eitaa logo
پرتو اشراق
848 دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
15.5هزار ویدیو
63 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 👣 ثمره زیارت سیدالشهدا... 🎙حجت‌الاسلام 🌐 @partoweshraq
4_5816518602307667582.mp3
5.61M
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 👣 ثمره زیارت سیدالشهدا... 🎙حجت‌الاسلام 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🕑 💠🌹💠 🌤 کار آفتاب روشنی‌بخشی است، هرچند در پشت ابر باشد! ⚜ حضرت (قدس‌ سره): 🎙با اینکه ارتباط و وصل با آن حضرت و فرج شخصی، امر اختیاری ماست، به‌ خلاف ظهور و فرج عمومی، با این‌ حال چرا به این اهمیت نمی‌دهیم که چگونه با آن حضرت ارتباط برقرار کنیم و از این مطلب غافل هستیم، ولی به ظهور و دیدار عمومی آن حضرت اهمیت می‌دهیم؛ و حال اینکه اگر برای فرج شخصی به اصلاح خود نپردازیم، بیم آن است که در ظهور آن حضرت از او فرار کنیم؛ چون راهی که می‌رویم، راه کسانی است که اَهَم و مهمی قایل نیستند. 🌤 کار آفتاب اضائه (روشنی‌ بخشی و نورافکنی) است؛ هر چند پشت ابر باشد. حضرت صاحب (عجل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشریف) هم همین‌طور است، هرچند در پس پرده غیبت باشد!... 📚 در محضر بهجت، ج ۲، ص ۱۳۳. 🌐 @partoweshraq
🔺حملات اصلاح‌طلبان به مقدسات تمامی ندارد؛ ⚠بعد از انتشار طرح گرافیکی شهرداری تهران که به رنگی پوش شدن در محرم و کنار گذاشتن رنگ مشکی تشویق کرده بود، این‌بار روزنامه «صدای اصلاحات» در روز سوم محرم که متعلق به حضرت رقیه(س) است، گزارشی از تغییر جنسیت فردی به نام «رقیه» را منتشر وتیتر «رقیه» از ۲۲ سال «مهدی» شد» را انتخاب کرد! ❌از مخاطبان عزادار بابت انتشار این تصویر عذرخواهی میکنیم 🌐 @partoweshraq
🔺خوی اشرافی سید احمد مصطفوی در عزاداری! ⁉ رفتارهای عجیب پسر سید حسن خمینی این بار در مجلس عزاداری خودش را نشان داد؛ حالا رفتاری شبیه شاه پهلوی! 🌹امام خمینی(ره): یک موی شما بر همۀ آن کاخنشین‌ها و آنهایی که در این انقلاب هیچ فعالیتی نداشتند، بلکه کارشکنی هم تا آن اندازه که می‌توانستند می‌کردند و الآن هم هر مقدار که بتوانند می‌کنند، یک موی شما بر همۀ آن‌ها ترجیح دارد 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🔺خوی اشرافی سید احمد مصطفوی در عزاداری! ⁉ رفتارهای عجیب پسر سید حسن خمینی این بار در مجلس عزاداری خ
🔺خوی اشرافی‌گری در مجلس عزای امام حسین(ع) ⁉اینبار علی لاریجانی؛ رئیس مجلس شورای اسلامی در جایگاه ویژه‌ هیئت اباعبدالله(ع) 🌹رهبر معظم انقلاب: اولین ضعف ما گرایش به دنیاطلبی بود که گریبان بعضی از ماها را گرفت. بعضی از ما مسئولین دچار دنیاطلبی شدیم، دچار مادیگرائی شدیم؛ برای ما ثروت، تجمل، آرایش، تشریفات و اشرافی‌گری یواش یواش از قبح افتاد. 🌐 @partoweshraq
🔺تفاوت شهرداری لندن و شهرداری تهران در ایام محرم + عکس
🔺بنظر میرسد انتصاب دکتر سیف بعنوان مشاور پولی و بانکی توسط جناب روحانی، آنهم با وجود اذعان آقای اژه‌ای به ادامه بازجویی‌هایش، صرفا با هدف بالابردن هزینه برخورد با او صورت گرفته است! 🌐 @partoweshraq
