eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتخابات صرفا تکلیف نیست! حضور در انتخابات حقی است برای مردم...
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ راه افزایش برکت درآمد چیست؟ 🔺️ توضیحات حجت‌الاسلام رضا محمدی #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 عملی که باعث میشه برکت بیشمار بشه... 🎙استاد عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیرینی مارمالادی ۱۵دقیقه ای کره گیاهی یا کره حیوانی۲۵۰ گرم هم دمای محیط ⭐️زرده تخم مرغ. ۲ عدد پودر شکر۱۴۰ گرم(۲ سوم پیمانه سرپر) نشاسته ذرت یا پودرکاستارد. ۲ قاشق غذاخوری ⭐️وانیل. به میزان لازم مارمالاد ⭐️آرد سفید قنادی۳ پیمانه ‌ 👩‍🍳
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوسوته😋 یک بسته نان تست یک بسته شکلات داخل نان تست شکلات میزاریم و با لیوان دایره ای برش میزنیم و‌با دست لبه هارو فشار میدیم که باز نشه و در روغن سرخ کرده و روی دستمال کاغذی میذاریم روغن جذب دستمال شه و بعد با شکلات ذوب شده تزیین میکنیم😋 ‌‎ 👩‍🍳
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
س لااااام دوستای گلم من اومدم با یک خووشمزههه🤩 ۷ عدد سیبزمینی ۴ ق غ روغن ۱ ق غ کره برای مایه گوشتی: ۳۰۰ گرم سینه ی مرغ ۲ حبه سیر ۱ عدد پیاز ۵ عدد قارچ ۲ عدد گوجه فرنگی ۲ عدد فلفل سبز ۱ ق غ رب گوجه ۱ ق چ نمک و فلفل سیاه و آویشن و پاپریکا ۵۰ گرم پنیر برای سس: ۱ ق غ رب گوجه ۲ لیوان آب ابتدا پیاز نگینی و سیر رنده شده رو درون روغن تفت میدیم، سپس سینه ی مرغ خورد شده و قارچ‌ و فلفل و گوجه رو اضافه و رب میزنیم و نمک و فلفل و پاپریکا و آویشن میریزیم سیبزمینی رو برش میزنیم و درونش رو خالی میکنیم و داخل روغن کنجد سرخ میکنیم و از مایه گوشتی ریخته و سس رو(رب گوجه رو با ۱ ق غ روغن تفت بدین سپس آب رو اضافه کنین)میریزیم و با پنیر روش رو میپوشانیم و در فر ۱۸۰ درجه از قبل گرم شده قرار میدیم تا پنیر ذوب شه💞😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 294 در مورد این صحبت کردیم که ما باید مراقب ذهنمون باشیم که خیلی از افکار منفی واردش نشه
295 یه لحظه هم به ذهنمون خطور نکنه که خدا ما رو کم دوست داره....💖 ⭕️ اگه ذره ای از این مدل افکار توی ذهنمون اومد معلومه که سوء ظن دار یم به خدا معلومه که کنترل ذهنمون در مسیر درستی نبوده... 💥 💖حسن ظن داشتن به خدا شیرین ترین میوه عالم هست... 🔴 میدونید روزانه چندین بار ما این گناه بزرگ رو مرتکب میشیم که سوء ظن به خدا پیدا میکنیم؟ میدونید تمام استرس ها و ناراحتی ها مال ذهنی هست که رفته سراغ سوء ظن به خدا! 😒 چقدر بده آدم سوء ظن به مولای خودش پیدا کنه.... 🔹
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 295 یه لحظه هم به ذهنمون خطور نکنه که خدا ما رو کم دوست داره....💖 ⭕️ اگه ذره ای از این
296 ✔️ بذارید امروز یه دعای مهم رو با هم مرور کنیم. 🌷 خدایا همین الان سوء ظن ما رو نسبت به خودت پاک کن... ابلیس! 🚨 ابلیس لعنت الله علیه بیشترین زورش رو هم دم مرگ میزنه! 🔴 یه کاری می‌کنه که وقتی داری جون میدی، موقع درد جون دادن میگه ببین! ببین خدا باهات چیکار کرده👿 💢 اونجا کافیه یه لحظه آدم بدبین بشه به خدا... تموم شد.. کافر و بدبخت شد... عزیز دلم، جلوش بایست...🚧 وسوسه اصلی شیطان توی ذهن انسانه.😒 میزنه... ⭕️ دائما وسوسه میکنه... 🔹@IslamlifeStyles 296 ✔️ بذارید امروز یه دعای مهم رو با هم مرور کنیم. 🌷 خدایا همین الان سوء ظن ما رو نسبت به خودت پاک کن... ابلیس! 🚨 ابلیس لعنت الله علیه بیشترین زورش رو هم دم مرگ میزنه! 🔴 یه کاری می‌کنه که وقتی داری جون میدی، موقع درد جون دادن میگه ببین! ببین خدا باهات چیکار کرده👿 💢 اونجا کافیه یه لحظه آدم بدبین بشه به خدا... تموم شد.. کافر و بدبخت شد... عزیز دلم، جلوش بایست...🚧 وسوسه اصلی شیطان توی ذهن انسانه.😒 میزنه... ⭕️ دائما وسوسه میکنه... 🔹
پروانه های وصال
🦋ای در دام🕷 #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۸۲ 🎬 نزدیک اردوگاه رسیدیم.. ناریه:یا الله...اینجا چه خبر
