چشمان من نیز کنند و بمانند... 🌷 🌷 @parastohae_ashegh313 🌷
ابراهيم به هيچ وجه گرد گناه نميچرخيد. براي همين الگویي براي تمام دوستان بود. حتي جائي که حرف از گناه زده ميشد سريع موضوع را عوض ميکرد. 🌹 شبتون شهدایی @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌺🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺🌺 @parastohae_ashegh313 🌺🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺🌺
‌ ‌ 🌹معرفی 🌹 🌺شهید ابراهیم هادی در 21 رمضان (اول اردیبهشت سال 36) در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. او چهارمین فرزند خانواده بود. پدرش به او علاقه خاصی داشت، ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگی را به پیش برد. یکی از خصلت‌های ابراهیم که برگرفته از شیوه ائمه(ع) بود، پنهان کردن کارهای خیر و فعالیت‌هایی از این دست بود که شرکت در جلسات قرائت قرآن از آن جمله بود. از آنجا که ابراهیم از پهلوانان بود، زورخانه حاج آقا توکل، یکی از مکان‌هایی بود که وی در آن رفت و آمد می‌کرد و می‌توان حاج آقا توکل را در انس ابراهیم با قرآن کریم و یادگیری قرآن موثر دانست. 💢 ابراهیم تنها قاری قرآن نبود و عمل به آیات قرآن ویژگی بارزی بود که در این شهید دیده می‌شد. از جمله اینکه مرتب آیه «وجعلنا من بین ایدیهم» را بیان می‌کرد و در جواب دوستانش که پرسیده بودند چرا این آیه را می‌خوانی، اینجا که دشمن نیست؟ می‌گفت چه دشمنی بدتر از شیطان. می‌خوانم که از چشم شیطان دور بمانم. 🌷رفتار شهید هادی مصداق آیه ۶۳ سوره فرقان بود🌷 ابراهیم حتی در برخورد با افراد نیز مصداق بارز عمل به آیات قرآن بود. وقتی با یک فرد متخلف که به وی بدی کرده بود برخورد کرد، ایستاد، به وی سلام کرد و با خضوع و فروتنی خود سبب شد که فرد مورد نظر نیز برخورد درستی را پیشه کند. وی مصداق آیه ۶۳ سوره فرقان بود که خداوند در آن می‌فرماید بندگان خاص خداوند رحمان کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه می‌روند و هنگامی که جاهلان آنان را خطاب قرار می‌دهند و سخنان ناشایست بگویند، به آنها سلام می‌گویند. هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید و مردانه می‌ایستاد. مردانگی او را می‌توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی‌دراز و گیلان‌غرب تا دشت‌های سوزان جنوب مشاهده کرد. ▫️ ابراهیم همیشه از خدا می خواست گمنام بماند. چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد و در تاریخ 22 بهمن سال 61 در عملیات والفجر مقدماتی پس از پنج روز مقاومت همراه سایر همرزمانش در کانال کمیل واقع در فکه شهادت و گمنامی را از زبان قرآن به زبان عمل ترجمه کرد. یادش محشور یادها و راهش الگوی ما. ⚜️وسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَوَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا⚜️ ▫️شادی روحشان فاتحه و صلوات 🌺🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺🌺 @parastohae_ashegh313 🌺🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺🌺
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊 ✍ #خاطرات قبل از اذان صبح برگشت. پیکر #شهید هم روی دوشش بود. خسته بود و خوشحال. می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم. فقط همین شهید جا مانده بود. پیرمردی جلو آمد. #پدرشهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید اما! لحظاتی بعد سکوتش را شکست: آقا ابراهیم ممنون! زحمت کشیدی! اما پسرم...! پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است! لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب! بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود. صدایش هم لرزان و خسته: دیشب پسرم را در خواب دیدم. می گفت: در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات #حضرت_#زهرا(س) به ما سر می زد. اما حالا، دیگر چنین خبری برای ما نیست...! می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند! پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود. به ابراهیم هادی نگاه کردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد. می توانستم فکرش را بخوانم. ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود! #گمنامی... 🌹 #شهید_ابراهیم_هادی 📚 سلام بر ابراهیم .🌺🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺🌺 @parastohae_ashegh313 🌺🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺🌺
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 📎کلام_شهید؛ رفیق حتی اگر احساس بی‌نیازی داشتی دستت رابه سوی اهل‌بیت بگیر... اگر مشکل نداشتی همیشه وصل باش مخصوصا به مادرت زهرا(س) فرزند نباید بی خیال مادر باشد... #شهید_ابراهیم_هادی #شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم #یاد_شهدا_باصلوات ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
این را هرگز فراموش نکنید ❌ تا خود را نسازیم و تغییر ندهیـم جامعہ ساختہ نمیشود #فرازی_از_وصیت_نامه‌_شهید #شهید_ابراهیم_هادے 🌸🍃 ┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈ @parastohae_ashegh313 ┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 #هادی_دلها بس که خورشـــید به روی تــو تبسـم کرده دیدنت اول هر صبــح تمـاشــا دارد ... #شهید_ابراهیم_هادی #یادش_باصلوات ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
-❁🌸 🌸❁- همیشہ میگفت : در زندگی ، آدمی موفق تر است ڪه ⇜ در برابر عصبانیت دیگران " صبور " باشد. ⇜ و ڪار بی منطق انجام ندهد. 👈 و این رمز موفقیت او در برخوردهایش بود .👌 📚 سلام بر ابراهیم ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
سال 59 بود.برنامه بسیج تا نیمه شب ادامه یافت.دو ساعت مونده به صبح کار بچه ها تموم شد.ابراهیم بچه ها را جمع کرد.از خاطرات کردستان تعریف میکرد.خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار. بچه ها را تا اذان بیدار نگه داشت.بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هایشان رفتند.ابراهیم به مسئول بسیج گفت:اگر این بچه ها همان ساعت میرفتند معلوم نبود برای نماز بیدار میشوند یا نه. شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه ها را تا اذان صبح نگهدارید که نمازشان قضا نشود. ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