🍃قند پارسی/ من اینجا مسافرم
🍁جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد.
🍂جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟...
🥀زاهد گفت: مال تو کجاست؟
🍁جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.
🍂زاهد گفت: من هم.
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃قندپارسی/پندانه
🍁ازحکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق تو زیادت است؟
🍂 گفت: زیرا که مرا دو گوش داده اند
و یک زبان
یعنی دو چندان که می گویی
می شنوی
🥀کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند ، تو از پیش مگوی
🍁از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
🍃خواجه نصیر طوسی
اخلاق ناصری
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
⚫️ مناسبتی
🖤شب قدر؛ چه بلایی به سرت آمده بابای همه
باورم نیست که خیبر شکن از پا افتاد
حضرت واژهی بر خواستن از پا افتاد
کم نمکدان تو را هر که نمک خورد شکست
باز با زخم سرت کعبه ترک خورد شکست
یا علی هیچ کس از لطف تو ناکام نبود
پدری مثل تو همبازی ایتام نبود
هر شب کوفه منور ز نگاهت میشد
شمع بزم فقرا صورت ماهت میشد
چه بلایی به سرت آمده بابای همه
تیغ که سر زده بر سر زده بابای همه
نه فقط بین سرت فاصله انداخته است
بین چشمان ترت فاصله انداخته است
زخمهای دل ایتام پی مرهم توست
مرد ویرانه نشین منتظر مقدم توست
همه بودند و امام از همه بیکستر بود
زینبای وای دوباره سر یک بستر بود
✍صابر خراسانی
🏴ایستگاه پارسی
@parsidost
⚫️ مناسبتی
🖤 شب قدر/شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین
دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین
بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو
تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین
به سرش خورد، ولی پهلویِ او درد گرفت
دید از ضربۀ در همسرش اُفتاد زمین
کَس نفهمید که عباس چگونه آمد
بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین
خواست تا خانۀ زینب رویِ پا راه رَوَد
دو قدم رفت، ولی پیکرش اُفتاد زمین
دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را
دخترش دید و خودش آخرش اُفتاد زمین
چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید
چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین
ذوالجناح آه ببین نیزهای او را هول داد
از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین
دید پایین قدمهاش سَنان میخندید
دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین
✍حسن لطفی
🏴ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃اصطلاح" آب خنک بخوره"از کجا آمده است؟
🍂در تهران قدیم که برق و یخچال نبود. خنک ترین آب شهر برای قناتی بود، که بعدها زندان قصر برروی آن بنا شد.
🍂از آن به بعد هر کس که به زندان قصر می افتاد به شوخی می گفتند طرف رفته "آب خنک بخوره "و این گونه به تدریج این اصطلاح برای همه کسانی که به زندان می افتادند رایج شد. /آخرین خبر
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃شاعرانه/ "عید بر عاشقان مبارک باد" از مولانا
🍁عید بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عیدتان مبارک باد
🍂عید ار بوی جان ما دارد
در جهان همچو جان مبارک باد
🥀بر تو ای ماه آسمان و زمین
تا به هفت آسمان مبارک باد
🍁عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارک باد
🍂روزه مگشای جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
🥀عید بنوشت بر کنار لبش
کاین می بیکران مبارک باد
🍁عید آمد که ای سبک روحان
رطلهای گران مبارک باد
🍂چند پنهان خوری صلاح الدین
بوسههای نهان مبارک باد
🥀گر نصیبی به من دهی گویم
بر من و بر فلان مبارک باد
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃داستانک/ دق کردن سردار
🍁وقتی سپاهیان خسته از راهی دراز به کنار رودخانه رسیدند، پیکری آویخته بر تکه سنگی در میانه رودخانه دیدند.
او را از آب بیرون کشیدند. از دروازه مرگ بازگشته بود ...
🍂چهار روز در میان آبهای رودخانه ای مهیب و سیاه بر روی تکه سنگی که تنها می توانست سرش را از آب بیرون نهد ...
🥀فردای آن روز سردار سپاه وقتی از او پرسید: در این چهار روز به چگونه ماندن اندیشیدی و یا به چگونه مردن؟
🍁نگاهی به صورت مردانه سردار افکند و گفت: تنها به این اندیشیدم که باید شما را ببینم و بگویم می خواهم سربازتان باشم.
🍂چهار روز پس از انتشار خبر کشته شدن نادرشاه افشار، جنازه آن مرد را در حالی که از غصه مرگ سردار بزرگ ایران زمین، دق کرده بود، یافتند.