🔺منکر هر چقدر بزرگتر باشد، نهی از آن هم باید به همان اندازه باشد. 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و سی ام 👌حالا پس از مدت‌ها در این خانه کوچک میهمان داشتیم و عبدالله پذیرفته بود که برای شام پیش‌مان بماند. 🏻 خجالت می‌کشیدم که من بانوی خانه و مسئول طبخ غذا بودم، ولی تمام مدت روی کاناپه دراز کشیده و نه تنها کمکی به مجید و عبدالله نمی‌کردم که مدام برایم میوه و آب میوه هم می‌آوردند. 🍽 شام که تمام شد، عبدالله کنار من نشست و مجید برای شستن ظرف‌ها به آشپزخانه رفت. 🏻 حالا برای من که این مدت از دوری و بی‌وفایی نزدیکترین عزیزانم حسابی دل شکسته بودم، این خلوت صمیمی با برادرم به قدری لذت‌بخش بود که احساس می‌کردم می‌توانم تمام غم‌هایم را به این شب رؤیایی ببخشم. 💓 هر چند هنوز تهِ دلم برای دخترم می‌لرزید، اما به همین شادی شیرین به قدری انرژی گرفته بودم که عزم کردم از همین امشب با همه غم و غصه‌هایم مبارزه کنم تا فرزندم به سلامت متولد شود. 🏻 مجید کارش که تمام شد، با پیش‌دستی کوچکی که از رطب تازه پُر کرده بود، از آشپزخانه بیرون آمد. 💞با عشقی که از سرانگشتانش می‌چکید، پیش دستی را کنارم روی کاناپه گذاشت و با مهربانی سفارش کرد: 🏻 ماهی سرده، خرما بخور تنت گرم شه... 📱و هنوز حرفش به آخر نرسیده بود که صدای زنگ موبایلش از اتاق خواب بلند شد و رفت تا موبایلش را جواب بدهد که عبدالله صدایش را آهسته کرد و طوری که مجید نشنود، پرسید: 👨🏻مجید خیلی نگرانته! چی شده؟ 👌با دو انگشتم خرمایی برداشتم و نمی‌خواستم نگرانش کنم که با لبخندی پاسخ دادم: 🏻چیزی نشده، فقط امروز دکتر گفت باید تا می‌تونم استراحت کنم و استرس نداشته باشم... 🚪که صدای بلند مجید که با کسی جر و بحث می‌کرد، نگذاشت حرفم را تمام کنم. 📱درِ اتاق خواب را بسته بود تا صدایش را نشنویم و باز به قدری عصبانی شده بود که فریادهایش تا اتاق پذیرایی می‌رسید: ⁉ آخه یعنی چی؟!!! ما هنوز دو ماه نیس قرارداد بستیم! وضعیت زندگی من طوری نیس که بتونم این کارو بکنم! 🏻 و هر چه طرف مقابلش اصرار می‌کرد، مجید محکم روی حرف خودش ایستاده و با قاطعیت پاسخ می‌داد: - امکان نداره من این کار رو بکنم! حاجی اصرار نکن، باور کن نمی‌تونم! 🚪و دست آخر با عصبانیت خداحافظی کرد و از اتاق بیرون آمد. 🏻👨🏻من و عبدالله فقط با چشمانی متحیر نگاهش می‌کردیم که خودش با حالتی عصبی توضیح داد: 🏻 من نمی‌دونم مردم چرا اینجوری شدن؟!!! امروز حرف می‌زنن، قرارداد امضا می‌کنن، فردا می‌زنن زیر همه چی! ⁉و سؤالی که در دل من بود، عبدالله پرسید: 👨🏻 مگه چی شده؟ 🏻 خودش را روی مبل رها کرد و با اخمی که صورتش را پوشانده بود، پاسخ داد: - هیچی! یه مسئله کاری بود. می‌خواست دبه کنه، منم گفتم نمیشه!... از لحنش پیدا بود که نمی‌خواهد بیش از این توضیح دهد و شاید نمی‌خواست دل مرا بلرزاند که سعی کرد بخندد و با آرامشی ساختگی بحث را عوض کند، ولی خیال من به این سادگی راحت نمی‌شد و منتظر فرصتی بودم تا علت اینهمه عصبانیتش را بفهمم که عبدالله رفت و من با دقتی زنانه بازجویی‌ام را آغاز کردم. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq