🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
👌 #اینگونه_بود…
⚜ کوتاه نوشتهای از سیره و سبک زندگانی #آیت_الله_بهجت (قدس سره)
🍬 یک پاکت شکلات آورد و مقابل آقا گرفت.
✊ آقا دست کرد، مشتی از آن برداشت!!
‼تعجب کرد و خوشحال شد!
باورش نمیشد که بردارد؛ آن هم چندتا!
👧👦 آقا هم به هر کودکی که میرسید، یکی از شکلاتها را به او میداد.
📗 این بهشت، آن بهشت، ص ۴٧؛ بر اساس خاطرۀ حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
⚜ #اینگونه_بود...
👌خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدسسره)
🕌 همیشه بعد از درس یا نماز، همه را دعا میکرد و راه میافتاد. در مسیر مسجد تا خانه، خیلیها همراهیاش میکردند؛ سعی میکردند درست پشت سر آقا حرکت کنند، نزدیک به او، تا اگر حرفی زد و نصیحتی کرد، اولین کسی باشند که میشنود.
👥👥 گاهی جمعیت آنقدر زیاد میشد که پایشان به پشت پای آقا میخورد.
⏳یک لحظه میایستاد، چشمانش را میبست و دوباره به راهش ادامه میداد.
👣 به خانه که میرسید، نعلین هایش را در میآورد... جورابش را آهسته پایین میآورد و پشت پایش را بررسی میکرد؛ گاهی پشت جورابش خونی بود!
🎙بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
📗 این بهشت، آن بهشت، ص ۴۵.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
💚 #اینگونه_بود...
⚜ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدس سره):
⚰ میدانست شانزده ماهش بوده که مادرش مریض شده و از دنیا رفته است.
👌خواهرش اینها را برایش گفته بود. از چادر سفید گلدار مادرشان برایش گفته بود. از هر چه یادش بود.
🌌 یک شب خواب مادرش را دید؛ مادر چادرش را روی صورتش گرفته بود... با همان چادر گلدار که خواهرش گفته بود، رویش را پنهان کرده بود.
👁 هر چه کرد رویش را ندید.
بیدار شد، نمیدانست چرا مادرش نگذاشت او چهرهاش را ببیند؟!
💓 چقدر برای دیدنش دلتنگ بود!
💭 محمد تقی با خود فکر کرد: «شاید اگر چهرهاش را میدیدم، دلتنگیام بیشتر میشد.
شاید مادر نخواسته بود با ایجاد محبت، فرزند را، حتی برای چند لحظه، از تحصیل و تهذیب باز دارد.»
💓 آدمیست دیگر، دلتنگی امانش را میبرد...
🎙بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت
📗این بهشت، آن بهشت، ص ۵٠.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
پرتو اشراق
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
👌 #اینگونه_بود…
⚜ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگانی #آیت_الله_بهجت (قدس سره)
🇱🇧 قرار بود نمایندهای از ایران به لبنان برود.
👥 تصمیم گرفتم او را نزد آقا بیاورم تا نصیحتی کنند.
🕦 تقریبا ساعت ١١:٣٠ شب بود که رسیدیم به منزل ایشان.
👌کارمان آنقدر واجب بود که به خودم اجازه دادم با اینکه از قبل هماهنگ نکرده بودیم، آرام در بزنم.
👣 خود ایشان در را باز کرد، انگار منتظر ما باشد!
☕ وارد شدیم و آقا برایمان چای آورد، مقداری صحبت کرد،
نزدیک ساعت ١٢:٣٠ پرسید:
❓«شام خوردهاید؟»
👥 ناخودآگاه گفتیم: «خیر!»
👣 آقا بلند شد و آرام از پلههایی که به آشپزخانه میرسید، پایین رفت تا غذایی مهیا کند.
🥚🥚پردۀ آشپزخانه را کنار زدم؛ دیدم که ظرفی را روی اجاق گذاشت و چند عدد تخممرغ در آن شکست.
🍪🥚بعد یک سینی آماده کردند و همه چیز را در آن قرار دادند؛ اما نمیتواند بلندش کند، آرامآرام آن را تا پسِ پرده، روی زمین کشید.
🕐 ساعت ١:٠٠، شام حاضر بود،
چند عدد تخممرغ نیمرو، کمی سبزی و چند خیار و کاسهای زیتون و خرما که با سلیقه در سینی چیده شده بود.
👌تمام کار را خودش کرده بود.
👥 از خجالت آب شدیم. هرچه کردیم، دستمان به طرف غذا نمیرفت. متوجه خجالت ما شد، نشست و با ما خورد تا راحت باشیم.
🕑 غذا ساعت ٢:٠٠ تمام شد، دوباره چای آورد. اگر کسی که ایشان را نمیشناخت، در آن حال ایشان را میدید، محال بود بفهمد کیست.
✈ بالأخره نمایندۀ ایران، به لبنان رفت و برگشت؛ میگفت:
👌«ذرهای در مصرف بیتالمال دست از پا خطا نکردم. فکر میکنم این به برکت همان لقمهای بود که میهمان حضرت آقا قدسسره بودم.»
📗این بهشت، آن بهشت، ص ٨١ - ٨٢؛ بر اساس بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین با معظم له.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
👌 #اینگونه_بود...
⚜ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدس سره)
❄ یکبار زمستان رفته بود حرم زیارت.
🕌 به حرم که رسید، گفته بودند: «حرم بسته است؛ برای تعمیرات!»
⛔ اجازه نداد در را باز کنند؛برای او قطعاً باز میکردند.
✋ گفته بود: «باشد... از همین پشت در سلامی میدهیم و بر میگردیم!»
🤲 یکی دو ساعت همانجا توی سرما، روی زمین نشسته بود، نماز خوانده بود، دعا کرده بود و برگشته بود!
🎙بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان معظم له
📗 این بهشت، آن بهشت، ص ۶٧.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
👌 #اینگونه_بود...
⚜ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدس سره)
🚪گاهی همحجرهایها با هم قرار میگذارند. یک بار این یک کیسه برنج میآورد با هم میخورند، بار بعد آن یکی؛ یک بار این روغن میخرد، بار بعد آن یکی.
🗣دو نفر هم حجرهای بحثشان شده بود که نوبت کیست برنج بیاورد. خیلی بحث میکنند و به جایی نمیرسند.
🤲 وقت نماز میشود، میروند نماز و بعد از نماز هم همراه آقا میروند تا خانهی ایشان.
👥 مدتی مینشینند، بعد که بلند میشوند بروند، آقا بلند میشود یک کیسه برنج میآورد، میدهد به این دو نفر و میگوید:
✋🏻 «نه نوبت شما بوده نه نوبت شما، این بار نوبت من بوده که برنج بیاورم!!»
🎙خاطره اي از حجت الاسلام و المسلمين علي بهجت.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
👌🏻 #اینگونه_بود...
⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدس سره):
☀️ چند روزی بود که مرتب در مورد مرگ صحبت میکرد.
🚪آن روز هم وقتی میخواست به اتاق خودش برود، رو به مادرم کرد و گفت:
+ «میشنوی؟»
- مادرم گفت: «بله!»
+ فلان آقا را در فومن میشناختی؟
- بله!
+ یادش به خیر، همیشه این شعر را میخواند:
▪️«یاران و برادران، مرا یاد کنید
▪️رفتم سفری که آمدن نیست مرا»
+ بعد دوباره پرسید: «شنیدی؟»
- مادرم جواب داد: «بله! شنیدم!»
👣 آقا لبخندی زد و رفت.
🌄 آن روز نه معنی حرفهایش را فهمیدم و نه علت خواندن آن شعر را... تا سه روز بعد که برایم معنی شد!
👌🏻آن جملهها، آخرین کلامش با مادرم بود.
🎙️بر اساس خاطرۀ حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت.
📗 این بهشت، آن بهشت، ص ٨۶.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
👌🏻 #اینگونه_بود...
⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدس سره):
📖 مفاتیح الجنان روبروی آقا باز بود و با چشمانی پر از اشک مشغول دعا خواندن بودند او نیز در کنارش به ادب نشسته و گوش تیز کرده بود تا صدای مناجات آقا را بشنود.
🌹حضرت آقا سر از مفاتیح آرام به سوی او چرخاند و گفت:
🔅عالی ترین و سریع ترین و شیرین ترین راه برای رسیدن به کمالات راه عشق است...
🌹بعد گفت:
🤲🏻 «إِلَهِي مَنْ ذَا الَّذِي ذَاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلاً، وَ مَنْ ذَا الَّذِي أَنِسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغَى عَنْكَ حِوَلاً...»
📗 مناجات خمس عشر، مناجات محبین.
🎙️بر اساس خاطره اي از حجت الاسلام علي بهجت.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
👌🏻 #اینگونه_بود...
⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدس سره):
🧔🏻 آمده بود و با اصرار میگفت:
- «آقا، دستورالعمل بدهید!»
- پاسخی نشنید.
🧔🏻 باز تکرار کرد: «به من یک دستورالعملی بدهید!»
⁉️ آقا با تندی گفت: «دستورالعمل؟! دستورالعمل؟! دستورالعمل که چیزی نیست؛ کو عملکننده آقا؟!»
🧔🏻 مرد، باز خواستهاش را تکرار کرد.
🌹 این بار آقا گفت:
🔅«یک حرفی به شما میزنم که اگر هزار سال هم بگردید، همین است؛ و غیر از این نیست: بروید و گناه نکنید!»
📕 به شیوه باران، ص ۲۱.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
👌🏻 #اینگونه_بود...
⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدس سره)
👥👤 رفته بودم بگویم برای مریض ما دعا کند. دیدم عدهای دارند سؤالهای علمی میپرسند.
💭 گفتم: «حالا این وسط من وقتش را بگیرم و بگویم برای فلانی دعا کن؟»
👁 خواستم حرفم را قورت بدهم که نگاهم به نگاهش افتاد؛
✋🏻 با مِنّ و مِن گفتم: «آقا! مریض داریم؛ دعایش میکنید؟»
🌹 گفت: «من همۀ مریضها را دعا میکنم؛ حتی برای مسلمانهای چین هم دعا میکنم».
📗 به شیوه باران، ص ٢۶.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
👌🏻 #اینگونه_بود...
⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدس سره)
👥 ازش خواسته بودند که باز هم نصیحت شان کند.
✍🏻 کاغذ کوچکی فرستاد و گفت: «برای آنها که موعظه خواستهاند، این را بخوانید.»
📄 نوشته بود: «آقا! حرف های قبلی عمل شد، که بقیه اش را می خواهید...؟!»
📕 به شیوه باران، ص ٢٧.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
👌🏻 #اینگونه_بود...
⚜️ خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی #آیت_الله_بهجت (قدس سره)
🗓️ توی همه این سالها یکی دو بار بیشتر نگفت «من»؛
🏴 یک بارش وقتی بود که #امام_خمینی (قدس سره) از دنیا رفته بود؛ رهبر معظم انقلاب آمد و از سنگینی بار امانتی که دستش دادهاند، حرف زد.
⏳آیت الله بهجت بعد از چند لحظه سکوت، سر بلند کرد و گفت:
✋🏻 «الحمدلله شما به مبانی مستحضرید. اگر به آنچه میرسید، طبق موازین عمل کنید، «من» ملتزمم که شما را تنها نگذارند».
📔 به شیوه باران، ص ۵٧.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#امام_خامنه_ای