eitaa logo
پرتو اشراق
786 دنبال‌کننده
26هزار عکس
14.4هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 مقام عظیم (علیه‌ السلام) نزد (سلام الله علیها) ⚜ جناب فاضل دربندی، آیت الله کلباسی نجفی و شیخ مهدی حائری مازندرانی (رضوان الله علیهم) نقل کرده‌اند: 👣 عده‌ای از ثقات برای من نقل کردند که یکی از افراد مومن، هر روز به زیارت حضرت ابی عبد الله علیه السلام می‌رفت و هفته‌ای یک بار به زیارت قمر بنی هاشم علیه السلام می‌رفت؛ این شخص، شبی در عالم رویا حضرت صدیقه‌ی طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌بیند؛ به او سلام می‌کند، آن حضرت روی خود را برمی‌گرداند. 👳🏻 سپس آن مرد می‌گوید: ✋🏻پدر و مادرم به فدایتان باد! چرا از من روی برمی‌گردانید مگر من چه تقصیری نموده‌ام؟ 🌸 حضرت فاطمه سلام الله علیها به او می‌گوید: 🔅تو از زیارت فرزندم خودداری می‌کنی! 👳🏻 آن مرد گفت: من هر روز به زیارت فرزندت حسین علیه السلام می‌روم. 🌸 حضرت فاطمه علیه السلام به او می‌گوید: تو هر روز به زیارت فرزندم حسین می‌روی و کم‌تر به زیارت فرزندم عباس می‌روی. 📚 إکسیر العبادات فی الاسرار الشهادات، تألیف ملای دربندی جلد ۲، صفحه ۵۱۴. 📃 اسکن کتاب: 🌐 http://bit.ly/2fZ1bP8 📃 پوستر: 🌐 http://bit.ly/2hCGr3c 📚 خصائص العباسية، تألیف آیت الله محمد ابراهیم کلباسی نجفی، صفحه ۲۰۹-۲۱۰ 📃 اسکن کتاب: 🌐 http://bit.ly/2yNg3b9 📃 پوستر: 🌐 http://bit.ly/2xRhbwq 📚 معالی السبطین، تألیف شیخ مهدی حائری اصفهانی، صفحه ۶۳۹ 📃 اسکن کتاب: 🌐 http://bit.ly/2xNmTih 📃 پوستر: 🌐 http://bit.ly/2xFc6Yg 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
4_5794175241836037348.mp3
1.21M
🕛 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | ❓آیا مطمئن هستی فردا زنده ای؟ 🕌 مرگ یه شخص پس از سلام دادن در مقابل حرم (ع) 🎙حجت الاسلام 🆔 @partoweshraq
🌹یکی از بزرگترین افتخارات (ع) این است که تمام و مجاهدین به مقام و جایگاه این در روز قیامت می خورند. 🆔 @partoweshraq
🕯داستانی تکان دهنده از زبان یکی از قاتلان (ع) 💚 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 👌عالم جلیلقدر، ، نقل می کند که جمعی از اصحاب از کرده اند که گفت: 👳🏻جاری گردید نزد پدر من واقعه بزرگی، و آن این است که، یک روز در بازار می گذشت؛ ناگاه گذر او بر مردی افتاد که خلقت او تغییر کرده، زبان او خشکیده و منظر او کریه گشته بود، مانند کسی که تازه از جهنم بیرون آمده باشد! و او عصایی در دست داشت و در بازارها می گردید و گدایی می کرد. 👁 راوی گوید که چون او را دیدم بدنم به لرزه در آمد. 👳🏻پس از او پرسیدم که تو از اهل کدام قبیله هستی؟ 👴🏿 اعتنا نکرد. ☝پس او را به حق خدا قسم دادم، گفت: ای برادر تو را چه کار است به این کار؟! 👳🏻 گفتم: دوست می دارم که واقعه تو را بدانم. 👴🏿 گفت: این کار را بر تو ابراز و اظهار و آشکار می کنم، به یک شرط. 👳🏻 گفتم: آن شرط چه چیزی است؟! 👴🏿 گفت: این است که مرا اطعام کرده و سیر نمایی، زیرا که بسیار گرسنه ام. 👳🏻گفتم: بیا با من تا آنکه به منزل رویم و تو را اطعام نمایم. پس با من به سوی خانه روانه گردید. چون وارد شد و بنشست، پیش از احضار طعام از او مطالبه جواب کردم. 👴🏿 گفت: ای برادر آیا حاضر بودی در روز عاشورا و دیدی آن چیزهایی که بر امام حسین علیه السلام وارد گردید. 👳🏻 گفتم: من نبودم، ولکن شنیدم آن را. 👴🏿 گفت: آیا اسم عمر بن سعد را شنیده ای؟ 👳🏻 گفتم: آری، آیا تو او هستی؟! 🚩 گفت: نه، بلکه علمدار او هستم و اسحاق بن حیوه نام دارم. 