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃شاعرانه/ "کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت" از حافظ
🍁فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
🍂طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
🥀من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
🍁سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
🍂نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
🥀کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
🍁تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
🍂می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
🥀پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
✍حافظ
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃قند پارسی
📔برآن شدیم قدمی در پاسداست زبان پرافتخارکهن پارسی و تمدن ایرانی برداریم
📚 حاوی معادل فارسی کلمات بیگانه، مَثَل ها، حکایات نغز وشیرین، داستانها و اشعار آموزنده
🌀آدرس کانال:
https://eitaa.com/joinchat/3437428884C914415f009
💬 ارتباط با مدیریت، پیشنهاد وانتقاد
🔃 @Namvaran
🍃کانال را به دوستانتان معرفی کنید.
🍃قند پارسی/ حکایتی از ابوسعید ابوالخیر
🍁ابوسعید ابوالخیر در راه بود، گفت: "هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. کسی نمیبیند و کسی نمیچیند."
🍂گفتند: "کو، کجاست؟"
🥀گفت: "همهجاست، هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
🍁یا هر جا که میتوان به راحتی دلی بهدست آورد. آنجا که غمگینی هست و آنجا که مسکینی هست؛ آنجا که یاری طالبِ محبت است و آنجا که رفیقی محتاج مروت. "
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃ریشه ضربالمثل "تعارف شاه عبدالعظیمی" چیست؟
🍁تعارف غیر واقعی که از دل برنیاید به تعارف شاه عبدالعظیمی معروف است. حال ببینم این اصطلاح از کجا آمده است.
🍂درگذشته، تهرانی ها در شب یا روز جمعه به زیارت آرامگاه حضرت عبدالعظیم میرفتند و بخاطر نزدیکی راه ، همان روز دوباره به تهران برمیگشتند.
🥀 با این حال اهالی شهر ری که کاملا مطمئن بودند که زایر تهرانی حتما به تهران بر میگردد او را دعوت به ماندن
میکردند و به «حضرت شاه عبداعظیم» قسم میدادند که شب را نزد آنان به سر ببرد
🍁 و بدین ترتیب عبارت شاه عبدالعظیمی رفته رفته به تبدیل به صورت ضرب المثل درآمد
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃داستانک/ لطفا هیچ وقت عوض نشو!!!
چند روز پیش رفتم نزدتعمیرکار مانیتور خودرو ،گفتم :
ببخشید مانیتور خودرو ام بنظر نیاز به تعمیر دارد، یهویی خاموش و روشن می شود و تصویر آن می رود.
تعمیر کار گفت: باشه، یه نگاهی بهش میندازم. ممکنه از نظر برقی و یا شاید ... سوخته باشه. اگه سوخته بود باید عوضش کنی؟گفتم: باشه، چک کنید ببینید چه میشه کرد !!!گفتم: من می روم و یکی دو ساعت دیگه بر می گردم .
با خودم گفتم :خوب یکی دو میلیون تومنی افتادم تو خرج.
دو، سه ساعت بعد رفتم سراغش، مانیتور خودرو را سالم بهم تحویل داد.گفتم هزینهش چقدر میشه،
گفت: هیچی، چیز مهمی نبود فقط کابل سوکتش شل شده بود، سفت کردم همین ،کار خاصی نکردم .
تشکر کردم و اومدم بیرون... نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد. میتونست هر هزینهای رو به من اعلام کنه و منم خودمرا آماده کرده بودم...
بعد از چند دقیقهکنار یک شیرینیفروشیتوقف نمودم و یک بسته شکلات گرفتم ودوباره برگشتم نزدش .بستهشکلاترا گذاشتم رو میز کارش و بهش گفتم: دنیا به آدمهایی مثل شما نیاز داره... لطفاً هیچوقت عوض نشو...!!! یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد.گفت؛ آقا حرف پدرم رو بهم زدی اونم بهم میگه «همیشه خوب باش و عوض نشو حتی اگه همه بهت بدی کنن!!!» در راه برگشت به این فکر میکردم که تغییر در آدمها به تدریج اتفاق میافته. تنها چیزی که میتونه ما رو در مسیر درستکاری و امانتداری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدما تو زندگیمونه...
«آدمِ خوب! هیچ وقت عوض نشو...»
*از هزاران، یکنفر اهل دل اند*
*مابقی تندیسی از آب و گِل اَند*
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost