eitaa logo
پرتو اشراق
816 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
74 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🕑 💠🌹💠 👌 … ⚜ کوتاه ‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی (قدس سره) 🍬 یک پاکت شکلات آورد و مقابل آقا گرفت. ✊ آقا دست کرد، مشتی از آن برداشت!! ‼تعجب کرد و خوشحال شد! باورش نمی‌شد که بردارد؛ آن هم چندتا! 👧👦 آقا هم به هر کودکی که می‌رسید، یکی از شکلات‌ها را به او می‌داد. 📗 این بهشت، آن بهشت، ص ۴٧؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌ الاسلام و المسلمین علی بهجت. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕑 💠🌹💠 ... 👌خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی ‌(قدس‌سره) 🕌 همیشه بعد از درس یا نماز، همه را دعا می‌کرد و راه می‌افتاد. در مسیر مسجد تا خانه، خیلی‌ها همراهی‌اش می‌کردند؛ سعی می‌کردند درست پشت سر آقا حرکت کنند، نزدیک به او، تا اگر حرفی زد و نصیحتی کرد، اولین کسی باشند که می‌شنود. 👥👥 گاهی جمعیت آن‌قدر زیاد می‌شد که پایشان به پشت پای آقا می‌خورد. ⏳یک لحظه می‌ایستاد، چشمانش را می‌بست و دوباره به راهش ادامه می‌داد. 👣 به خانه که می‌رسید، نعلین‌ هایش را در می‌آورد... جورابش را آهسته پایین می‌آورد و پشت پایش را بررسی می‌کرد؛ گاهی پشت جورابش خونی بود! 🎙بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا 📗 این بهشت، آن بهشت، ص ۴۵. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕑 💠🌹💠 💚 ... ⚜ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی (قدس سره): ⚰ می‌دانست شانزده ماهش بوده که مادرش مریض شده و از دنیا رفته است. 👌خواهرش این‌ها را برایش گفته بود. از چادر سفید گل‌دار مادرشان برایش گفته بود. از هر چه یادش بود. 🌌 یک شب خواب مادرش را دید؛ مادر چادرش را روی صورتش گرفته بود... با همان چادر گل‌دار که خواهرش گفته بود، رویش را پنهان کرده بود. 👁 هر چه کرد رویش را ندید. بیدار شد، نمی‌دانست چرا مادرش نگذاشت او چهره‌اش را ببیند؟! 💓 چقدر برای دیدنش دل‌تنگ بود! 💭 محمد تقی با خود فکر کرد: «شاید اگر چهره‌اش را می‌دیدم، دل‌تنگی‌ام بیشتر می‌شد. شاید مادر نخواسته بود با ایجاد محبت، فرزند را، حتی برای چند لحظه، از تحصیل و تهذیب باز دارد.» 💓 آدمی‌ست دیگر، دل‌تنگی امانش را می‌برد... 🎙بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت 📗این بهشت، آن بهشت، ص ۵٠. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
پرتو اشراق
🕑 💠🌹💠 👌 … ⚜ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگانی (قدس‌ سره) 🇱🇧 قرار بود نماینده‌ای از ایران به لبنان برود. 👥 تصمیم گرفتم او را نزد آقا بیاورم تا نصیحتی کنند. 🕦 تقریبا ساعت ١١:٣٠ شب بود که رسیدیم به منزل ایشان. 👌کارمان آنقدر واجب بود که به خودم اجازه دادم با اینکه از قبل هماهنگ نکرده بودیم، آرام در بزنم. 👣 خود ایشان در را باز کرد، انگار منتظر ما باشد! ☕ وارد شدیم و آقا برایمان چای آورد، مقداری صحبت کرد، نزدیک ساعت ١٢:٣٠ پرسید: ❓«شام خورده‌اید؟» 👥 ناخودآگاه گفتیم: «خیر!» 👣 آقا بلند شد و آرام از پله‌هایی که به آشپزخانه می‌رسید، پایین رفت تا غذایی مهیا کند. 