👳🏻 گفتم: بگو ببینم در آن وقت چه کار کردی که مبتلا به این بلیه شدی و دنیا و آخرت خود را خراب کردی؟! و او را بوی بدی بود، مانند بوی قیر که در آتش باشد! 👴🏿 گفت: کار خود را برای تو می گویم. 🏹 بدان که عمر بن سعد، مرا به جمعی از تیراندازان و شمشیرداران بر شریعه فرات گماشت از طرف لشگرگاه امام حسین (علیه السلام) تا آنکه ایشان را منع از آب بنماییم. 🌴 پس ما در این خصوص اهتمام کردیم، حتی آنکه شب ها را خواب نمی کردیم و روزها را برای حفظ مشرعه بیدار بودیم، 💧تا آنکه شقاوت بر من غالب گشت و اصحاب خود را منع کردم از آنکه ظرف آب با خود برده پر نمایند که مبادا رقت بر کسان امام حسین (علیه السلام) باعث شود بر آنکه به ایشان آبی برسانند! 🌌 تا آنکه شبی از شبها برای استراق و سمع اطلاع بر امر در نزدیک سراپرده امام حسین علیه السلام بودم، حضرت عباس علیه السلام را دیدم که به نزد برادر آمد و او را گریان دید و سبب گریه او را پرسید؟ 🌷جواب داد که: ای برادر تشنگی بر ما غالب و زور آور شده و بر اطفال شدیدتر گشته تا حال در دو موضع چه کنده ایم و از آب اثری ندیده ایم، آیا از گروه غدار از برای این اطفال سؤال آبی می کنی؟ 🌹عرض کرد: ای برادر، من از ایشان طلب آب کردم ولی به غیر از تیر و شمشیر جوابی نشنیدم. 🌷امام حسین (علیه السلام) که این سخن را از حضرت عباس علیه السلام شنید، صدای خود را به گریه بلند کرد. 🌹 (علیه السلام) عرض کرد: ای برادر، چون آفتاب بر آید من به سوی آنان می روم و آب می آورم، هر قدر ممکن شود، هر چند یک مشک از باری اهل حرم باشد. 🌷 چون امام حسین علیه السلام این سخن بشنید مسرور گردید و حضرت عباس علیه السلام را دعا کرد و گفت: 🔅«شکر الله سعیک»: خدا سعی تو را جزا دهد! 👴🏿 و من همه این سخنان را می شنیدم، پس به جای خود برگردیده عمر بن سعد را به این امر خبر دادم و او پنج هزار نفر دیگر به سرداری خولی بن یزید به امداد ما فرستاد. ⚔ پس مستعد و منتظر بودیم تا آنکه روز داخل گشته و حضرت عباس علیه السلام مانند آفتاب از افق خیمه گاه به سوی شریعه فرات خارج گردید و سپاه مانند مور و ملخ دور او را گرفته او را تیر باران نمودیم، به طوری که مانند خار پر بر آورد و بدن او از چوبه و پیکان تیر پر گردید و ابداً اعتنایی به آن نکرد و میمنه و میسره لشگر ما را بر هم زد و داخل فرات گردی، مشک خود را پر کرد و سر آن را محکم بست و بدون آنکه خود آب بیاشامد بیرون آمد. 🗣 پس صیحه بر لشگر خود زدم که وای بر شما! اگر امام حسین علیه السلام یک قطره این آب را بیاشامد هر آیینه بزرگ شما نزد او مانند کوچک شما شود واحدی را زنده نگذارد. ⚔ پس از آنهمه آن لشگر، بیکدفعه بر او حمله کردند و مردی از طایفه ضربتی بر دست راست او بزد و آن را قطع کرد. 🗡پس شمشیر را به دست چپ گرفت و بر ما حمله کرد و مشک آب بر شانه او بود و جمعی کثیر را از شجاعان و دلاوران ما بکشت و ما همت بگماشتیم که مشک او را سوراخ کنیم. پس من شمشیر خود را بر مشک فرود آوردم و او ملتفت شده بر من حمله کرد. پس شمشیر به دست چپ او زدم و دست چپ او با شمشیر ببرید. <<١>>
🕕 💠🌷💠 🔪تا پیش از سفر کربلا خیلی پسر شری بود، همیشه چاقو در جیبش بود، خالکوبی هم داشت. 🚌 وقتی از سفر برگشت مادرش ازش پرسیده بود چه چیزی از امام حسین (ع) خواستی؟! 👁 مجید گفته بود یه نگاه به گنبد (ع) کردم و یه نگاه به گنبد (ع) انداختم و گفتم: آدمم کنید... 📿 سه چهار ماه قبل رفتن به سوریه به کلی متحول شد، بعد از اون همیشه در حال دعا و گریه بود. نمازهایش را اول وقت می خواند. 👌خودش همیشه می گفت نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده که دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و در حال عبادت باشم. 🌷 🌹 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
👌به گفتند: به صورت بداهه شعری بگو درباره (علیه السلام) که ۵ عدد کلمه «چشم» در آن به کار رفته باشد. ✍ این اهل بیت(علیهم السلام)؛ شعری سرود که ١٠ کلمه در آن به کار رفته بود: 🔅چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود 🔅محو چشمم، چشم ها و چشم من بر آب بود 🔅چشم گفتم، چشم دادم، چشم پوشیدم، ز آب 🔅من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🌕 (س) بواسطه صورت زیبا مشهور به بود. 🌕 حضرت علی اکبر(س) هم وقتی فرق سرش را شکافتند، گفتند: انشقت القمر. یعنی ماه شکافته شد. 🌕 امروز دیدم تاریخ طبری به نقل از حُمید بن مسلم درباره به میدان آمدن حضرت قاسم(س) هم نوشته: «خرج علینا غلام کان وجهه شقه قمر فی یده سیف»؛ 💚 یعنی: پسری شمشیر به دست، به سوی ما آمد با صورتی چون ماه. ✋ ای به فدای آن سپهِ ماه پاره ها...! 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
⚔ پناه بردن حضرت سيّدالشهدا(ع) به (ع) 🏴 يكي از اهل بيت(ع) به نام در روز در حال روضه خواني بود و پناه بردن حضرت سيّدالشهدا(ع) به برادرشان را براي مردم بازگو می نمود. 👌عالمي كه در مجلس حضور داشت به شدّت خشمگين شد و به او گفت: ⁉ «اين چه روضه اي است كه مي خواني؟ آيا متوجه هستی چه مطلبی مي گويي؟» 🎤 آن ذاكر كه انسان مؤدبي بود از منبر پايين آمد و روضه را به پايان رساند. 🌌 در همان شب كه شب بود، آن عالم حضرت سيّدالشهدا(ع) را در خواب مي بيند كه ناراحت و نگران است. حضرت در عالَم رؤيا به آن عالِم فرمود: ▪«روضه آن ذاكر بر اساس حقيقت بود، من در روز عاشورا به حضرت ابوالفضل(ع) پناه آوردم.» 👌یکی از مصادیق بارز پناه بردن سیدالشهدا(ع) به حضرت عباس(ع) خطاب «بنفسی أنت» است. 🌄 واقعه عاشورا روز جمعه اتفاق افتاده است و عصر پنج­شنبه که روز تاسوعا بود امام حسین(ع) از زینب کبری(س) خواست که برادرش را خبر کند تا حضرت از او بخواهد به نزد دشمن رود و جنگ را برای یک شب به تأخیر بیندازد. 🌕 در این زمان قمر بنی هاشم جوان سی و سه ساله­ ای بود و هنگامی که به مقابل اباعبدالله(ع) رسید، آن حضرت تمام قد از جا برخاست و با یک دنیا ادب، به عباس فرمود: ▪«بنفسی انت»؛ یعنی خدا من را قربانت کند. ⁉ ما که نمی توانیم معنای این جمله را بفهمیم و فقط به ما نشان داده اند که این شخصیت، یک شخصیت ممتاز و یگانه و بی­ نظیری است!! 📕برگرفته از کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع) نوشته 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
⚜ نقل شده كه در روز حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به (علیه السلام) مي فرمايند: 🌹به (سلام الله علیها) بگو: براي و نجات امّت دراين فزع اكبر چه داريد؟ 🌷 مولا عليّ (علیه السلام) پيام را به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مي رساند، و آن بانو در جواب مي فرمايند: ❣اي اميرالمؤمنين، براي ما در مقام شفاعت دو دست بريده پسرم (علیه السلام) كافي است. 📚 معالي السبطين، ١/٢۶٧. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
Zane bimar-MOMENI_1395-4-12-22-56.mp3
2.55M
🕛 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | | 🌷 ماجرای پسری که (ع) مادرش را شفا نداد و برای شکایت به سمت نجف رفت! 🎙حجت الاسلام 📡 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
❓در ملاقات با (س) بعد از چه گذشت؟ 🐪🐫وقتی که اهل بیت (ع) وارد مدینه شدند، ام البنین مادر (ع) در کنار قبر رسول خدا (ص) با زینب (س) ملاقات کرد. 🌹 ام البنین گفت: ای دختر امیرمؤمنان! از پسرانم چه خبر؟ 🌷 زینب: همه کشته شدند. 🌹 ام البنین: جان همه به فدای حسین! بگو از حسین چه خبر؟ 🌷 زینب: حسین را با لب تشنه کشتند. 🌹 ام البنین تا این سخن را شنید، دستهای خود را بر سرش زد و با صدای بلند و گریان می گفت: ▪ای وای حسین جان. 🌷 زینب: ای ام البنین! از پسرت عباس یادگاری آورده ام. 🌹 ام البنین گفت: آن چیست؟ 🛡زینب (س) سپر خون آلود عباس (ع) را از زیر چادر بیرون آورد. 🌹ام البنین تا آن را دید، چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند، از شدت ناراحتی بی هوش شده و به زمین افتاد. (١) 📚 پی نوشت: ١. فروغ تابان کوثر، ص ٢٧٧ و ٢٧٨. 📗دویست داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب(س)، عباس عزیزی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
YEKNET.IR -Taheri-Milade Emam Hosein1398-008.mp3
5.48M
🎧 | زیبا و خاطره انگیز 🎶 امشب دلم به شور و شینه، زائر بین الحرمینه 🎤 حاج 🎤 کربلایی 🌹پیشواز و (ع) 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🌟 ! 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن ⚜️ حضرت حاج آقا (رضوان الله تعالي عليه) فرمودند: 🕌 در اواخر كربلا غرق در بلا و ابتلا و گرفتاري بود و اهالي آن با حكومت (در واقعه كه معروف بود) در مجادله بودند. 👳🏻‍♂️ من با چند سر عائله در نهايت فقر و سختي بسر مي برديم. ☕ ضمناً هر هفته عصرهاي روضه مان ترك نمي شد و هر چه كه مي توانستم و اقتضاي حال بود ولو خرما به مجلس مي آوردم. 🌴 يك هفته اي قدري خرماي زاهدي براي مجلس ذخيره كرده بودم، از قضاء چند نفر از اعراب توابع كه از ترس جنگ به آقا (ع) پناهنده شده بودند، مهماني به منزل ما آمدند. (چون خانه ما در جوار آن حضرت بود). در خانه چيزي نبود مجبور شدم با خرماهاي زاهدي از آنها پذيرائي كنم. 🌄 چند روز از اين ماجرا گذشت، صبح جمعه شد، رفتم توي فكر و تهيه وسائل آن، به خانه يكي از رفقاء رفتم كه دو قران از او قرض بگيرم، ولي متاسفانه نداشت، وقت برگشتن وارد صحن حضرت (ع) شدم، با خودم گفتم: 🕌 غنيمت است تا اينجا كه آمديم يك زيارتي هم بكنم. بعد از اينكه از حرم بيرون آمدم، با ازدحام مردم كه از طرف خيمه گاه به طرف صحن بود مواجه شدم، چون منزل آسيد علي مسئله گو از توپ صدمه ديده بود، متزلزل شده و از صداي تخريب آن مردم خيال كردند توپ ديگري زده شده لذا ازدحام به درون دالان صحن فشار مي آوردند. 👥👥 در اين شلوغي پوست ساق پايم خراش برداشت كه ناچاراً از طرف كوچه و بازار به خانه برگشتم، همينطوري كه داشتم مي رفتم دلم شكست، گفتم: 👳🏻‍♂️ بهتر است كه به حرم (ع) مشرف شوم و عرض حال كنم. ⛲ آمدم محل خراشيدگي را شستم و بعد به حرم حضرت پناهنده شدم. 🕊️🕊️ توي حرم كسي جز دو كبوتر نبود!! ✋🏻گفتم: مولای من، پايم مجروح شده تا مخارج خودم را از شما نگيرم دست بر نمي دارم، مجلس روضه دارم و وسائل آن مهيا نيست، تا فرجي نرساني بيرون نمي روم!! 👳🏻‍♂️ با خودم گفتم: يك دو كلمه روضه بخوانم شايد فرجي برسد، ايستادم و شروع به روضه خواندن كردم، يك وقت متوجه شدم كه اگر كسي بيايد و بگويد براي كه روضه مي خواني؟ چه بگويم؟! 🤲🏻 روضه نخواندم و مشغول نماز هديه شدم. 💰از نماز كه فارغ شدم، ديدم كنار ديواري كه متصل به من بود يك دسته دوقراني گذاشته شده مثل صرّافها كه روي ميز و صندوق هايشان مرتب و دسته بندي شده مي چينند بود! 👳🏻‍♂️ گفتم: بَه بَه مولاي خودم ابوالفضل (ع) مرحمت فرموده چون اگر از جيب كسي ريخته شده بود پخش مي شد و به اين خوبي دسته كرده و مرتب روي زمين قرار نمي گرفت، به هر حال آنها را برداشتم و به منزل بردم و توي صندوق گذاشتم و از اين ماجرا به كسي چيزي نگفتم. 📆 تا يك سال هر وقت پول مي خواستم از آن پولها بر مي داشتم و خرج مي كردم و روزهاي جمعه هم مجلس روضه ام از صبح تا ظهر طول مي كشيد و غير چاي و نان و سيگار و قليان يك حقه شير مصرف مي شد. ❓پرسيده شد: روزي چقدر مصرف خانه است؟ 👳🏻‍♂️ گفتم: نمي دانم، ليكن بعضي اوقات مي شد كه سه چهار عدد دو قراني بر مي داشتم و زندگيم را مي چرخانيدم و چون خيلي كم از جايي به من پول مي رسيد مدت يك سال هيچ التفاتي نداشتم، تا اينكه يك روز گفتم: ⁉️ خوب است كه پولها را بشمارم ببينم چقدر است؟! 💰وقتي شمردم ديدم هفتاد و دو قراني بود. بعد از آن پولها از آن پولها خبري نشد. (۱) 📚 پاورقي: ۱- و ، ص ۵۱. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🇦🇱 اعتقاد مؤمنین آلبانی: 💚 مقام (ع) در اروپا 📆 در سال ۱۶۲۰ میلادی برخی از مؤمنین مقداری از خاک مزار (ع) را برای تبرک و طلب شفا به بردند، مردم پس از مشاهده آثار این خاک، تصمیم گرفتند که باقی مانده آن را در بالای که در ۲۰۰ کیلومتری تیرانا، پایتخت این کشور قرار دارد، دفن کنند.‌ ‌ ⛰ با گذشت زمان بنایی در محل دفن خاک ساخته شد و نام این محل به کوه «عباس علی» تغییر یافت. 🏳️ مردم آلبانی، معتقدند که حضرت عباس (ع) با اسب بر روی یکی از کوه‌ها رفته است و دلیل عقیده آنان رد پای اسب و عمود پرچم به جا مانده بر روی سنگی در آن محل است.‌ ‌ 🍛 اهالی آلبانی از ادیان و اقشار مختلف، از آن زمان، پنج روز از سال را (۲۰ تا ۲۵ آگوست) در این مکان مراسم می‌گیرند، از ارتفاع ۲۴۱۷ متری بالا می‌روند، ذبح می‌کنند، غذا می‌پزند و به نام حضرت عباس (ع) در میان فقرا توزیع می‌کنند.‌ ‌ ⚜️ در سال ۲۰۱۳ «استیوان پاپ دیمتروف» هنرمند بلغارستانی مجسمه‌ای از تمثال حضرت عباس (ع) سوار بر اسب ساخت که دو کودک در آغوش دارد و می‌خواهد به آنان آب بنوشاند. این تمثال بالای کوه تیموری نصب شده است.‌ 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌪️ ؟ 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🏴 از قدیمی های محترم بازار شهر ری نقل شده در مدرسه عتیق آن شهر که فعلاً به مدرسه ی برهانیه مشهور است، مجلس عزا و سوگواری بر پا کرده بودند و مرحوم ، (که یکی از علمای با اخلاص بوده) در آنجا منبر مي رود. ⛈️ فصل، فصل بهار، و مقتضی باد و باران بود و هوا گاه ابری و گاه آفتابی می شد و تغییر داشت. 🎪 يك روز وقتي كه حاج ميرزا بالاي منبر مشغول سخنراني مي گردد و بعد از آن روضه (ع) را مي خواند، ناگهان هوا طوفاني شد و باد شديدي آمد كه بر اثر آن چادري كه روي حياط انداخته بودند به حركت در آورد و هر دقيقه باد شديدتر مي شد و سر و صدا راه انداخته بود. 👈🏻 اين مرد بزرگ وقتي اين سر و صداها و اين صحنه را مي بيند دستش را از زير عبا در مي آورد و دو زانو مؤدب روي منبر مي نشيند و با انگشت سبابه اشاره به باد مي كند و مي فرمايد: 🎙️ اي باد حياء نمي كني و خجالت نمي كشي؟! چقدر ياغي و سركش شده اي؟ مگر نمي بيني و نمي شنوي كه من مشغول ذكر مصيبت آقايم قمر بني هاشم (ع) هستم؟! 🎪 آن باد شدیدی که برخاسته و می خواست چادر با آن عظمت را از بیخ و بن برکند، آرام آرام و مختصر مختصر، ساکت شد تا ایشان با کمال آرامش روضه ی خود را خواندند و به پایان رساندند. 🌪️پس از پایین آمدن ایشان از منبر، مجدداً طوفان شدیدی برخاست و هنوز نصف جمعیت خارج نشده بودند که چادر در اثر شدت باد، پاره پاره گشت و همه ی پارچه های سیاهی را که بر در و دیوار نصب کرده بودند (جز کتیبه هایی که در آن ذکری از اهل بیت علیهم السلام و (علیه السلام) رفته بود) از جا کند و پاره پاره نمود. 📗 چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام)، جلد اول، صفحه ۵۱۱، از کتاب، «ایجاد عالم به خاطر پنج تن آل عبا علیه السلام». 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔗 شفای دیوانه زنجیری!! ✍🏻 حجت الاسلام والمسلمین، خطیب بزرگوار، آقای طی یادداشتی برای مؤلف این کتاب چند کرامت از حضرت ابوالفضائل عباس بن علی (علیه السلام) را چنین نقل کرده است: 🕌 سال ۱۳۴۵ شمسی به حرم (علیه السلام) در کربلای معلی مشرف شدم دیدم چند نفر از افراد قوی هیکل، جوان قوی و رشیدی را که دیوانه شده بود، برای بستن به ضریح مطهر حضرت ابوالفضل (علیه السلام) به حرم آوردند با زنجیر به ضریح بستند و یکی از خدمه زنجیر او را به ضریح قفل کرد!! 🧟‍♂️ کسی جرأت نمی کرد به قسمت بالا سر حضرت رود، چون حتی با دندانهای خود پنجره های ضریح را فشار می داد!! 🔓 ناگهان مشاهده کردیم که زنجیر باز شده و آن فرد دیوانه متوسل، سر به زیر انداخته و با یک دنیا تعادل و اطمینان عقب عقب گام بر می دارد تا پشتش به ضریح نباشد! 🔗 به یکی از خدمه گفتم: او، زنجیر را پاره کرد! ✋🏻 خادم گفت: نه، شفا گرفته است! 👨🏻 شخص متوسل هم، با حالتی پر شکوه و معنوی، قطرات اشک بر گونه جاری می ساخت. (۱) 🤲🏻 خداوند عالم، توفیق توسل مؤثر، به همه محبین عطا فرماید. 📚 پی نوشت: ۱. وقایع الایام، حاج شیخ عباس قمی، ص ۳۲۷. 📕 چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) شامل (۲۴۰) کرامت از آن حضرت نسبت به شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، حاج شیخ علی ربانی خلخالی. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕕 💠🌷💠 🌷 خدمتی که ذخیره آخرت شد! 🕌🌴🕌 در سفری که به داشتیم شهید حسین هریری در حال قدم زدن در اطراف بین الحرمین بود ،که یکی از خدام حرم (ع) اشاره ای کرد به حسین و چند نفری که با هم بودیم برای کمک به ساخت برخی کفشداری­ های اطراف حرم که در حال حاضر ساخته و آماده شده است. 🌌 با شهید بزرگوار تا پاسی از شب در حال خدمت و ساخت بخشی از کفشداری حرم حضرت عباس (ع) بودیم، در همان حال به فکر گرفتن روزی از حضرت علمدار کربلا و ارباب بی کفن بودیم که شهید هریری عنوان داشت: ✋🏻 «خدا همین کار ما را ان شاالله ذخیره آخرت قرار بدهد و وسیله شفاعت باشد». ❤️ و این رفتار شهید هریری از علاقه شدید او به حضرت سیدالشهدا(ع) و ساقی العطاشا حضرت عباس(ع) برای من خاطره شد. 🎙️راوی دوست شهید 🌷 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕕 💠🌷💠 🌄 صبح زود یکی از اقوام خیلی دورمان که رفت و آمدی با هم نداشتیم آمده بود برای تشییع مصطفی! ⁉️ برایم عجیب بود که چطور ما را پیدا کرده و سر از اینجا درآورده؟! 👌🏻برایمان تعریف کرد: 🌌 که از (ع)حاجتی داشتم قبل از شهادت پسرتان خواب حضرت عباس(ع)را دیدم... توی خواب حضرت به من گفتند: 🌹نماینده من در روز تاسوعا داره میاد پیشم... برید پیش اون... 🛏️ وقتی بیدار شدم متوجه منظور حضرت عباس(ع) نشدم!! 🌌 دوباره خواب ‌‌‌دیدم، اینبار مادر مرحومم رو دیدم. ⁉️ گفت: چرا نرفتی پیش نماینده حضرت عباس(ع)؟! 🖼️دو بعدش عکس مصطفی رو نشونم داد. 🚗 بعد از بیدار شدن با پرس و جو فهمیدم که از فامیلای خودمون هست این شهید. 🎙️راوی مادر شهید 🌷 (سید ابراهیم) 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🦋 شیعه شدن مرد سنی از مشاهده کرامت (علیه السلام) ✍🏻 حجت الاسلام والمسلمین آقای سید محمدعلی جزایری آل غفور، از مدرسین حوزه علمیه قم نوشته اند: 📄 این کرامت به خط جد اعلای ما مرحوم سید عبدالغفور نوشته شده و به دست ما رسیده است، که اینک با اندکی اصلاح در الفاظ و عبارات (بدون تغییر در معانی) تقدیم می گردد: ۱. دهی است در سه فرسخی کربلا که همه ساله روز دستجات عزا و سینه زنی از آنجا پیاده به کربلا می روند و دسته طویریج مشهور است. 🧕🏻 باری، زنی از اهل طویریج، حاجتی داشته است، گوساله ای نذر حضرت عباس علیه السلام می کند و حاجتش برآورده می شود. 🌙 برای زیارت اول که به کربلا مشرف می شود گوساله را همراه خود می برد. 👮🏻‍♂️ در بین راه یکی از مأمورین ژاندارمری، که سنی بوده، او ار می بیند و می پرسد گوساله را کجا می بری؟ 🧕🏻 می گوید: نذر حضرت عباس است و به کربلا می برم. 🐄 آن را از او می گیرد و می گوید نمی خواهد به کربلا ببری! ✋🏻 هر چه زن اصرار و خواهش می کند، پس نمی دهد. 🕌 زن مشرف به می شود و در حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام، جریان را به آقا عرض می کند، که من به نذر خود وفا کردم ولی آن مرد سنی از من گرفت، و از آقا خواهش می کند که گوساله را از آن مأمور سنی بگیرد. 🌌 شب که می خوابد در خواب در خواب خدمت علیه السلام رسیده و مجددا خواهش می کند که به هر وسیله شده حضرت، گوساله را از او بگیرد. 🌷 حضرت می فرماید: «نذر تو رسید قبول است!» 🧕🏻 عرض می کند که من دلم می خواهد از او بگیرید. 🌷 می فرماید: من گوساله را به او بخشیدم و ما خانواده وقتی چیزی به کسی بخشیدیم آن را پس نمی گیریم. 🧕🏻 باز زن اصرار می کند. 🌷 حضرت می فرماید: آن مرد حقی به گردن من دارد و من به تلافی آن حق، گوساله را به او بخشیدم. ✋🏻 می پرسد: آن مرد سنی چه حقی بر شما دارد؟! 🌷 می فرماید: «مدتی پیش، همین مرد روزی به جایی می رفت. هوا بسیار گرم بود، و تشنگی بر او غالب شد به حدی که نزدیک بود به هلاکت برسد. پس به کنار نهر آبی رسید و از آب آن آشامید. چون سیراب شد، به یاد تشنگی برادرم، علیه السلام، افتاد و اشک از چشمش جاری شد و بر قاتلان آن حضرت لعنت فرستاد. به این سبب من گوساله را به او بخشیدم». 🧕🏻وقتی زن به طویریج برگشت، باز آن مرد سنی را دید و جریان خوابش را برای او نقل کرد. 👮🏻‍♂️ مرد گفت: بیا گوساله را بگیر! 🧕🏻 گفت: نمی گیرم، حضرت عباس علیه السلام به تو بخشیده!!! 👮🏻‍♂️ مرد گفت: به خدا قسم، از این موضوع بجز خدا کسی خبر نداشت. لذا توبه کرد و گفت: این خانواده برحقند؛ «اشهد ان علیا ولی الله» 🕌 وی شیعه شد و همان روز کربلا به زیارت حضرت ابوالفضل علیه السلام رفت و طوایف اعراب هم که این خبر را شنیدند همه به زیارت حضرت مشرف شدند و بعضی از بستگان آن مرد نیز به آئین تشیع درآمدند. 📗 چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام شامل:(۲۴۰) کرامت از آن حضرت نسبت به: شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، حاج شیخ علی ربانی خلخالی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
⚔ نبرد حضرت عباس (ع) با مارد بن صديف 🌷 زهير بن قين يكى از ياران دلاور (ع) در كربلا بود، روز عاشورا (ع) عازم ميدان بود، زهير نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: ✋🏻 اى پسر اميرمؤمنان! مى خواهم حديثى را به ياد تو بياورم! 🌹عباس (ع) فرمود: حديث خود را بگو كه وقت تنگ است. ☝️🏻زهير گفت: اى ابوالفضل! هنگامى كه پدرت خواست با مادرت امّ البنين ازدواج كند، به برادرش عقيل كه نسب شناس بود فرمود: ▪️از براى من از بانوئى كه از دودمان شجاع باشد خواستگارى كن، تا خداوند فرزند شجاعى از او به من بدهد تا بازو و ياور فداكار فرزندم حسين (ع) گردد، اى عباس، پدرت تو را براى امروز خواست، بنابراين در حفظ حرم امام حسين (ع) كوتاهى نكن!! 🌹 عباس (ع) با شنيدن اين گفتار، آنچنان پر احساس شد كه با شدّت پا در ركاب اسب نهاد به طورى كه تسمه ركاب قطع گرديد و فرمود: ▪️«اى زهير! در چنين روزى مى خواهى مرا تشجيع كنى و نيرو ببخشى، سوگند به خدا جانبازى خود را آنچنان به تو بنمايانم كه هرگز نظير آن را نديده باشى!» 🗡 عباس (ع) پس از اين سخن به سوى ميدان دشمن تاخت، آن چنان به دشمن حمله كرد كه گوئى شمشيرش آتشى است كه در نيزار افتاده است تا اينكه صد نفر از قهرمانان دشمن را كشت!! 👳🏽‍♂ در اين هنگام يكى از سرشناسان دشمن كه به شجاعت معروف بود به نام مارد بن صديف تغلبى كه كلاهخود محكم بر سر داشت و دو زره اى كه حلقه هايش تنگ بود پوشيده بود، سوار بر اسب به ميدان عباس (ع) آمد، در حالى كه نيزه بلندى در دست داشت، و نعره او بر سراسر ميدان پيچيده بود، خود را به نزديك عباس رسانيد و گفت: 👈🏾 ‌يا غلام ارحم نفسك، واغمد حسامك، واظهر للنّاس استسلامك، فالسّلامة اولى لك من النّدامة؛ اى جوان! به خودت رحم كن، و شمشيرت را در غلاف كن و آشكار تسليم شو، چرا كه سلامتى براى تو بهتر از پشيمانى است!! 🌹حضرت عباس (ع) پاسخى به اين مضمون به مارد داد: ▪️«اى دشمن خدا و رسول، من آماده نبرد و بلا هستم و با توكّل به خداى بزرگ، صبر مى كنم چرا كه من پيوند به رسول خدا (ص) دارم و و برگى از درخت نبوت هستم، كسى كه در چنين دودمانى باشد هرگز تسليم طاغوت نمى شود و زير پرچم حاكم ستمگر در نمى آيد، و از ضربات شمشير نمى هراسد، من پسر على (ع) هستم از نبرد با هم آوردان، عاجز نيستم...». 🚩 سپس رجز خواند و آمادگى خود را در برابر مارد آشكار نمود. يكى از اشعار و رجز او اين بود: ▪️لا تجز عن فكل شيى ء هالك ▪️حاشا لمثلى ان يكون بجازع ▪️اى مارد، استوار باش و بدانكه هر چيزى فانى است، هرگز مثل من، بى تابى نخواهد كرد. 🏇 در اين هنگام مارد نيزه بلند خود را به سوى حضرت عباس حواله كرد، عباس (ع) نيزه او را گرفت و آنچنان كشيد كه نزديك بود مارد از پشت اسب به زمين در غلطد، او ناگزير نيزه خود را رها كرد و دست به شمشير برد. 🌹حضرت عباس (ع) نيزه مارد را تكان داد و فرياد زد: «اى دشمن خدا از درگاه خداوند اميدوارم كه تو را با نيزه خودت، به درك جهنم واصل كنم». 🐎 آنگاه عباس (ع) آن نيزه را در كمر اسب مارد فرود آورد، اسب مضطرب شد و مارد خود را به زمين انداخت و از اين حادثه، خجالت زده شد، و در لشگر دشمن اضطراب و ولوله افتاد، شمر بر سر لشگر خود فرياد زد: 👈🏽 ويلكم ادركوا صاحبكم قبل ان يقتل: واى بر شما، صاحب خود را قبل از آنكه كشته شود دريابيد! 🏇 يكى از جوانان بى باك دشمن سوار بر اسب موسوم به طاوية شد و خود را به مارد رسانيد، مارد فرياد زد: 👳🏽‍♂ اى جوان درآوردن اسب طاويه قبل از فرود در هاويه جهنّم، شتاب كن. 🐎 آن جوان همين كه نزديك شد، حضرت عباس (ع) نيزه را بر سينه او كوفت و او را كشت و خود بر اسب طاويه سوار گرديد، در اين هنگام پانصد نفر براى نجات مارد از دست عباس (ع) به ميدان روانه شدند، از آمدن آنها ذره اى ترس بر دل عباس نيفتاد، هماندم نيزه را بر گلوى مارد فرود آورد كه مارد بر زمين افتاد و گوش تا گوش او بريده شد و به هلاكت رسيد، سپس ‍ آن حضرت بر دشمن حمله كرد، هشتاد نفر از آنها را كشت و بقيه آنها فرار كردند. ⚜ امام صادق (ع) در وصف شجاعت عباس (ع) مى گويد: ▪️«اشهد انّك لم تهن ولم تنكل واعطيت عاية المجهود»؛ ▪️«گواهى مى دهم كه تو سستى و ناتوانى نكردى و نهايت تلاش را در برابر دشمن مبذول نمودى». 📗 داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq