25.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی بن مهزیار که در سرود سلام فرمانده
به او اشاره میشود کیست ؟!
🔶 مرحوم کافی | در فیلم دیدار پسر مهزیار با امام زمان (عج) ؛ کودکان و نوجوانان خود را پای داستان علی بن مهزیار بنشانید.
او در اوایل غیبت امام زمان (عج) زندگی میکرد و برای دیدار ایشان بیست سال به زیارت خانه خدا
رفت ولی موفق به ملاقات امام نشد تا اینکه…
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
@partizanistudio
✒به عنوان نوجوانی که دلداده اش بودم، با پخش یکی دو سخنرانی آخرش از تلویزیون، ناخودآگاه از خود پرسیدم: آقا چرا اینقدر لاغر شده است؟
لباس روحانی، قدری انسان را حجیم می کند، اما تکیدگی او، به قدری بود که کسوت نیز، آن را پنهان نمی کرد! یکی دو دهه بعد که با اکثر اطرافیان و پزشکان امام، مراوده یافتم، دانستم که آنها هم در معرض همین پرسش بوده و با خوش خیالی، پاسخ می گفته اند: "در این سن، لاغری برایش خوب است!" تمام توجه اینان به قلب بود، حال آنکه پیک مرگ، در جایی دیگر از بدن ریشه می دواند!
جالب است اولین کسی به بیماری مظنون شد و آن را دریافت، خودِ #امام بود! به پزشکش از علائمی خبر داد، که آنها را به دو آندوسکوپی توان فرسا سوق داد! نتیجه اما، تکان دهنده بود: سرطان معده و عملی که هر چه زودتر باید انجام داد! پیر اما، با آرامشی عجیب با این پدیده روبرو شد:
" نه تقصیر شماست و نه تقصیر من! تقصیر این شناسنامه است، که عمرش زیاد شده و باید به روی آن، قلمِ سرخ بخورد!"
در آن ده روزی که در بیمارستان حیات داشت، یکی دو بار به فضای باز آورده بودندش. پرسیده بود: " #احمد ، این ساختمان روبرو کجاست؟" و فرزند در پاسخ: "آقا، این همان ساختمان حسینیه جماران است، همیشه از حیاط منزل آن را می دیدید و الان در اینجا. چند روز بستری هستید و دوباره، به منزل و کارهایتان بر می گردید!" و هم او جواب می شنود: "من می میرم، در همین چند روز آینده!".
از صبح شنبه سیزده خرداد، حالش دگرگون شد! به واقع امام در سه بعد از ظهر همان روز، از دنیا رفت! منتها پزشکان به مدد دستگاهها، تا ده و ربع آن شب، توانسته بودند ضربان را حفظ کنند! در آخرین لحظاتی که هنوز بیان داشت، خانواده را جمع کرد و گفت: "این راه سختی است، سعی کنید گناه نکنید!".
پزشکان به محض بروز علائم، به فرزندش گفته بودند: "آقا تا چند ساعت دیگر، بیشتر بیان ندارد! اگر میخواهی چیزی بپرسی، فرصت را غنیمت شمار!". فرزند تا به اتاق پدر وارد شد، اما او را در حال نماز دید و دریغش آمد تا خلوت قدسی اش را، بر هم بزند! او که عمرش تجلی قُرب به حق و فنای در آن بود، واپسین لحظات را نیز، به نماز گذراند! به شهادت آنان که در جوار بسترش بودند، از وخامت حال تا مفارقت از حیات، بیش از صد بار شهادتین گفت!
این پایانِ حیات جسمانی مردی بود، که به یقین، همواره به نام و پیام، در گستره تاریخ می توان او را دید! وی در سی و دو سال پیش، در چنین ساعاتی، حضوری بی منتها را آغاز کرد! یادش گرامی باد.
🔷متن: محمدرضا کائینی
☑️ @partizanistudio
#امام_خمینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴این یک توطئه است...
