فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼آن چشمه
💫جوشنده اکسیر حیـات
🌼انگیزه خلقت است و آییـنه ذات
🌼بشنو که
💫فرشتگان همه می گویند
🌼بر خاتـم انبیـا محــمّد صلوات
🌼اللّهُمَّصَلِّعَلي
💫مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌼وَعَجِّلفَرَجَهُــم
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام دوستان،
☕️صبح جمعه تون بخیر
🌸امیـدوارم
☕️روزی پر از شادی و آرامش
🌸دلی به پاکی صبح
☕️افکاری بلند و سبز
🌸زندگی مملو از مهربانی
☕️وصبحی سرشار از آرامش
🌸در کنار عزیزانتون داشته باشید 💐
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌺🍃
✨خــــــدایا 🙏
🌺در این آدینه زیبای تابستانی
🕊دلهایمان را
🌺لبـریز از شـادی
🕊و پرتویی از شاخسار محبتت را
🌺بما هـدیه کن
🕊تا حضورمان
🌺موجب خیر و برکت
🕊و شادی دیگران باشـد🙏
آمیـن💐
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امروز بالاترین آرزویم
🌸برایت این است
🌺که حاجت دلت با
🌸حکمت خدایت
🌺یکی باشد
🌸هرچی آرزوی خوبه مال تو
🌺وآرزوهايت براورده
🌸صبح زیباتون بخیر
🌺پراز آرامش خدايی
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امروز بالاترین آرزویم
🌸برایت این است
🌺که حاجت دلت با
🌸حکمت خدایت
🌺یکی باشد
🌸هرچی آرزوی خوبه مال تو
🌺وآرزوهايت براورده
🌸صبح زیباتون بخیر
🌺پراز آرامش خدايی
🌸🍃
تماس تلفنی نخستوزیر ایتالیا با «#پزشکیان»
🔹نخستوزیر ایتالیا و رئیسجمهور کشورمان درباره راهکارهای ارتقای روابط دوجانبه، مهمترین مسائل منطقهای و بینالمللی و راههای برقراری صلح، ثبات و امنیت گفتگو کردند.
قطعی #برق گسترده در #آمریکا
🔹بر اساس گزارش شرکتهای تامین برق آمریکا روز گذشته شش ایالت اوهایو، فلوریدا، پنیسیلوانیا، کارولینای جنوبی و تگزاس درگیر قطعی برق گسترده شدند.
🔹گرما مهمترین دلیل قطعی برق طولانی مدت در آمریکا عنوان شده و نیم میلیون خانواده بدون برق شدهاند. #غرب_بدون_روتوش
🏴 روز بیست و پنجم چله زیارت عاشورا، از #عاشورا تا اربعین
آیتالله سید علی آقای قاضی یک چله زیارت عاشورا میگرفتند و آغاز آن را از روز عاشورا تا اربعین قرار میدادند
بسیاری از علماء و بزرگان و اهل معرفت بر گرفتن این #چله_زیارت_عاشورا تاکید دارند. بخصوص برای حوائج ویژه. شروع از روز عاشورا به مدت چهل روز #محرم
❌ دوستانه با آقای #پزشکیان رئیسجمهور محترم
رهبر انقلاب اولویت دولت شما را اقتصادی تعیین کردند. اگر طرحی برای بهبود معیشت مردم دارید بسم الله....
ورود زود هنگام شما به پازل طراحی شده اصلاحطلبان در حاشیه سازی های حوزه مسائل فرهنگی مانند #حجاب و درگیر شدن با نهادهای مجری قانون فقط عمر دولت شما را کوتاه میکند.
دوره اصلاحات یا دوره حسن روحانی نیست که بتوانید با سرگرم کردن مردم به حاشیه سازی ها و #دوقطبی سازی ۸ سال را بگذرانید. هم فهم مردم نسبت به این مسائل بالا رفته و هم نظام از یک تثبیت درونی بالایی برخورد است و به هر قیمتی دیگر اجازه نخواهد داد شارلاتانیزم رسانه ای سایه بر مدیریت کشور بیفکند....
از ما گفتن بود..
♨️ اسماعیل هنیه کی بود؟
🔹هنیه در سال 1962 در اردوگاه آوارگان نزدیک شهر غزه زاده و در اواخر دهه 1980 در جریان انتفاضه نخست یا قیام به حماس پیوست.
🔹این مرد 62 ساله بین سال های 2006 تا 2007 و پس از کسب اکثریت چوکی های حماس در انتخابات پارلمانی فلسطین در آن زمان، نخست وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین بود.
🔹پس از جا به جایی دولت زیر رهبری حماس در نوار غزه، در نتیجه اختلافات حماس با جناح رقیب فتح، هنیه به عنوان رهبر دولت بالفعل در غزه در سالهای 2007-2014 خدمت کرد.
🔹وی در سال 2017 به جای خالد مشعل به عنوان رئیس دفتر سیاسی حماس انتخاب شد.
🔹#هنیه در دسمبر 2019 غزه را ترک کرد و در ترکیه و قطر زندگی کرد و قدرت خود را برای نمایندگی حماس در بیرون از کشور تقویت کرد.
🔹مهمترین سفرهای پیشین او شامل تشییع جنازه پیکر حاج قاسم سلیمانی و مراسم تحلیف ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور ایران در سال 2021 بود. #شهید_رئیسی
🔺️ درخواست کیهان از معاون رئیس جمهور: 10نفر از افرادی را که در حوادث 1401 چشمشان آسیب دیده معرفی کنید
کیهان نوشت:
🔸آقای رئیسجمهور! انتصاب برخی از افراد که در #اغتشاشات سال ۱۴۰۱ با نوع ادعاهایشان جزو محرکین آشوبها بودند و به نظام اسلامی و نیروی مظلوم انتظامی تهمت زده اند، با اصول اعلامی شما در تعارض است. خواندن عبارتهای نهجالبلاغه ستودنی و مهم است ولی مهمتر از آن عمل به نهجالبلاغه است. این آقا که معاون اجرائی جنابعالی شده است اگر راست میگوید 10 نفر را که در #فتنه1401 چشمانشان آنگونه که او مدعی شده بود آسیب دیده است معرفی کند.#پزشکیان
#سلام_امام_مهربانم
هر صبح ڪہ سلامت مےدهم
و یادم مےافتد ڪہ صاحبے
چون تو دارم:
ڪریم،مهربان،دلسوز،رفیق،
دعاگو،نزدیڪ...
و چہ احساسِ نابِ آرامش بخش
و پر امیدے است داشتنِ تو...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
داستان کوتاه سایه
زماني که در یک باغ زندگی می کردم . یک باغ ویلایی بزرگ ....که صاحبان قبلی باغ در مورد سایه هایی که در باغ دیده می شودند صحبت کرده بودند و به من هم اخطار داده بودند و من که اعتقادی به این چیز ها نداشتم اصلا قبول نمی کردم و این ویلا را خریدم ... البته بعد از مدتی زندگی کردن در آن جا يك سري اتفاقاتی برایم افتاد که بسیار عجیب بود . من شب ها تفنگ شکاری که داشتم را برمي داشتم و با سگم ميرفتم دور باغ يك دوري ميزدم ديگه عادت همیشگی بود ولی یک روز صدايي از میان درختان به گوشم رسید ترسیدم ولی بی اعتنا به خانه برگشتم ... فقط من مي رفتم ، برادرم ميترسيد برود او یازده سال داشت و من او تنها زندگی می کردیم پدر و مادرمان مرده بودند ... ولي من که تا آن زمان چيزي نديده بودم نمي ترسيدم ولی صداهایی را می شنیدم ولی جدی نمی گرفتم ... بعضي وقت ها سگم يكدفعه به يك سمت مشخص هجوم مي آورد و بي وقفه پارس ميكرد ....
انگار يك نفر در چند قدمیمان ایستاده بود و ما را تماشا می کرد اما من او را نمي ديدم ..اما یک سایه را احساس می کردم . سگ من به طرفی حمله ميكرد اما وقت هايي كه اينطوري مي شد فقط وا ميستاد و به حالت هجومی می آورد پارس ميكرد وقت هايي كه در باغ تنها بودم هميشه حس ميكردم يك نفر در کنارم است و حتي صدایش را مي شنيدم البته صداي حرف زدن نه ... مثلا اگه مي ديدم سايه ای رفت توی یک اتاق و بعد از چند دقیقه يك صدايي مثل جابه جايي اشيا و.یا شکستن اشیا شنیده می شد . یک شب که به رختخوابم رفتم و خوابم مي آمد و می خواستم بخوابم احساس کردم هوای اتاقم خيلي سنگين شده است نميدانم تا حالا برایتان پيش آمده حس كنيد تو يك اتاق هستيد كه هوا به شدت غليظ شده است و اصلا رنگش فرق كرده است؟ مثل اینکه خاک در هوا معلق باشد ولی پنجره بسته باشد .... خلاصه پنجره اتاقم را باز کردم و پرده را كنار زدم ولي وقتي دراز كشيدم متوجه جو غير عادي اتاق شدم.
تاحالا اينقدر احساس نزديكي با كسي كه نمي دیدمش نكرده بودم فوق العاده ترسيده بودم حتي به شما بگم جرات نداشتم پاهایم را از زير پتو بياورم بيرون هر لحظه دعا ميكردم هوا روشن شود ... آن شب ولی بسیار طولانی بود .... سایه هایی را روی دیوار اتاق میدیم ماه کامل بود و نورش درون اتاق را روشن کرده بود ... پتو را روی سرم کشیدم تا خوابم ببرد ولی تا چشمانم را می بستم موجودی را میدیدم بسیار ترسناک ... صدای لیوان ابم شد که روی زمین افتاد و شکست بسیار ترسیده بودم ... حتی جرات این را هم نداشتم که پتو را از روی صورتم بردارم و زیر پتو شروع به لرزیدن کردم .... چشم هایم را بستم وبه چیز های خوب فکر می کردم ولی مگر می شد خوابید ....
دیگر نفهمیدم چه شد ... صبح شده بود و نور خورشید درون اتاق را روشن کرده بود و چشمانم را ازار می داد بلند شدم ... خدایا عجب شبی بود .... سریع لباس هایم را عوض کردم و به بنگاه املاکی که ویلا را خریده بودم رفتم و خانه را پس دادم و به مدرسه برادرم رفتم و پرونده اش را گرفتم و از آن روستا رفتیم ....به شهر رفتیم و دیگر خانه ی ویلایی نگرفتم ....
⚫️⚫️⚫️⚫️