1.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سیده خانم مادر داغدیده رئیسجمهور مظلوممان هست، به ما جوانان توصیه میکند پشت هم باشید، از عمق جان صدا میزند آی #امام_زمان مهدی جان #ابراهیم من چه شد😭 #شهید_جمهور
24.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پلو شیرازی😋
مواد لازم :
روغن، پیاز
نمک، فلفل سیاه
ناردونه ترش و ملس
گوشت نیم کیلو
ادویه مخلوط
برنج ۴ پیمانه
زعفران
کشمش
زرشک
گردو
12.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوشت شیشه ای درمان سرماخوردگی🤧
مواد لازم:
گوشت ۳۰۰گرم
،پیاز ۱عدد
،سیب زمینی ۱عدد،
فلفل دلمه ۱عدد،
سیر چندحبه
،گوجه ۱عدد
،هویج ۱عدد،
پرک لیمو امانی چند پره،سماق ۱ق م خ
20.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کوفته انار و گردو🍚😋
مواد لازم :
مرزه، نعنا
آب انار ۱ لیوان
تخم مرغ ۱ عدد
رب گوجه ۱ ق غ
آویشن خشک ۱ ق غ
پیاز رنده شده ۳ عدد
گردو پودر شده ۶-۱۰ ق غ
گوشت چ.ک ۴۰۰-۵۰۰ گرم
آرد سوخاری ۱ ق غ
نمک، فلفل سیاه
آبجوش ۱ لیوان
رب انار ۳ ق غ
زردچوبه
پولبیبر
سماق
28.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تهچین گوشت🥩
برای تهچین:
هر یک پیمانه برنج
یک ق ماست
یک زرده تخم مرغ
یک سوم استکان روغن
نصف ق چای خوری آبلیمو
نمک،فلفل قرمز،پودر هل…
برای گوشت:هر نفر ۲۰۰ گرم،پیاز،سیر،چوب،دارچین،برگ بو،روغن،آب،نمک،فلفل سیاه،زرد چوبه
پروانه های وصال
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صدو بیست و یکم🎬: عمر در حالیکه که از خشم خون به چهره دوانده بود ، با هیأت
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صدو بیست و دوم🎬:
زن با لحنی آرام که به گوش عمر نرسد ، شروع به پچ پچ در گوش زن کناری اش کرد وگفت : این رسم عمر است ، مگر ندیدی چه بر سر دختر رسول الله آورد ؟!
مگر به فرمان همین شخص، هیزم به درب خانهٔ زهرای ماتم زده و مصیبت کشیده ،جمع نکردند و درب خانه را آتش نزدند؟ و کاش بهمین قناعت کرده بودند و فرزند دختر پیامبر را پشت درب از نفس نمی انداختند.
به خدا قسم که خودم دیدم ، تازیانه به بازو و تن تبدار دخت پیامبر صلی الله علیه واله زدند.
کسی که به زنی بیمار که از قضا دختر پیامبرشان هم هست رحم نمی کند ،چه توقع داریم که بر دختر ابوقحافه رحمکند؟!
زمانی که این حرف از دهان آن زن درآمد، زن کناری اش تکانی بخود داد و گفت : عمر مردی خشن است ، پس تا تازیانه اش به جانتان ننشسته و طعم ان را نچشیده اید، اینجا را ترک کنید و با زدن این حرف از جا برخواست و کم کم زنان آنجا را ترک کردند.
و اینچنین بود که خلافت خلیفهٔ خود خوانده دوم شروع شد ، خلافتی که ادامهٔ غصب حق مطلق علی بن ابیطالب بود و باز هم حیدر کرار ، خار در چشم و استخوان در گلو ،میبایست خانه نشین باشد و صبوری کند و با چشم خویشتن شاهد پاره پاره شدن پیکرهٔ اسلام باشد .
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨
پروانه های وصال
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صدو بیست و دوم🎬: زن با لحنی آرام که به گوش عمر نرسد ، شروع به پچ پچ در گوش
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و بیست و سوم🎬:
روز و روزگار در گردش بود و آن چنان می تاخت که هیچ کس جز به خوشی و امورات خود به این رفتن و گریز فکر نمی کرد.
دوران ، دوران حکمرانی عمر بود و اسب سرکش خلافت ، از راه اصلیش با شتابی فراوان ، فاصله می گرفت.
وقت نماز ظهر تمام شده بود که ابو ثعلبه وارد خانه شد.
فضه این زن فهیم و با ایمان به استقبال همسرش رفت و او را مغموم و ناراحت دید، پس چون همیشه، آیه ای از آیات قران خواند و دلیل این حال همسرش را در قالب آن آیه از او سؤال کرد .
ابو ثعلبه با گوشه دستار سرش،عرق پیشانی اش را گرفت ، آهی کشید و گفت : از دست این روزگار گله دارم ، آخر مردمی را میبینم که چشم به حقایق بسته اند و با اینکه میدانند و میفهمند باز هم مزخرفاتی را تایید می کنند که کاملا و واضحا میدانند از ریشه کذب است.
