🌸🍃🌸🍃
#حکایت_زندگی_ما
موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد
همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد
ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید
از مرغ برایش سوپ درست کردند....
گوسفند را برای عیادت كنندگان سر بریدند !!!!!
گاو را برای مراسم ترحیم کشتند
و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می كرد و به مشکلی كه به دیگران ربط نداشت فكر میكرد .
@parvaanehaayevesaal
12.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دعای والدین زمانی در حق فرزند مستجاب میشود که ...
🎙دکتر سعید عزیزی
@parvaanehaayevesaal
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🔰 حکایت «نامگذاری» حضرت عقیله به نام مبارک « زینب » سلاماللهعلیها
در نقلی آمده است:
چون حضرت زینب علیهاالسلام به دنیا آمدند، مادرشان حضرت فاطمه سلاماللهعليها وی را خدمت مولا علی علیهالسلام آورده و فرمودند:
این مولود را نامگذاری کنید.
☘ امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: من بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله سبقت نمیگیرم. و در آن زمان، پیغمبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله در سفر بودند و پس از سه روز که بازگشتند، با اطلاع از ماجرا فرمودند:
من هم در این امر بر خدا سبقت نمیگیرم.
🌺 جبرئیل نازل شد و سلام خداوند را به پیامبر رسانید و عرض کرد:
سَمِّ هٰذِهِ المَولودَةَ: «زَيْنَب» فَقَد اِختارَ اللّهُ لَها هٰذا الاِسم
🔹نام این مولود را «زینب» بگذار که خداوند نام این مولود را زینب اختیار کرده است.
🍀 سپس رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله حضرت_زینب سلاماللهعلیها را طلب کرده و بوسیدند؛ سپس فرمودند:
وصیت میکنم به حاضرین و غائبین که این دختر را به خاطر من پاس بدارید که همانا وی به خدیجه کبری سلاماللّهعلیها همانند است.
🌺 سکینه و وقار ایشان را به حضرت خدیجه علیهاالسلام، عصمت و حیائش را به حضرت زهرا سلاماللهعلیها، فصاحت و بلاغتش را به امیرالمؤمنین علیهالسلام، حلم و بردباریش را به امام مجتبی علیهالسلام و شجاعت و قوّت قلبش را به امام حسین علیهالسلام تشبیه نمودهاند.
📚ریاحین الشریعة، ج۳، ص۳۸.
✍وقت نزول رحمت حق از سحاب شد
یعنی که جام دیده ما پُر شراب شد
زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد
نوری دمید و قبلگه آفتاب شد
امشب خدا برای علی حیدر آفرید
زیباترین دعای علی مستجاب شد
یک نیمهاش حسن شد و یک نیمهاش حسین
از شدّت بزرگیاش عالیجناب شد
از بس که شأن و منزلتش پر بها بود
وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد
آمد ندا که نام دل آراش زینب است
اینگونه شد که زینت بابا خطاب شد
قائم مقام فاطمه آمد؛ ادب کنید
از او سعادت دو جهان را طلب کنید
@parvaanehaayevesaal
┈┈••✾❀🕊💔💔🕊❀✾••┈┈•
🔘#به نیت فرج امام زمان(عج)صلوات
@parvaanehaayevesaal
🎬 دقت کردید به این بخش از ویدیویی که حزب الله چند روز پیش منتشر کرد؟
انگشتهاش رو ببینید❗️
🔻این رزمنده حزبالله از جانبازان انفجار پیجره، اما بازهم وسط میدون داره میجنگه
#سید_حسن_نصرالله💔
#وعده_صادق #لبنان🚀
3.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 استاد ازغدی چند سال پیش : روزی میرسه در #ایران میگن شرت اجباری ، اون روز میخوای چی بگی ؟#برهنگی #رسانه
@parvaanehaayevesaal
💢 تازهترین نتیجه انتخابات آمریکا؛ ترامپ ۱۷۷، هریس ۹۹
🔻 در تازهترین نتیجه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا دونالد ترامپ همچنان پیشتاز است و تاکنون توانسته ۱۷۷ رأی الکترال را از آن خود کند.
🔻 کامالا هریس نیز تا این لحظه ۹۹ رأی الکترال به دست آورده است.
@parvaanehaayevesaal
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ابراز ناراحتی شدید تحلیلگر اسرائیلی شبکه صهیونیستی اینترنشنال از برکناری گالانت:
🔺امشب شبی تاریخی برای اسرائیل است و در تاریخ ۷۵ ساله اسرائیل ثبت خواهد شد که وسط جنگ، نخستوزیر تصمیم به برکناری وزیر دفاع میکند!
🔺ما اکنون منتظر حمله ایران هستیم و در وسط جنگ غزه و لبنان قرار داریم! این نگرانی وجود دارد که جانشین گالانت هیچ تجربه جنگی ندارد؛ این برای اسرائیل یک بحران است!
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
🗺 #نکات_تربیتی_خانواده 89 "تمدن کفر" 💢 اما حرف تمدن رایج در جهان اینه که شما نیاز نیست هیچ فداکاری
🎆 #نکات_تربیتی_خانواده 90
"پرخاشگری"
🔷 درستش اینه که زن و شوهر، از روز اولی که ازدواج میکنن باید طبق برنامه فعالیت هایی رو انجام بدن تا روز به روز محبتشون به همدیگه بیشتر بشه.💞❤️😊
💢 اگه زن و شوهری نشستن و هیچ فعالیتی انجام ندادن، به طور خودکار از همدیگه #خسته میشن.
⭕️ اگه فعالیتی انجام ندادید و از هم خسته شدید، در چنین شرایطی،
👈 «اگه همسرتون یه ذره هم بد اخلاقی کنه شما خیلی شدید ناراحت میشید و پرخاشگری میکنید». 😒
🌹
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_چهاردهم🎬: ماه ها از معجزه بزرگ حضرت صالح می گذشت، حالا تقریب
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_پانزدهم🎬:
صدوب این زن متمکن، هرزه و کینه جو داخل خانه اش جلسه ای برقرار کرد و زنان متمکن و با نفوذ شهر را به آن جلسه دعوت کرد، دست راست صدوب در این جلسه زن هرزه دیگری به نام«انیزه» بود.
صدوب نقشه این جلسه را با همفکری انیزه ریخته بود و طبق نظریه او میهمانان را دعوت کرد، در بین میهمانان دو زن به نام«قباله» و «قطام» به چشم می خورد که از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند و بیشتر تمرکز صدوب و انیزه، روی این دو زن بود، چرا که صدوب زنی تن فروش بود که با مردی به نام«مصدع» ارتباط نامشروع داشت و خوب میدانست معشوقه مصدع، قباله است و انیزه هم با مردی به نام«قدار» ارتباط پنهانی داشت و معشوقه قدار هم قطام بود.
صدوب و انیزه تصمیم داشتند نقشه مخربشان را توسط مصدع و قدار اجرایی کنند، پس ابتدا می بایست با معشوقه های آنان ارتباط برقرار کنند و قطام و قباله را با خود همراه کنند و از نفوذ این دو زن بر مصدع و قدار استفاده نمایند تا به هدف خود برسند.
جشن و پایکوبی در خانه صدوب برقرار بود، انواع خوراکی ها و نوشیدنی ها و در راس آن مشروبهای کهنه در مجلس سِرو میشد، صدوب تعدادی کنیز را اجیر کرده بود و گروه موسیقی هم در مجلس حضور داشت، مطربان می نواختند و کنیزکان می رقصیدند، مجلس لهو و لعب در سایه بتی بزرگ که در صدر مجلس نهاده شده بود برقرار بود.
مجلس در اوج خود بود که صدوب از جای برخاست و رو به جمع گفت: از این مجلس طرب و جشن استفاده کنید که شاید در آینده ای نه چندان دور، این مجلس رؤیایی دست نیافتنی برای شما شود.
یکی از زنان اخم هایش را در هم کشید و گفت: چه می گویی صدوب؟! چرا باید چنین مجلسی برایمان آرزویی ناممکن شود؟!
صدوب سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت: مگر اوضاع شهر را نمی بینید؟! هر روز شتر صالح که سحری بیش نیست به عنوان معجزه ای از جانب خدای صالح در کوی و برزن راه می رود و وجود خدای صالح را جار میزند، مردم کم کم تحت تاثیر قرار می گیرند و همانطور که شاهدید هر روز بر مریدان صالح افزوده میشود، به شما می گویم اگر کاری نکنید و دستی نجنبانید به زودی کل شهر به خدای صالح رو می آورد و شما با اعتقادات صالح که آشنا هستید، شراب را حرام و این مجالس را لهو و لعب و بت ها را ابلیس میداند و اگر قدرت را در دست گیرد، تمام این خوشی ها برباد خواهد رفت.
در این هنگام قطام از جای برخاست و گفت: پس راه حل چیست؟! چکار کنیم که به آن فلاکت نیافتیم؟!
صدوب لبخندی زد و گفت: چاره کار آسان است، باید مردانی شجاع بیابیم تا در فرصتی مناسب شتر صالح را بکشند، این شتر که کشته شود و از میان برود، کم کم مردم صالح را نیز فراموش می کنند و ما در فرصتی مناسب صالح را نیز از سر راهمان برمیداریم.
قطام که انگار کینه ای سخت نسبت به صالح و شترش داشت، دندانی بهم سایید و گفت: همگان می دانید که قدار خاطر خواه من است و آرزوی بزرگش، ازدواج با من است و قدار جنگاوری بی نظیر است من از او می خواهم شتر را بکشد و شرط ازدواجم با قدار را کشتن و پی کردن شتر می گذارم.
حرف های قطام که به اینجا رسید، قباله هم از جای برخواست و گفت: نظری بسیار عالی دادی، من هم از مصدع می خواهم که قدار را کمک کند و شرط ازدواج من هم با قدار، کشتن شتر صالح خواهد بود...
صدوب که بسیار مسرور بود به این راحتی به هدفش رسیده، شروع به دست زدن کرد و خود هم مانند کنیزکان به وسط مجلس آمد و شروع به رقص و پاکوبی نمود.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