🍃قندپارسی/ موشی برای آزمایش امانتداری!
🍁در کتاب نزهة المجالس است که شاگردي گمان قوي داشت که استادش اسم اعظم دارد و اصرار ميکرد که استاد او را تعليم دهد. روزي استاد براي آزمايش، کوزهاي سربسته به او داد تا براي فلان شخص هديه برد و او امانتداري کند. شاگرد در وسط راه خواست ببيند که درون کوزه چيست؟ چون سر کوزه را باز کرد، ديد موشي زنده بيرون پريد. شاگرد با کمال غضب نزد استاد رفت و لب به اعتراض گشود. استاد تبسمي نمود و گفت: مي خواستم با اين آزمون به تو بفهمانم کسي که اين قدر امانتدار نيست که موشي را حفظ کند، چطور ميتواند اسم اعظم را حفظ کند.
برگرفته از کتاب «وسيلة النجاه»، صفحه ۱۰۷
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃قندپارسی/ بهلول و دوستی به شکم!
🍁هارون از بهلول پرسيد: «دوست ترين مردم نزد تو کيست؟» بهلول جواب داد: «آن که شکمم را سير کند.» هارون گفت: «من سيرش مي کنم، پس من را دوست مي داري، نه؟» بهلول گفت: «دوستي به نسيه نمي شود»
«لطيفه هاي اسلامي» گردآوري مهدي مسائلي
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃قندپارسی/ خرقه پشمین بهتر از حریر خُتن
🍁امير خُتن(يکي از شهرهاي مهم راه ابريشم در چين) به مردي روشن ضمير لباس حريري بخشيد. مرد نپذيرفت و گفت: «البته هديه پادشاه ختن خوب است، اما از آن خوب تر خرقه پشمين خود من است. چون آن هديه به دنبال خود درخواست هايي دارد که شايد من از انجام آن عاجز باشم.»
🍂گر آزاده اي بر زمين خُسب و بس
مکن بهر قالي زمين بوس کس
برگرفته از بوستان سعدي
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃قندپارسی/ همه انگور می خواستند!
🍁چهار نفر با هم دوست بودند، عرب، ترک، رومي و ايراني. مردي به آنها يک دينار پول داد. ايراني گفت: "انگور" بخريم و بخوريم. عرب گفت: نه! من "عنب" ميخواهم. ترک گفت: بهتر است "اُزوُم" بخريم. رومي گفت: دعوا نکنيد! استافيل ميخريم.
🍂آنها به توافق نرسيدند. هر چند همه آنها يک ميوه، يعني انگور ميخواستند. از ناداني مشت بر هم ميزدند. زيرا راز و معناي نامها را نميدانستند. هر کدام به زبان خود انگور ميخواست.
🥀اگر يک مرد داناي زباندان آنجا بود آنها را آشتي ميداد و ميگفت من با اين يک دينار خواسته همه ي شما را ميخرم، يک دينار هر چهار خواسته شما را بر آورده ميکند. شما دل به من بسپاريد خاموش باشید.
🍁سخن شما موجب نزاع و دعوا است، چون معناي نامها را ميدانم اختلاف شماها در نام است و در صورت معنا و حقيقت يک چيز است.
مولوي ، مثنوي معنوي
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃قند پارسی/ حکایت ملکشاه سلجوقی و عابد
🍁سلطان سلجوقی بر عابدی گوشهنشین و عزلتگزین وارد شد. حکیم سرگرم مطالعه بود و سر بر نداشت و به ملکشاه تواضع نکرد، بدان سان که سلطان به خشم اندر شد و به او گفت: آیا تو نمیدانی من کیستم؟ من آن سلطان مقتدری هستم که فلان گردنکش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم و کشوری را به تصرف در آوردم.
🍂حکیم خندید و گفت:" من نیرومندتر از تو هستم، زیرا من کسی را کشتهام که تو اسیر چنگال بیرحم او هستی."
🥀شاه با تحیر پرسید:" او کیست؟"
🍁حکیم گفت:" آن نفس است. من نفس خود را کشتهام و تو هنوز اسیر نفس اماره خود هستی و اگر اسیر نبودی از من نمیخواستی که پیش پای تو به خاک افتم و عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است."
🍂شاه از شنیدن این سخن شرمنده شد و عذر خطای گذشته خود را خواست.
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍁پس سحرگاه به درِ خانهی (مادر)رفت، و گوش داد.آواز مادر شنید که طهارت می ساخت و می گفت:
«الهی آن غریبِ مرا نیکو دار...»
بایزید چون این بشنید، بگریست.
پس در بزد.
🍂مادر گفت: «کیست؟»
گفت: "غریبِ تو"
تذکرهالاولیاء
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃قند پارسی/ حکایت جالینوس و دیوانه
🍁جالینوس روزی از راهی می گذشت، دیوانه ای او را دید مدتی به رخسارش نگریست و سپس به او چشمک زد و آستینش را کشید. جالینوس وقتی به پیش یاران و شاگردان خود آمد گفت : "یکی از شما داروی بهبود دیوانگی به من دهد." یکی از آنان گفت : "ای دانای هنرمند داروی دیوانگی به چه کارت آیدت ؟"
🍂جالینوس پاسخ داد :"امروز آمده دیوانه ای به رخسارم نگریست و خندید و آستینم را کشید. او از من خوشش آمده بود."
🥀شاگرد گفت : "این چه ربطی به دیوانگی تو دارد ؟"
🍁جالینوس گفت :"این مرد دیوانه از میان همه شما از من خوشش آمد ، آخر دیوانه از دیوانه خوشش می آید. و من امروز فهمیدم که یا دیوانه ام یا عقل درست و حسابی ندارم!"
گر ندیدی جنس خود کی آمدی
کی به غیر جنس، خود را بر زدی
چون دوکس باهم زید بی هیچ شک
در میانشان هست قدر مشترک
منبع :مثنوی معنوی
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃قند پارسی/ حقیقت آینهای بود که از آسمان به زمین اُفتاد و شکست
🍁حقیقت آئینهای بود
که از آسمان به زمین اُفتاد و شکست،
🍂هر کس تکهای از آن را برداشت
خود را در آن دید،
گمان کرد حقیقت نزد اوست،
🥀حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود...
فیه ما فیه
مولانا
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃قند پارسی/ راز طول عمر در چیست؟
🍁روزی از بهلول پرسیدند : راز طول عمر در چیست ؟
🍂گفت : در زبان آدمی .
🥀گفتند؛ چگونه است آن راز؟
🍁گفت؛ آناست که هر اندازه زبان آدمی کوتاه باشد، عمرش دراز میشود و هر چه زبان دراز شود، از طول عمر آدمی کاسته می شود ...؟
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
🍃شاعرانه/ "ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست" از حافظ
🍁ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشقکش عیار کجاست
🍂شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
🥀هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
🍁آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
🍂هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست
🥀باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
🍁عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
🍂ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
🥀حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
📚 بخش واژگان فارسی
🌀چارت:نمودار🍀
🌀چاکلت:شکلات🍀
🌀چت:گفتگو🍀
🌀چت روم:اتاق گفتگو🍀
🌀چلنج:چالش🍀
🌀چک:بازبینی🍀
🌀چیپس:سیب زمینی سرخ شده🍀
🌀دانلود:بارگیری🍀
🌀دپارتمان:بخش🍀
🌀دپرس:افسرده🍀
#فارسی_را_پاس_بداریم
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
📚 بخش واژگان فارسی
🌀تجارت ـ تجاری : بازرگانی🍀
🌀تجانس : همگنی🍀
🌀تجاوز : دست درازی🍀
🌀تجدید نظر : بازنگری🍀
🌀تجربه کردن : آزمودن🍀
🌀تجزیه طلب : جدایی خواه🍀
🌀تجزیه و تحلیل : موشکافی🍀
🌀تجمع : گردهمایی🍀
🌀تجمع کنندگان : گردآمدگان🍀
🌀تجهیزات : ساز و برگ🍀
#فارسی_را_پاس_بداریم
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost