#طنز_جبهه😂😂😂😂😂
❣مُرده و چوپان
منصور توی تاریکی سنگر قصه ی مُرده و چوپان می گفت و اکبر کاراته هم هی به خودش میپیچید .
اسماعیل گفت : چته؟ میترسی؟ اکبر کاراته گفت: نه ، دستشویی دارم.
- خب برو دستشویی.
- میترسم ، از مُرده میترسم.
- منصور گفت : خب پاشید تا با هم بریم ، توی راه بقیهشو میگم .
همه رفته بودند داخل توالت ها و فقط اکبر کاراته مانده بود بیرون.
داشت به قصهی مُرده فکر میکرد که کسی با لباسِ سرتاپا سفید درو باز کرد و اومد بیرون.
اکبر کاراته نگاهش کرد و جیغ زد و گفت : یا اباالفضل مُرده منو خورد ! بچهها مُرده !
و بعد پا گذاشت به فرار ، میدوید و جیغ و داد میکرد ، که همه طهارت نکرده از توالتها پریدیم بیرون و پا گذاشتیم به فرار 😂😂😂😁
جیغ و داد میکردیم و می دویدیم که کسی گفت : اکبر کاراته ! بچهها ! منم حاجآقای مقر
حرفش تمام نشده بود که پخش زمین شدیم و از خنده ریسه رفتیم 😂😂😂
میخندیدیم که منصور از داخل توالت گفت : خاکبرسرا!
همه ی قصه ام دروغ بود.
من گفتم : خاک بر سر تو که آبروی ما رو بردی پیش حاج آقا!
📚مجموعه کتب اکبرکاراته ، موسسه مطاف عشق
╔══ ❅ೋ❅❤️❅ೋ❅ ══╗
@parastohae_ashegh313
╚══❅ ೋ❅❤️❅ೋ❅ ══╝
#طنز_جبهه
یکبار سعید خیلے از بچهها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود.
شب برایش جشن پتو گرفتند.
حسابے کتکش زدند.
من هم ڪه دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد!
سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچهها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت:
اذان گفتند چرا خوابید؟
گفتند ما نماز خواندیم!!!
گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟
گفتند سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من براے
نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح!
🌷شهید سعید شاهدے🌷
╭━═━⊰🌺🍃🕊🍃🌺⊱━═━╮
@parastohae_ashegh313
╰━═━⊰🌺🍃🕊🍃🌺⊱━═━╯
✿.。.:* ☆:*😁خنداونه شهدا 😁*:.☆*.:。.✿
#طنز_جبهه
تعداد مجروحین بالا رفته بود
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند ، پشت بیسیم باید با کد حرف زدم
گفتم: ” حیدر حیدر رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشم.
– رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!😂
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟😳
-شما کی هستی ؟ پس رشید کجاست؟🤔
– رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم.
-اخوی مگه برگه کد نداری؟ 📃
– برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم ، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم 😏😢
– رشید جان! از همانها که چرخ دارند!😁
– چه میگویی؟ درست حرف تو
بزن ببینم چی میخواهی ؟ 😳
– بابا از همانها که سفیده. ☺️
– هه هه! نکنه ترب میخوای.🥚
– بیمزه!😳
_ بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!🚑
کارد میزدند خونم در نمیآمد 🔪. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتم.😡😁
@parastohae_ashegh313
#طنز_جبهه
💢 #حضرت_عباس
🔸اردوگاه پر شده بود از خبرنگاران خارجے بچه ها مجبور بودند در حضور افسران👮عراقے مصاحبه کنند ...
▪️میکروفون🎤را گرفتند جلوے یکے از رزمنده ها افسر 👮عراقے پرسید :
پسر جان اسمت چیه؟
▫️عباس
▪️اسم پدرت چیه:
▫️مش عباس
▪️اهل کجایے:
▫️بندر عباس
▪️کجا اسیر شدے:
▫️دشت عباس
▪️افسر👮 عراقے که فهمید پسر او را دست انداخته با لگد به ساق پایش کوبید و داد زد: دروغ میگے😡
▫️اسیر جوان در حالے که خنده اش گرفته بود گفت : نه به حضرت عباس😊 😄
#لبخندهای_خاکی
#شوخ_طبعیها
#طنز
╭━═━⊰❀🍃🌷🍃❀⊱━═━╮
@parastohae_ashegh313
╰━═━⊰❀🍃🌷🍃❀⊱━═━╯
@mabareshohadaخاطره طنز ورود به جبهه....mp3
زمان:
حجم:
2.24M
#طنز_جبهه
🎧 صوت :
💠 حاج حسین یکتا
🔴 خاطره طنز ورود به جبهه...
بسیار جالب حتما گوش دهید😊😊
🔶 #جبهه #لبخند_های_خاکی
@parastohae_ashegh313
#طنز_جبهه
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...🤨
فرمانده دستہ بود😁
شب برایش جشن پتو گرفتند...😶
حسابے کتکش زدند 👊
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش 🤦♂
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!
سعید هم نامردی نڪرد ، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت... 😉
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!! 😁
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند...😴
بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟ 🤷🏻♂
گفتند : ما نماز خواندیم..! 😊
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟🤭
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! 😳
سعید هم گفت من برایِ
نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح 😃
#شهید_سعید_شاهدی
@parastohae_ashegh313
☺️ لبخند بزن رزمنده
قبل از عملیات بود ...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به همرزمامون خبر بدیم ...
ڪه تڪفیریا نفهمن ...
یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت : آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ... بدونید دهنم سرویس شده ..... 😂😂😄
🌷شهید مصطفے صدرزاده🌷
#طنز_جبهه
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
🌹 #طنز_جبهه
بار اولم بود که مجروح می شدم و زیاد بی تابی می کردم .
یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت : چیه ، چه خبره ؟
تو که چیزیت نشده بابا !!!
تو الان باید به بچه های دیگه هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه می کنی ؟!
تو فقط یک پایت قطع شده !
ببین بغل دستی ات سر نداره هیچی هم نمیگه ، این را گفت بی اختیار برگشتم و چشمم افتاد به یه بنده خدایی که شهید شده بود !!!
بعد توی همان حال که درد مجال نفس کشیدن هم نمی داد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقه هایی هستن این امدادگرا !!!😂
@parastohae_ashegh313
#طنز_جبهه
تازه اومده بود جبهه،یه رزمنده پیدا کرده بود ازش پرسید؛وقتی توتیرس دشمن قرارمیگیرید،برای اینکه کشته نشید چی میگید؟🤔
رزمنده که فهمیده بود تازه وارده،گفت:اولا باید وضو بگیری.
بعد روبه قبله بگی:الهم الرزقنا ترکشنا ریزنا بدستنا ویاپاینا ولاجای حساسنا برحمتک یاارحم اراحمین.
اول بادقت گوش دادبعد که به عربیش دقت کرد گفت:اخوی غریب گیر آوردی؟؟😂
💞______________________🕊
@parastohae_ashegh313