eitaa logo
انتشارات پژوهشگران پارسه
2.6هزار دنبال‌کننده
216 عکس
23 ویدیو
2.9هزار فایل
انتشارات پژوهشگران پارسه یک کتابخانه آنلاین دارای جزوات،کتابهای الکترونیکی ونمونه سئوالات کنکور دکتری و کارشناسی ارشد سفارش پروژه ها و پایان نامه ها-چاپ و نشر کتاب با کمترین هزینه و بیشترین تخفیفات - شماره پروانه نشر 18525
مشاهده در ایتا
دانلود
درود و سلام بر کلیه پژوهشگران گرامی : جهت بستن قرارداد جهت هرگونه تالیف، مشارکت و یا هر زمینه همکاری دیگر طبق مفاد این قرارداد با انتشارات قرارداد مربوطه را پر نموده و امضاء نمایید
و سپس برای مدیر مسئول انتشارات به شماره 09136729270 و یا آیدی @parsestudents ارسال نمایید
قابل توجه پژوهشگران گرامی می توانید اگر موارد اصلاحی در متن قرارداد می بینید نسبت به ذکر مورد اصلاحی به مدیر مسول انتشارات از طریق آی دی ایتایی مدیر مسول اقدام نمایید
درود بر کلیه پژوهشگران گرامی و عزیز اولین سروش سال شادباش و فرخنده باد هفدهمین روز از هر ماه در گاه‌شمار ایرانی «سروش» نام دارد و هفدهم فروردین نخستین روز سروش سال، هنگام جشن «سروشگان» يا جشن «هفده‌روز»، یکی از جشن‌های باستانی و قدیمی ایرانیان است.
روز هفدهم هر ماه در ستايش «سروش» ايزد پيام‌آور خداوند و نگاهبان بيداری بوده است. خروس و به ويژه خروس سپيد از گرامی‌ترين جانوران در نزد ايرانيان به شمار می‌رفته و به سبب بانگ بامدادی، نماد سروش دانسته ‌شده است. واژه سروش از ریشه‌ sru مشتق شده و در اوستا، هم به معنی «فرمانبرداری» و هم نام یکی از ایزدان است. سروش، ایزدی است که نیایش را به مردم آموخت. او از ایزدان بزرگی است که قبل از طلوع آفتاب بانگ زده و مردم را برای نیایش پروردگار فرا می‌خواند و بر نظم جهان مراقبت دارد. روز سروش در ماه فروردین از اهمیت ویژه­‌ای برخوردار بوده و ایرانیان در این روز به عبادت و نیایش پروردگار پرداخته و به معابد می­‌رفتند. ایزد سروش بر فراز کوه البرز کاخی دارد، با یک‌هزار ستون که به خودی خود روشن و ستاره‌نشان است. گردونه‌ی او را در آسمان، چهار اسب نر درخشان و تیزرو با سم‌های زرین می‌رانند. هیچ موجودی از ایشان پیشی نمی‌گیرد و بدین‌ گونه است که او دشمنان خود را هر کجا که باشند، دستگیر می‌کند. سروش همیشه بیدار است و هرگز به خواب نمی‌رود و مخلوقات مزدا را پاسبانی می‌کند و برای محافظت نوع بشر هر روز و هر شب، سه بار به دور زمین می‌گردد. نماد مادی سروش خروس نام نهاده شده که با بانگ بامدادی خود مردم را به ستایش خداوند بخواند. صفات سروش در اوستا سروش در میان ایزدان نخستین کسی است که زبان به ستایش خداوند و نیایش امشاسپندان گشود. نخستین کسی که مراسم مذهبی به جای آورد و پنج گات‌های زرتشت را بسرود. ایزد سروش بر آن است تا نیروهای اهریمنی چون «خشم»، «کنده یا مستی»، «بوشاسپ یا خواب و تنبلی» و از همه مهمتر «دروغ» را از میان ببرد. سروش نابودکننده‌ دیو آز و خشم است و به همراه مهر و رشن(دو ایزد باستانی ایرانیان) اعمال انسان‌ها را سنجیده و به نیکو‌کاران پاداش و به بدکاران کیفر می‌دهد. او فرمانروا و دهبد جهان است. بر تمامی ارزه(کشور غربی) و سوه(کشور شرقی) فرمانروایی دارد. او نگهبان تن در جهان است و برای نگهبانی آفریدگان، همواره بیدار و هوشیار بر گرد جهان می‌گردد. قوی بازو، چست و چالاک، چابک‌ترین در میان جوانان، شهریار جهان، دارنده‌ سلاح سخت، دارای سلاح آخته، دارای ابزار مینوی یعنی «اهونور»، «یسنوکرتی» و «فشوشومانتره»، «تنومانتره» یعنی دارای پیکری با کلام مقدس، پاک‌ترین سرور پاکی، دارای اندیشه‌ای والا، خوش‌سخن، نگهبان آفریدگان، پاسبان اسرار گیتی و پناه‌دهنده‌ی بینوایان. روز سروش از زبان ابوریحان بیرونی از دیدگاه ابوریحان بیرونی، سروش اولین کسی است که مردم را برای ستایش پروردگار به زمزمه کردن امر کرده است. در این روز دعا و عبادت و به معبد رفتن بسیار نیک است. روز سروش از زبان فردوسی سروش در شاهنامه اولین موجود ماورالطبیعى است که در بخش اساطیرى شاهنامه، یعنى داستان کیومرث به ‏صورت پرى پلنگینه‏‌پوش بر کیومرث آشکار می‏‌شود و او را از توطئه اهریمن و خزروان دیو آگاه می‏‌سازد و به نبرد با اهریمن برمی‌‏انگیزد و پس از کشته‏ شدن سیامک باز هم بر کیومرث ظهور می‌‏کند و او را به ترک سوگ یک‌ساله فرا می‏‌خواند و به نبرد با اهریمنان و دیوان، یعنى تداوم مبارزه، دعوت می‏‌کند. هنگامى که «خسرو پرویز» از «بهرام چوبین» گریخت و به کوه پناه برد و از خداوند جهان یارى خواست، سروش به پیکر انسانى سوار بر اسب درحالی ‏که جام‌ه‏اى سبز بر تن داشت، نزد خسرو پرویز آمد و او را از میان دشمنان عبور داد و به وى مژده سلطنت بخشید.
برخی از ویژگی‌های گردهمایی‌ها و مراسم ایران باستان بررسی جشن‌های ایرانی و زمان برگزاری آنها نشان‌دهنده ویژگی‌هایی مشترک در میان همه آنهاست. تقریباً همگی در پیوند با پدیده‌های طبیعی و کیهانی و اقلیمی هستند و به همین دلیل کوشش شده است تا زمان برگزاری آنها هر چه بیشتر با تقویم طبیعی منطبق باشد. تقریباً هیچ‌کدام برگرفته از دستورهای دینی نیستند. با اینکه همواره پیروان ادیان گوناگون تلاش کرده‌اند که برخی از آنها را مراسم دینی خود معرفی کنند، اما نمی‌توان آنها را متعلق به هیچ دینی دانست. با سرور و شادی همراه هستند و غم و اشک و گریه در آنها جایی ندارد. حتی مراسم عید «بمو» در میان مانویان که اتفاقاً همزمان با روز جان‌باختن مانی بوده، همراه با سرود و شادی برگزار می‌شده است. احترام و پاسداشت همه مظاهر طبیعت است. در هیچکدام از آیین‌های ایرانی اثری از خشونت و بدرفتاری نسبت به گیاهان و حیوانات دیده نمی‌شود. بلکه حتی با آیین‌هایی همراه است که به انگیزه پاکیزگی و پاسداری از محیط زیست برگزار می‌شود. جشن‌های ایرانی پیوند ناگسستنی با آتش دارند. حتی اگر آن جشن پیوند چندانی با آتش نداشته باشد، اما عموماً آتشی کوچک به آن رسمیت و تقدسی بیشتر می‌بخشد. ویژگی عمومی جشن‌ها و مراسم ایرانی چنین است که با زادروز یا سال‌مرگ کسی در پیوند نیست و آنگونه که از متون کهن همچون شاهنامه برمی‌آید، برای ایرانیان زادروز کسی اهمیتی فراوان نداشته و به ندرت آنرا ثبت می‌کرده‌اند. آنچه برای ایرانیان باارزش بوده و آنرا ثبت کرده و گاه جشن می‌گرفته‌اند، «انجام کاری بزرگ» بوده است که نمونه‌های آن‌ را در شاهنامه فردوسی می‌بینیم. می‌دانیم که فردوسی نیز تنها به ثبت زمان پایان کار بزرگ خود که همانا «سرایش شاهنامه» باشد، بسنده کرده و از یادآوری صریح زادروز خود خودداری کرده است. یکی دیگر از ویژگی‌های عمومی این جشن‌ها در گستردگی مراسم است. ایرانیان جشن‌ها و آیین‌های میهنی خود را به گونه‌ای یکپارچه و با همبستگی و همزیستی شگفت‌انگیزی برگزار کرده و تفاوت‌های قومی و دینی و زبانی را عامل بازدارنده این یگانگی نمی‌دانسته‌اند. آیین‌های ایرانی متعلق به همه ایرانیان است و همه برای نگاهبانی از آن کوشیده‌اند.
سروش به سبک نقاشی ایرانی و رباعی از ابوسعید ابوالخیر
سروش در اشعار حافظ روح القدس آن سروش فرخ بر قبهٔ طارم زبرجد می‌گفت سحر گهی که یا رب در دولت و حشمت مخلد بر مسند خسروی بماناد منصور مظفر محمد
دیوان اشعار و غزلیات فیض کاشانی در مورد سروش می ستاید : سحر رسید ز غیبم بکوش هوش سروش که خیز و از لب ما بادهٔ طهور بنوش از آن سروش شدم مست و بیخود افتادم شراب تا چه کند چون سروش برد از هوش گذاشتم تن و با پای جان روانه شدم روان روان شد و تن تن زد از سماع سروش بقدسیان چو رسیدم مرا گرفت از من صلای ساقی ارواح و بانگ نوشانوش ندا رسید دگر بار کای قتیل فراق بیا و از لب ما شربت حیات بنوش ز پای تا سر من مو بمو دهانی شد چشید ذوق حیاتی از آن خجسته سروش مرا گرفت ز من خود بجای من بنشست فؤاد من شد و چشم من و مرا شد گوش نهاد بر سر من زان حیات سرپوشی که مرگ دست ندارد بزیر آن سرپوش حیاهٔ غیب رسید و سر مماهٔ رسید چنان برید که ننشست دیک فیض از جوش