در ایام رحلت امام بشنویم از هشدار کمتر شنیده شده ایشان :
📉این یک توطئه است که می خواهند مساجد را خالی کنند...
🕌مساجد بود که این پیروزی(انقلاب)را برای ما درست کرد.
✅این مراکز حساسی است که ملت باید به آن توجه کنند.
❌این طور نباشند که خیال کنیم پیروز شدیم مسجد می خواهیم چه کار!
⭕️پیروزی ما برای اداره مسجد است.
پ ن:
ائمه جماعات این هشدار مهم را شنیده اند؟
عدم توجه برخی از مسئولین و ائمه جماعات به این هشدار مهم مصداق ترک فعل نیست؟
مسئولیت ما بعد از شنیدن این هشدار چیست؟
✍️امام خمینی (ره)؛ 10 تیر 1360
#ترک_فعل
#جهاد_تبیین
#غیرت_دینی
✅به سوی مسجد طراز انقلاب اسلامی
@partizanistudio
امروز خیلی از فرزندان عزیز کشور امتحان کنکور دادند.
برای همه ارزوی موفقیت میکنم
در جمع والدین منتظر گفتم خدا کند همه قبول شوند!
چند نفر اعتراض نموده و گفتند پس چرا امتحان کنکور میگیرند؟
انگار برخی دوست دارند فقط فرزند خودشان موفق شود!
درحالی که باید برای همه دعا نمود!
دانشگاه باید مثل قیف عمل کند!
همه اجازه ورود داشته باشند لیکن موقع ترخیص و پایان ترم سخت گیری شده تا انها که واقعا زحمت کشیده و لیاقت علمی دارند موفق بیرون ایند!
در حال حاضر برعکس است و ورودی بسیار تنگ و محدود ولی موقع مرخص شدن گشاد و بی برنامه!
این روش باعث ضایع شدن حق دانشجوی درسخوان فعال زحمتکش میشود!
بنظرم باید قیف را برعکس گرفت!
در همان ترم اول انها که توان ادامه تحصیل ندارند؛حذف شده و سرنوشت خودشان را در بازار کار و دیگر موقعیت های جامعه امتحان کنند.
کسانی که بنیه علمی مناسب دارند؛تا انتها ادامه داده و به سلامتی پیروز شده و دانشجویان باسواد و مدیر تربیت میگردند.
@partizanistudio
#طنز
😉چهارتا تار مو😁
😊اونا که میگن بجای گیر دادن به چهارتا تارموی مردم برین با مفاسد اقتصادی مبارزه کنین، واقعا حق دارن
‼️زندان ها پر شده از مردم عادی که بخاطر حجاب دستگیر شدن
😶برادر رئیس جمهور سابق که زندانی شد جرمش چی بود؟ بدحجابی
🤗برادر جهانگیری هم که زندانی شد جرمش این بود که موهاش بیرون بود.
😉معاون احمدی نژاد هم که زندانی شد جرمش بیرون بودن موهاش و اون آرایش غلیظش بود.
پسر مرحوم هاشمی که دیگه نگو، اونم همش موهاش بیرون بود و آخرش گرفتن زندانیش کردن!
🔴شهردار اسبق تهران یعنی کرباسچی هم که چند سال زندان بود، بخاطر همین چهارتا تار موی نمایانش بود دیگه!
شهردار بعدیش نجفی هم همینطور
☑️رئیس اسبق بانک مرکزی، معاون قوه قضائیه یعنی همون طبری معروف،
و کلی آدم دونه درشت دیگه را هم که همه میدونین فقط به جرم اینکه موهاشون نمایان بود محاکمه و زندانی شدن!
😜کاش این نظام بجای زندانی کردن مردم بخاطر حجاب، یه کمی هم با مفاسد اقتصادی مبارزه می کرد و سراغ اون کله گنده ها می رفت!
😇 حتی اگه فقط یه بارم مردم چنین چیزی را از اینا می دیدن، همه راضی می شدن، چون واقعاً حسرتشو دارن
😘 دیدین بعضیا را وقتی می شنوند توی یه کشور خارجی، یه آدم دونه درشت مثل برادر رئیس جمهور به جرم فساد اقتصادی دستگیر و زندانی شده، با حسرت آه می کشند و میگن عدالت واقعی اونجاست!
🙃اما توی ایران فقط گیر دادن به بی حجابها
😉✋آقا شما فقط دو سه تا از اون کله گنده های فاسد را محاکمه و زندانی کنین، اونوقت خواهید دید که همون یه عده قلیل که موهاشون بیرونه چطور از فرداش چادر سر می کنن!!!
😳نکنه خیال می کنین این حرفا بهونه گیریه ؟!
🤗نه اینا بهونه گیری نیست! اصلا این رعایت نکردن حجاب، یه جور اعتراضه از طرف بعضی مردم به وضعیت بد معیشتی شون
🙈 شما تا حالا دیدین یکی که وضع مالیش خوبه، حجابش ناقص باشه؟ یعنی تا حالا دیدین کسایی که خونه شون بالا شهره یا کسایی که توی خیابونا سوار شاسی بلندن یا اونایی که میرن سفرهای خارجی، یه دونه تارموشون بیرون باشه؟!
ندیدین دیگه... برا همینه که خیلیا میگن بدحجابی یه جور اعتراضه به وضعیت اقتصادی
😛خلاصه از ما به مسئولان نصیحت، شما اگه فقط مبارزه با مفاسد اقتصادی از دونه درشت ها را شروع کنین و یه سر و سامونی هم به وضعیت معیشتی مردم بدین، مشکل بدحجابی و عشوه گری های خیابانی خود به خود حل میشه😁
@partizanistudio
✅ #امام_رضا_عليه_السلام می فرماید :
📋《اِنَّ اَبِي اِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لا يُرَي ضَاحِکَاً وَ کَانَتِ الْکِاَّبَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّي يَمْضِيَ مِنْهُ عَشْرَةُ اَيَّامٍ، فَاِذَا کَانَ الْيَوْمُ العْاشِرُ کَانَ ذَلِکَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکَائِهِ وَ یَقُولُ : هُوَ الْيَوْمُ الّذِّی قُتِلَ فِیهِ الحُسَینِ(ع)》
♦️هرگاه ماه محرّم فرا می رسيد، پدرم #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام ديگر خندان ديده نمی شد و غم و افسردگی بر او غلبه می يافت، تا آن که ده روز از محرّم مي گذشت، روز دهم محرّم که فرا می رسد، آن روز، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود و می فرمود : این روز، روز مصیبت شهادت امام حسین(ع) است.(۱)
📚منبع :
۱)امالی شیخ صدوق، ص۱۱۱
@partizanistudio
#قسمت_اول
-بالاخره تموم شد!!
بریم مامان من آمادهم...
فوت آخر را به ناخن تازه لاک زدهام میکنم،بعد به آرایشم که با تم مشکی مناسب این شبهاست دوباره نگاهی میاندازم.
چادرم را ازسر جالباسی برمیدارم و چادر را روی روسری به زیباترین حالت با وسواس تمام مرتب میکنم.
مادرم هم رویش را گرفته و کیف مجلسی جدیدش را روی دستش انداخته است.
بالاخره راه افتادیم وقتی وارد کوچهی حسینیه که شدیم، صدای گریهی بلند حاج مهدی از بلندگوهای حسینیه به گوشمان رسید،چقدر گریه اش سوزناک است.
حاج مجید، کنار ورودی آقایان ایستاده و خیر مقدم میگوید. او از سرمایه داران محله است همیشه زنجیر نقرهای ضخیمی به گردن دارد و گاهی هم مشکل مالی افراد را با قرض دادن برطرف میکند. البته میگویند یک مقداری بیشتر پس میگیرد که البته فرقی نمیکند، مهم این است که دعاهای مردم همیشه پشتش هست...
ادامه دارد...
✍نویسنده:محسن امینی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@partizanistudio
╚══.🔳▪️༺.═╝
گروه رسانهای پارتیزان
#قسمت_اول -بالاخره تموم شد!! بریم مامان من آمادهم... فوت آخر را به ناخن تازه لاک زدهام میکنم،ب
#قسمت_دوم
از کنار دیوار حسینیه رد میشیم تا به ورودی خواهران برسیم.
پدرام و محمد را دیدم قبلاً آنها را با ترانه و آرزو دیده بودم میگفتند که باهم دیگر دوستند.
از کنارمان عبور کردند تا به دسته عزاداری ملحق شوند،اما در مسیر با همدیگر حرفهای زشتی رد و بدل میکردند.
وارد حسینیه شدیم،فاطمه خانم و سکینه خانم را دیدیم که باز هم مثل همیشه حسابی تیپ زدهاند و کلی خرج لباس و آرایششان کردهاند،مادرم میرود و به جمع آنها ملحق میشود.
اینجا کسی به سخنرانی گوش نمیدهد؛سخنرانها فقط شعار میدهند و ما گوشمان از شعار پر است.
از من گرفته تا خانم بزرگ محل، همه اعتقاد داریم اشک بر امام حسین، قلبها و گناهانمان را پاک میکند.
چون هر ساله لااقل به حرمت این چند روز، مردهایمان ریش نمیتراشند،صدای موزیک بلند هم به گوش نمیرسد.
من هم هروقت که نماز نخوانم، این یک ماه به حرمت امام حسین نمازهایم را میخوانم.
البته فقط این دو ماه اینطوری میگذره!محرم و صفر که تموم میشه، چادر نماز و چادر مشکی ام را با هم تا میکنم و میگذارم داخل کمد تا سال بعد.
ادامه دارد...
✍نویسنده:محسن امینی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@partizanistudio
╚══.🔳▪️༺.═╝
گروه رسانهای پارتیزان
#قسمت_دوم از کنار دیوار حسینیه رد میشیم تا به ورودی خواهران برسیم. پدرام و محمد را دیدم قبلاً آنه
#قسمت_آخر
تا به خودم میآیم، مجلس تمام میشود و حاج مهدی دعایش را میخواند و ما همه آمین میگوییم
«خدایا به آبروی امام حسین، زیارت کربلا را قسمت همهی ما بفرما»
کربلا رفتن را دوست دارم پس آمین را بلند میگویم.
مامان و فاطمه خانم طبق معمول تا لحظهی خداحافظی، مشغول حرف زدن درباره سکینه خانم و درگیریهای او با همسرش هستند.
موقع توزیع شام هم یک غذا بیشتر میگیریم تا به نیت تبرک بخوریم،اگر به دیگران هم نرسید به ما ربطی ندارد حتما رزقش نبوده است.
محرم و صفر، عالم خاصی دارد. شب به شب روضه رفتن و گاهی اشک ریختن، حس خوبی به انسان میدهد.
من این شبها را دوست دارم
اما حال خاصی که دخترخالهام میگوید، چیزی نیست که من بتوانم بفهمم!
امثال دختر خاله ام این روزها جور دیگری هستند که من اصلا شبیه به آنها نیستم.
پارسال دخترخاله ام، یک دور کتاب آزادی معنوی شهید مطهری را در همین دهه خوانده بود. میگفت نگاهش به عزاداریها تغییر کرده.
اتفاقا به من پیشنهاد داد تا این کتاب را تهیه کنم و بخوانم
میخواهم محرم امسالم با پارسالم فرق داشته باشد...
اما خب من حال این کارها و حرفها را ندارم. نمیدانم چرا انگار امسال و پارسالم، تفاوت چندانی نمیکند. شما میدانید چرا؟
#آزادی_معنوی
✍نویسنده:محسن امینی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@partizanistudio
╚══.🔳▪️༺.═╝
#آزادی_معنوی
#قسمت_اول
#فصل_دوم
_چقدر هوا گرمه!!
چرا این صف پیش نمیره،مردیم از گشنگی...
صدای پدرام بود که بلند بلند داشت غر غر می کرد که صف نذری پیش بره،همین چند دقیقه پیش از سفره چلو مرغ پاشدیم که دیدم خودشو لابه لای جمعیتِ صف چلو گوشت جا داده!!!
ای بسوزه پدر رفاقت!!! هرچی کار ناجوره این بشر یاد ما داد،همین چند وقت پیش دعوت کرد که باهاش برم رستوران منم که بعد از چند سال رفاقت ، نمیدونستم چجور آدمیه قبول کردم و رفتم؛
وقتی وارد شدم دیدم که سر یک میز با دوستاش نشسته!! اومدم بپیچونم که منو دید و صدام زد،فهمیدم که اشتباه کردم، مادرم هم بهم گفته بود که با پدرام نگردم اما چه کنیم بسوزه پدر رفاقت...
بد تر از همه وقتی بود که دختر خالم هم اومد و به جمعمون اضافه شد،من که کلا پشیمون و گیج شده بودم که چکار کنم، حواسم نبود که چه حرفایی بین پدرام و او زده شد،فقط حس کردم نگاه دختر خالم به من کمی سنگین شد،انگار با هم غریبه شدیم!!!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!!!
صف نذری راه افتاد،بعد از نماز ظهر بود که توزیع غذا شروع شد،اما ما قبل از اذان رفتیم که سهم بیشتری به ما برسد،غذای مفصلی خوردیم دیگر جا نداشتیم که چیزی بخوریم؛با همان حال رفتیم و روی چمن های پارک نزدیک حسینیه ولو شدیم...
ادامه دارد...
@partizanistudio
گروه رسانهای پارتیزان
#آزادی_معنوی #قسمت_اول #فصل_دوم _چقدر هوا گرمه!! چرا این صف پیش نمیره،مردیم از گشنگی... صدای پدر
#آزادی_معنوی
#قسمت_دوم
#فصل_دوم
با صدای داد پدرام از خواب پریدم!!
داشت به بچه های کوچک که داشتند به سمت حسینیه میرفتند تا به دسته های عزاداری ملحق شوند بد و بیراه میگفت چونکه خواب شیرین او را به هم زده بودند...
نگاهی به ساعتم کردم و به فکر فرو رفتم،انگار چیز مهمی را فراموش کرده بودم،هرچقدر به مغزم فشار آوردم چیزی یادم نیامد
صدای طبل و دهل رشته افکارم را پاره کرد...دیدم که پدرام درحال پیام دادن با موبایلش است و هر از چندگاهی نیشخندی میزند
حس خوبی نداشتم که با او باشم، در کنار او بودن روحم را آزار میداد،زیر چشمی نگاهی به موبایلش انداختم...بله!!!داشت با دوستش😔😔 پیام رد و بدل میکرد
صدای حاج مهدی از بلند گو های حسینیه به گوشم خورد،او وقتی روضه و مداحی میخواند خیلی حال خوبی به من دست میدهد انگار که از سوز دل میخواند،چند باری گفته بود که از قافله دوستانش جا مانده چون همگی شهید شدهاند، خوش به حال حاج مهدی،عجب رفقایی داشت...
ما هم که از رفیق شانس نیاوردیم!!!
بالاخره پیام بازی پدرام تمام شد،بلند شدیم و به سمت حسینیه به راه افتادیم...
در راه خاله ام را دیدم که به طرف حسینیه می آمد نزدیک که شدیم به او سلام کردم،دخترش هم بود اما از دفعه قبلی هنوز به چشم غریبه ها نگاهم میکرد...
وقتی از کنار خاله ام رد شدیم پدرام شروع کرد به حرف های زشت زدن!!! ظاهراً میانه اش با دوستش😔😔به هم خورده بود،من هرچه سعی کردم جلو او را بگیرم که چیزی نگوید فایده نداشت،انگار نه انگار...
ادامه دارد...
@partizanistudio