eitaa logo
پارچه سرای متری ونوس
13.4هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
9 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم فروش انواع پارچه های #متری 💥ارسال به سراسر کشور💥 برای سفارش به ایدی زیر پیام بدید👇👇 ثبت شفارس به ایدی زیر @sefaresh_venos ادمین تبادل ایدی زیر @Mhmd490 رضایت مندی و کد پیگیری ارسالی ها👇 @rezayat_mushtari
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺯﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ، ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮﯼ ﺭﺍ مشاهد ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻔﺖ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺷﯿﺮﻧﺮ ﻓﻮﺭﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﺑﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ , ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ . ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻨﺮﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ 🍂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
یک مرد از خدا پرسید چرا همه دخترها شیرین هستند ولی همه زن ها عصبانی؟ خدا گفت: دخترها را من ساخته ام اما زن ها را شما مردها ساخته اید... 🍂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹🍃 ﺳﺨﻦ ﮐﻮﺭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺁﺗﻮﺳﺎ : ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯿﮑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﻣﮑﻦ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍﺧﺎﻟﯽ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﻱ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺖ ﺟﺎﯼ ﺩﻫﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﻓﻘﻂ 1 ﻧﻔﺮﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻭﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺯیرا ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍعتقاد ﺩﺍﺭﻡ ﻭﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻴﺎﺯ. ﭼﻬﺎﺭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ 1- : ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ 2- .ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯽ 3- .ﻫﻤﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ 4- . ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ . ﭘﺲ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ، ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ🍂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
بلاک چرا ؟😳 بیا اینجا(🍂🕸️ @tutiya 🕸️🍂🕸🕸🕸 ) یادت بدم چطوری هلاک کنی! http://eitaa.com/joinchat/1947664416C255e4f67bd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️ ❣️ کاش برسد بنده به زنجیر کند ما همه را در ره خود پیر کند کاش چشم به دل ما افتد با به دل غمزده تاثیر کند 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
⚡️هنگامی که تکەای شیشه می شکند صدایش بەسرعت محو می گردد اما خردەهای آن، اطرافیانش را زخمی می گرداند. 👹سخن نیش دار هم اینگونه است، سریع پایان می یابد اما درد قلب برای مدتی طولانی باقی می ماند..!! 😊بنابراین جز حرف خیر چیزی بر زبان نیاور. توصیەهای نەگانه در سوره حجرات برای تعامل با مردم: ۱. [فَتَبَيَّنُوا] تحقیق کنید. ۲. [فَأَصْلِحُوا] صلح برقرار سازید. ۳. [وَأَقْسِطُوا] عدالت بکار برید. ۴. [لَا يَسْخَرْ] استهزاء نکنید. ۵. [وَلَا تَلْمِزُوا] طعنه نزنید. ۶. [وَلَا تَنَابَزُوا] عیبجوئی نکنید. ۷. [اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّن] از بسیاری از گمانها بپرهیزید. ۸. [وَلَا تَجَسَّسُوا] و جاسوسی و پرده‌دری نکنید. ۹. [وَلَا يَغْتَبْ] غیبت ننماید. ✅ این موارد را به دقت رعایت نما و در طول عمر خود، آنها را عملی ساز ، تا از گزند مردم ایمن باشی. 🍂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
پارچه سرای متری ونوس
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ ✍داستان #واقعی ( #رویای_من ) نویسنده ناهید گلکار #قسمت اول – بخش اول ❤️سوز سرد
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ ✍داستان 🌺 ( ) 🌺🌹 🌷یکسال پیش من توی خونه ی پدری آسوده و بی خیال زندگی می کردم. هادی برادرم ازدواج کرده بود و یک پسر دوساله داشت … اون توی کوچه ی محله ی خودمون عاشق اعظم شد و با وجود مخالفت های پدر و مادرم با اون ازدواج کرد. 🌷حالا من تنها بچه ی اونا بودم و حسابی نازم رو می کشیدن …و تا اونجایی که می تونستن بهم می رسیدن. نه اینکه وضع مالی خوبی داشته باشیم، پدرم یک معلم بود. سر هر ماه حقوق که می گرفت به مامانم خرجی می داد … و اون زن صبور زندگی رو با اون می چرخوند، پس سختی زندگی روی شونه های اونا بود. 🌷البته من دختر پر توقعی نبودم … رویاهای من همون هایی بود که هر دختری داشت .. بیشتر وقت ها با خیال خودمو به آروز هام می رسوندم. چشمامو می بستم و تو رویا لباسهای قشنگ می پوشیدم، می رقصیدم، با ماشین های شیک به سفر می رفتم و همین منو راضی می کرد… گاهی دکتر می شدم و گاهی هم شاهزاده خوش قیافه با اسب سفید میومد و منو با خودش می برد. 🌷تا یک سال پیش یعنی سال پنجاه… آخرای شهریور بود. بابام برنامه ریزی کرده بود ما رو ببره شمال. اون می دونست چقدر دوست دارم دریا رو ببینم. گاهی که بهش می گفتم تو صورتش یه غم می دیدم و منو بغل می کرد و می گفت می برمت بابا… اون تمام طول تابستون به ما وعده داده بود. این شمال رفتن ظاهرا جایزه ی معدل نوزده من تو کلاس پنجم دبیرستان بود ولی در واقع خواسته خود بابام بود. 🌷خوب دست و بالش تنگ بود و هی اونو عقب مینداخت تا بالاخره هر طوری بود راهی شدیم. ذوق و شوقی که من داشتم دیدنی بود برای اون شمال نقشه ها کشیده بودم. رویاهایی که هر دختری داره… از شب قبل کنار حوض می نشستم و آواز دریا دریا رو می خوندم. ✍ادامه دارد‌...... کپی ┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄🍂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📕 مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👌 ♦️روزی لقمان به فرزندش گفت: «از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدم‌هایی که دوست نداری و از آنان بدت می‌آید پیاز قرار بده!» روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و لقمان گفت: «هرجا که می‌روی این کیسه را با خود حمل کن!» فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت می‌کند. لقمان پاسخ داد : «این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری. این کینه، قلب و دلت را فاسد می‌کند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد...!»🍂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دعا را خیلی دوست دارم ؛ خدایا ... !!! هنگامی که ثروتم دادی،خوشبختیم رانگیر هنگامی که توانایی ام دادی ، عقلم را نگیر هنگامی که مقامم دادی ، تواضعم را نگیر هنگامی که تواضعم دادی ، عزتم را نگیر هنگامی که قدرتم دادی ، عفوم را نگیر هنگامی که تندرستیم دادی ، ایمانم را نگیر و هنگامی که فراموشت کردم ،فراموشم نکن.....🍂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨﷽✨ ✅ پاداش یک گواهی ✍حضرت یوسف(علیه السلام) در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را می‌شناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد. یوسف(ع) گفت: عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباس‌های پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند. جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم می‌کنی؟ جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه ی یک شهادت بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟! 📚پندهای جاویدان، ص٢٢٠🍂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