🦋ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 وارد کانکس شدیم سریع رفتم طرف تشکها تا خودم پهنشون کنم وناریه از نبودن اسلحه ,باخبرنشه... ناریه مشکوکانه نگاهم کرد وگفت:میخواستیم یه قهوه درست کنیم وبخوریم,کلی حرف دارم برات بزنم. من:بچه ها خوابشونه,بخوابند ,من وتوتاصبح بیدارمیمونیم😊 بچه ها خیلی زود خوابیدند ومنم قهوه به دست امدم کنار ناریه که دوباره توفکربود,قهوه را گرفتم طرفش که گفت:سلما,یه سوال ازت میپرسم دوست دارم راستش رابگی,برام خیلی مهمه خیلی...اصلا هم نترس ,من نه جاسوسم که میزان ارادتت به داعش راگزارش کنم ونه اینکه اگه بفهمم از داعش نفرت داری,بخوام کلکت رابکنم ,من فقط میخوام واقعیت رابگی... بانگرانی گفتم:بپرس جواب میدم.. ناریه:توبه دولت اسلامی اعتقاد داری؟؟بهشون وفاداری یا از سرناچاری یاترس و.. بهشون معتقدی؟؟ با خودم فکر کردم احتمالا ناریه برام فیلم بازی کرده که ازفرار اسیرا خبرنداره,الانم بهش گفتن که به من مشکوکن واین میخوادبااین سوال از زیرزبونم یه چیزایی بکشه بیرون بنابراین مصلحت دیدم و خیلی مطمین گفتم:ببین ناریه جان ،شوهر من از شهدای دولت هست گرچه من مثل شما در دولت اسلامی فعال نبودم اما ادامه دهنده راه ابوعماد هستم ودوست دارم مثل شما ترقی کنم وخدمت بنمایم... ناریه متفکرانه سرش راتکان دادوگفت:که اینطور....منم تورا مثل خودم میکنم،اصلا یه ام فیصل دیگه....به زودی...... ازاین حرفش احساس بدی بهم دست داد ویک حس ناشناخته بهم میگفت همین الان ازناریه دور بشم. ناریه:بزار بقیه ی سرگذشتم رابرات بگم ,حاضری؟ من:بله.. بله...البته. ناریه:تااونجا گفتم که عدنان باحمله ی انتحاری خودش راکشت ,فرداصبحش پدرم به من زنگ زد وگفت که ابوعدنان کلی خط ونشان کشیده وگفته تاخون ناریه رانریزد ارام نمینشیند,چون پیوستنش به داعش رااز چشم تومیدانند وازاین بدتر فکرمیکنند که توترغیبش کردی تا کمربند انفجاری به خودش ببندد.....پدرم خیلی سفارش کرد که مراقب خودم باشم وهشدار داد که احتمال قوی ابوعدنان افرادی را میفرستد تا من رابکشند. درست ازوقت مردن عدنان انگار ارامش من هم مرد مدام میترسیدم که کسی تعقیبم کند واینقدرهول هراس داشتم که حتی ازسایه ی خودم هم میترسیدم تااینکه... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
🦋ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۸۳ 🎬 وارد کانکس شدیم سریع رفتم طرف تشکها تا خودم پهنشو
🦋ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 تااینکه یک روز ازماموریت امربه معروف برمیگشتم ،به من حمله شد منتها,حمله شان نافرجام بود وتیرازبغل گوشم رد شد ومجاهدینی که همراهم بودند ,سریع ازمهلکه دورم کردند واین اتفاق همزمان با ورود داعش به عراق برام افتاد،من ازترس اینکه دوباره مورد حمله قراربگیرم,مجبورشدم تقاضای انتقال ازسوریه به عراق بدهم,فکرمیکردم که دراینجا درامنیت هستم ولی متوجه شدم ابوعدنان تا جسم بی جان من رانبینه وخون من رانریزه آرام نمینشینه.من همه ی اینها را ازچشم داعش میدونم,لعنت به دولت اسلامی عراق وشام,لعنت به مولویهای داعشی,لعنت به من که چشم بسته خودم راانداختم داخل اتش....اهی کشید وگفت:بهترین راه رفتن ازاین مهلکه است,ترک این دولت خبیث است,دیگه طاقت ندارم.... چندوقت پیش مدارک جعلی برای خودم وفیصل جورکردم،اینقدر پول از دولت اسلامی به جیب زدم وخون بهای عدنان هم روش که تااخرعمر خودم وفیصل راحت میتونیم زندگی کنیم. چندروز پیش بهم خبردادند که یک هلیکوپتربزرگ برای جابه جای افراد، قراره از موصل به سمت ترکیه پرواز کند واینقدر این درو ان در زدم تا یه جاهم برای من فیصل بازکنند وما باگذرنامه ومدارک جعلی ونام مستعارازاینجا فرارمیکنیم وارزوی کشتن خودم رابردل ابوعدنان میگذارم وبا دستش زد روی شانه ام وگفت:سلما جان گفتم مهمونتم،فردا شب این موقع من اینجا نیستم ,طوری برنامه ریختم که.....هیچی بماند... ذهنم درگیرشد,اگر ناریه برود من چکارکنم؟قول داده بود برام مدارک شناسایی جورکند,کاش باطارق رفته بودم فوقش کشته میشدم امااینجا...... ناریه:چیه سلما,رفتی توفکر؟ناراحت شدی که من میرم؟ من:اره خیلی,اخه من تنها چکارکنم؟؟ ناریه خنده ای بلندکردوگفت:فکر توهم کردم،فردا قبل از رفتن مدارک تووعماد را توبغلت میزارم ,اول تورا راهی میکنم وبعدخودم میرم.. باخودم فکرکردم,من را راهی میکنه؟؟!!اخه کجا؟؟منظورش چیه؟؟؟ ناریه بلند شد وگفت:برو بخواب من هم میرم ببینم اسرای فراری را گرفتند یانه؟ .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦⛈💦⛈💦⛈