فضه با حالت سوالی شوهرش را نگاه می کرد و ابوثعلبه آه کوتاهی کشید و ادامه داد : الان از مسجد می آیم ، اشعث بن قیس را دیدم که با افتخار میگفت شبی میهمان عمر ، خلیفهٔ خود خوانده دوم بوده ، او میگفت: میهمان خانه عمر شدم ، نیمه های شب بود که متوجه سر و صدایی از داخل اتاق کناری شدم ، ابتدا توجهی نکردم ، چون صدای تازیانه های همیشگی عمر ،همراه با نالهٔ همسر او بلند بود، اما هر چه زمان میگذشت ، تازیانه ها شدید تر و ناله ها بلندتر می شد تا اینکه صبر از کف دادم و با خود گفتم: آخر مگر یک زن چقدر تحمل دارد؟!.
یاالله گویان وارد اتاق مورد نظر شدم ، عمر مشغول کتک زدن زنش بود ، با شتاب خود را مابین عمر و آن ضعیفهٔ بیچاره انداختم .
آن زن که با دیدن من ، انگار نور امیدی به دلش تابیده بود ، همان طور که گریه و شیون می کرد گفت : ای کاش قلم پایم خورد میشد و پا به حجلهٔ مردی که در قسی القلب بودن ،شهرهٔ مدینه بود نمی گذاشتم، ای کاش زبانم لال میشد و بله به مردی که کتک کاری زنان از مهم ترین افتخاراتش بود ، نمی گفتم .
ای کاش حرف ام کلثوم ، دختر ابوبکر را که در زمان خواستگاری این مرد بر زبان راند و از ازدواج با او خودداری کرد آویزه گوش قرار میدادم ، براستی که ام کلثوم حقیقت را میگفت ،چرا که عمر تندخوترین مردیست که در زندگی ام دیده ام ، گویی در وجود او رحم و شفقت حلقه ای گمشده است و قلبش از سنگی سیاه و سخت است ...
تا آن ضعیفه شروع به گفتن نمود ، عمر مرا به کناری زد و تازیانه را با شدتی بیشتر بر بدن آن زنک بینوا فرود می آورد.
دلم طاقت نیاورد و باز هم خواستم مانع کارش شوم.
عمر همان طور که نفس نفس میزد ، به بیرون اشاره کرد و گفت : برو بیرون تا دلم آرام نگیرد ، دست از زدن نمی کشم، برو بیرون تا من به نزد تو آیم و روایتی را به تو گویم...
ادامه دارد ...
📝به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
پروانه های وصال
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صد و بیست و سوم🎬: روز و روزگار در گردش بود و آن چنان می تاخت که هیچ کس جز
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و بیست وچهارم🎬:.
اشعث نفسی تازه کرد و ادامه داد : به ناچار از آن اتاق خارج شدم ، بعد از دقایقی عمر برمن وارد شد درحالی که عرق از سر و رویش می بارید و مشخص بود از تمام نیرو و توانش برای کتک زدن آن ضعیفهٔ نگون بخت استفاده کرده است..
عمر از کوزه آب روی طاقچه ، جرعه ای سر کشید و رو به من گفت: سه چيز را از من بياموز كه آن را از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنيده ام: اول آنکه ؛از كسی كه همسرش را می زند، نبايد علت زدنش را پرسيد؛دوم اینکه؛ نبايد پرسيد كه به چه كسی اعتماد دارد و به چه كسي نه و سوم ؛ نخواب مگر پس از خواندن نماز وتر
من این سخنان برایم تازگی داشت و تا به حال نشنیده بودم ، اما روایتی ناب است که اینک میتوانم برای دیگران نقل کنم.
در این هنگام بود که من به شدت ناراحت شدم و رو به اشعث بن قیس گفتم: هان ای اشعث !! تو خود خوب می دانی و قلباً شک نداری ،مطلبی كه عمر بن خطاب به رسول خدا صلی الله عليه وآله نسبت می دهد، واقعيت ندارد؛ چرا كه كتك زدن و بد رفتاری با همسر، با روح اسلام و حتی با عقل و فطرت انسان در تضاد است.
دين مبين اسلام برای زن ارزش ويژه ای قائل است و هرگز كتك زدن زن را جايز نمی داند. و نيز حتی يك روايت ضعيف وجود ندارد و نه دیده و نه شنیده ام كه رسول خدا صلی الله عليه وآله زنانش را زده باشد و يا حتی با آن ها با خشونت رفتار كرده باشد و حتی روايات بسياری وجود دارد كه رسول خدا همواره با خانواده خود مهربان و خوش رفتارترين شخص نسبت به همسران خود بود. مگر نشنیده ای که این سخن به نقل از رسول خدا صلی الله عليه وآله ، دهان به دهان میگشت که آن حضرت فرمود:
خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وأنا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي.
بهترين شما كسی است كه با خانواده اش بهترين باشد و من برای خانواده ام بهترينم.
در این هنگام اشعث بی توجه به حرف من گفت : سخنانت درست است اما ، حرف خلیفه را که نمی شود نشنیده گرفت و...
این بود که من ناراحت از جای برخواستم و در حالی که بر این اسلام نوظهوری که عمربن خطاب آورده بود تاسف میخوردم از مسجد خارج شدم و به نزد تو آمدم...
فضه آهی بلند کشید و نگاهی به آسمان کرد و با خود زمزمه کرد: براستی به کجا چنین شتابان؟!!!
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