🥚🥚پردۀ آشپزخانه را کنار زدم؛ دیدم که ظرفی را روی اجاق گذاشت و چند عدد تخم‌مرغ در آن شکست. 🍪🥚بعد یک سینی آماده کردند و همه چیز را در آن قرار دادند؛ اما نمی‌تواند بلندش کند، آرام‌آرام آن را تا پسِ پرده، روی زمین کشید. 🕐 ساعت ١:٠٠، شام حاضر بود، چند عدد تخم‌مرغ نیمرو، کمی سبزی و چند خیار و کاسه‌ای زیتون و خرما که با سلیقه در سینی چیده شده بود. 👌تمام کار را خودش کرده بود. 👥 از خجالت آب شدیم. هرچه کردیم، دستمان به‌ طرف غذا نمی‌رفت. متوجه خجالت ما شد، نشست و با ما خورد تا راحت باشیم. 🕑 غذا ساعت ٢:٠٠ تمام شد، دوباره چای آورد. اگر کسی که ایشان را نمی‌شناخت، در آن حال ایشان را می‌دید، محال بود بفهمد کیست. ✈ بالأخره نمایندۀ ایران، به لبنان رفت و برگشت؛ می‌گفت: 👌«ذره‌ای در مصرف بیت‌المال دست از پا خطا نکردم. فکر می‌کنم این به برکت همان لقمه‌ای بود که میهمان حضرت آقا قدس‌سره بودم.» 📗این بهشت، آن بهشت، ص ٨١ - ٨٢؛ بر اساس بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین با معظم‌ له. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕑 💠🌹💠 👌 ... ⚜ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی (قدس سره) ❄ یکبار زمستان رفته بود حرم زیارت. 🕌 به حرم که رسید، گفته بودند: «حرم بسته است؛ برای تعمیرات!» ⛔ اجازه نداد در را باز کنند؛برای او قطعاً باز می‌کردند. ✋ گفته بود: «باشد... از همین پشت در سلامی می‌دهیم و بر می‌گردیم!» 🤲 یکی‌ دو ساعت همانجا توی سرما، روی زمین نشسته بود، نماز خوانده بود، دعا کرده بود و برگشته بود! 🎙بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان معظم‌ له 📗 این بهشت، آن بهشت، ص ۶٧. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان 👌 #اینگونه_بود... ⚜ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدس سره) 🚪گاهی هم‌حجره‌ای‌ها با هم قرار می‌گذارند. یک بار این یک کیسه برنج می‌آورد با هم می‌خورند، بار بعد آن یکی؛ یک بار این روغن می‌خرد، بار بعد آن یکی. 🗣دو نفر هم‌ حجره‌ای بحثشان شده بود که نوبت کیست برنج بیاورد. خیلی بحث می‌کنند و به جایی نمی‌رسند. 🤲 وقت نماز می‌شود، می‌روند نماز و بعد از نماز هم همراه آقا می‌روند تا خانه‌ی ایشان. 👥 مدتی می‌نشینند، بعد که بلند می‌شوند بروند، آقا بلند می‌شود یک کیسه برنج می‌آورد، می‌دهد به این دو نفر و می‌گوید: ✋🏻 «نه نوبت شما بوده نه نوبت شما، این بار نوبت من بوده که برنج بیاورم!!» 🎙خاطره اي از حجت الاسلام و المسلمين علي بهجت. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕑 💠🌹💠 👌🏻 ... ⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی (قدس سره): ☀️ چند روزی بود که مرتب در مورد مرگ صحبت می‌کرد. 🚪آن روز هم وقتی می‌خواست به اتاق خودش برود، رو به مادرم کرد و گفت: + «می‌شنوی؟» - مادرم گفت: «بله!» + فلان آقا را در فومن می‌شناختی؟ - بله! + یادش به خیر، همیشه این شعر را می‌خواند: ▪️«یاران و برادران، مرا یاد کنید ▪️رفتم سفری که آمدن نیست مرا» + بعد دوباره پرسید: «شنیدی؟» - مادرم جواب داد: «بله! شنیدم!» 👣 آقا لبخندی زد و رفت. 🌄 آن روز نه معنی حرف‌هایش را فهمیدم و نه علت خواندن آن شعر را... تا سه روز بعد که برایم معنی شد! 👌🏻آن جمله‌ها، آخرین کلامش با مادرم بود. 🎙️بر اساس خاطرۀ حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت. 📗 این بهشت، آن بهشت، ص ٨۶. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕑 💠🌹💠 👌🏻 ... ⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی (قدس سره): 📖 مفاتیح الجنان روبروی آقا باز بود و با چشمانی پر از اشک مشغول دعا خواندن بودند او نیز در کنارش به ادب نشسته و گوش تیز کرده بود تا صدای مناجات آقا را بشنود. 🌹حضرت آقا سر از مفاتیح آرام به سوی او چرخاند و گفت: 🔅عالی ترین و سریع ترین و شیرین ترین راه برای رسیدن به کمالات راه عشق است... 🌹بعد گفت: 🤲🏻 «إِلَهِي مَنْ ذَا الَّذِي ذَاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلاً، وَ مَنْ ذَا الَّذِي أَنِسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغَى عَنْكَ حِوَلاً...» 📗 مناجات خمس عشر، مناجات محبین. 🎙️بر اساس خاطره اي از حجت الاسلام علي بهجت. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕑 💠🌹💠 👌🏻 ... ⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی (قدس‌ سره): 🧔🏻 آمده بود و با اصرار می‌گفت: - «آقا، دستورالعمل بدهید!» - پاسخی نشنید. 🧔🏻 باز تکرار کرد: «به من یک دستورالعملی بدهید!» ⁉️ آقا با تندی گفت: «دستورالعمل؟! دستورالعمل؟! دستورالعمل که چیزی نیست؛ کو عمل‌کننده آقا؟!» 🧔🏻 مرد، باز خواسته‌اش را تکرار کرد. 🌹 این‌‌ بار آقا گفت: 🔅«یک حرفی به شما می‌زنم که اگر هزار سال هم بگردید، همین است؛ و غیر از این نیست: بروید و گناه نکنید!» 📕 به شیوه باران، ص ۲۱. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕑 💠🌹💠 👌🏻 ... ⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی (قدس‌ سره) 👥👤 رفته بودم بگویم برای مریض ما دعا کند. دیدم عده‌ای دارند سؤال‌های علمی می‌پرسند. 💭 گفتم: «حالا این وسط من وقتش را بگیرم و بگویم برای فلانی دعا کن؟» 👁 خواستم حرفم را قورت بدهم که نگاهم به نگاهش افتاد؛ ✋🏻 با مِنّ و مِن گفتم: «آقا! مریض داریم؛ دعایش می‌کنید؟» 🌹 گفت: «من همۀ مریض‌ها را دعا می‌کنم؛ حتی برای مسلمان‌های چین هم دعا می‌کنم». 📗 به شیوه باران، ص ٢۶. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕑 💠🌹💠 👌🏻 ... ⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی (قدس‌ سره) 👥 ازش خواسته بودند که باز هم نصیحت شان کند. ✍🏻 کاغذ کوچکی فرستاد و گفت: «برای آن‌ها که موعظه خواسته‌اند، این را بخوانید.» 📄 نوشته بود: «آقا! حرف‌ های قبلی عمل شد، که بقیه‌ اش را می‌ خواهید...؟!» 📕 به شیوه باران، ص ٢٧. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕑 💠🌹💠 👌🏻 ... ⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی (قدس‌ سره) 🗓️ توی همه این سال‌ها یکی‌ دو بار بیشتر نگفت «من»؛ 🏴 یک بارش وقتی بود که (قدس‌ سره) از دنیا رفته بود؛ رهبر معظم انقلاب آمد و از سنگینی بار امانتی که دستش داده‌اند، حرف زد. ⏳آیت‌ الله بهجت بعد از چند لحظه سکوت، سر بلند کرد و گفت: ✋🏻 «الحمدلله شما به مبانی مستحضرید. اگر به آنچه می‌رسید، طبق موازین عمل کنید، «من» ملتزمم که شما را تنها نگذارند». 📔 به شیوه باران، ص ۵٧. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