پرتو اشراق
🌟 حکایت جالب بي ثمر نمودن مكر معاويه و يزيد توسط امام حسین (علیه السلام)
🔥 يزيد، همواره از زنان زيبا و نيكو روي، خبر ميگرفت تا اينكه شمّهاي از اوصاف «ارينب»، دختر «اسحاق قرشي» كه داراي كمال و جمال بود، به او رسيد يزيد به عشق ارينب گرفتار گرديد و منتظر فرصتي بود تا پدرش، معاويه را از اين عشق آگاه كند!
💞 روزي شنيد كه #ارينب با پسر عموي خويش، «عبدالله بن سلام» ازدواج كرده است اين خبر، او را بيتاب نمود و پدرش را از عشق او خبر دار ساخت و چنين وانمود كرد كه اگر به ارينب دست نيابد، جان از دست خواهد داد پدرش او را نصيحت كرد كه راز خود را پوشيده بدارد و منتظر وصل بماند!
🐪🐫 آنگاه، «عبدالله بن سلام» را به شام دعوت نمود و در پذيرايي از او نهايت احترام و اكرام را به عمل آورد سپس به «ابوهريره» گفت كه به عبدالله بن سلام بگويد كه معاويه قصد دارد دختر خود را به وي بدهد؛ و او را به دامادي خويش برگزيند عبدالله بن سلام از اين خبر با شادي تمام استقبال كرد!
‼️معاويه گفت: چون در اين كار، منظور من جلب رضاي خداوند و جلب رضاي دخترم ميباشد، بايد اوّل با دخترم مشورت كنم و او را نيز از اين امر آگاه نمايم!!
👂🏻سپس، پنهاني به دخترش گفت كه در پاسخ خواستگاري عبدالله بن سلام بگويد:
☝️🏻عبدالله، زني مثل ارينب، در منزل دارد و چون زنان، با رقيب خود سازگار نيستند، اين موجب زيانهايي ميشود كه باعث غضب خدا و سخط پدرم معاويه ميگردد؛ پس اين وصلت ممكن نيست آنگاه ابوهريره را نزد دختر فرستاد و دختر نيز همان سخنان پدر را تكرار كرد در نتيجه، عبدالله بن سلام براي رسيدن به مراد خويش، تصميم گرفت كه همسر خود را طلاق بدهد!!
🐪🌴 معاويه كه از طلاق ارينب مطمئن گرديد، ابوهريره و به روايتي ديگر، ابوالدّردا را براي خواستگاري ارينب براي يزيد، فرستاد!
🧔🏻 عبدالله بن سلام نيز مدتي در شام سرگردان بود و به اميد ازدواج با دختر معاويه، روز شماري ميكرد ولي معاويه، كم كم با ترشرويي و بي اعتنايي، به او فهماند كه ازدواج بين او و دخترش صورت نخواهد گرفت، زيرا كسي كه دختر عموي خود را، كه در مال و جمال و كمال و شرف، همتايي نداشته، به اين آساني طلاق بگويد، با دختر وي نيز همين معامله را خواهد داشت و عبدالله نيز كم كم نا اميد گرديد!!
🌴 ابوهريره پس از ورود به مدينه، قبل از ديدار با ارينب، با حضرت حسين(ع) ملاقات كرد و جريان خواستگاري را به اطلاع آن حضرت رسانيد، حضرت فرمود:
🌹«ارينب را براي من نيز خواستگاري كن؛ شايد بتواني موافقت او را جلب كني!»
👳🏽♂ابوهريره، پس از ديدار با ارينب و شرح ماجراي طلاقش، به وي گفت هم اكنون دو نفر از تو خواستگاري نمودهاند:
🔅«يزيد بن معاويه و حسين بن علي(ع)»
🧕🏻ارينب با ابوهريره مشورت كرد كه كدام يك را برگزيند و ابوهريره نيز حسين(ع) را ترجيح داد و ارينب به خواستگاري آن حضرت پاسخ مثبت داد و گفت او ريحانه پيامبر(ص) و سرور جوانان اهل بهشت است.
🔥معاويه كه از اين قضيه آگاه شد به خشم آمد و رو به زن يزيد، امّ خالد، نموده اين شعر را خواند»:
☄«اَنْعِمِي أُمَّ خالِدٍ رُبَّ ساعٍ لِقاعِدٍ»:
☄«يعني خوشا به حال امّ خالد! چه بسا كه اشخاص ديگر كوشش ميكنند ولي سودِ آن را كسي كه در كناري نشسته است ميبرد»، كه اين شعر بعدها ضرب المثل شد!
🐪🌴 عبدالله بن سلام نيز، پس از اين درماندگي، از شام به مدينه آمد تا امانتي را كه نزد ارينب داشت بگيرد به اين منظور، خدمت #امام_حسين (ع) شرفياب شد و امانت خويش را ـ كه تنها سرمايه زندگي او بود ـ طلب نمود!
🌹حضرت، عبدالله را به درون منزل ارينب فرا خواند و فرمود:
🔅«خودت از ارينب امانت را بگير!!»
🧔🏻🧕🏻عبدالله چون چشمش به ارينب افتاد، گريه كرد ارينب نيز گريان شد و كيسههاي طلا ـ را كه نزد او امانت بودند ـ برگرداند!
🌹 حضرت، رو به آن دو نفر نمود و فرمود:
🔅«من خدا را گواه ميگيرم كه ارينب را طلاق دادهام و او تا به حال به خانه من وارد نشده است اگر او را عقد كردم براي اين بود كه از شرّ يزيد و مكر پدرش در امان بماند اكنون دست او را بگير و هر جا كه ميخواهي برو!»
🧔🏻🧕🏻آن دو نفر، چون اين سخن را شنيدند، مدتي از شعف گريستند و ارينب خواست كه مهريّه خويش را به حضرت ببخشد ولي حضرت فرمود:
🌹«آنچه را كه از خدا اميد دارم، از اين پول برتر است».
📗نهضة الحسين شهرستاني، ص ۱۹.
داستان هایی از امام حسین (علیه السلام)
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#رپایت
#ماه_شعبان
#حامی_مظلوم
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ
#میلاد_امام_حسین