🌷 شهات محسن فخریزاده رئیس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع
✍ شهید محسن فخریزاده مهابادی (۱۳۳۶ – ۷ آذر ۱۳۹۹) رئیس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع در ۷ آذر ۱۳۹۹ش، در یک عملیات تروریستی توسط عوامل رژیم صهیونیستی ترور شد و در پی شدت جراحات در بیمارستان به شهادت رسید.
🔸 وی یکی از مدیران ارشد صنعت هسته ای و دفاعی کشور بود که در طول دوران عمر با برکت خود منشا خدمات فراوانی بود و توانست توان دفاعی کشور را به تراز قابل قبولی از بازدارندگی برساند.
🔸 او یکی از پنج شخصیت ایرانی بود که نامش در فهرست ۵۰۰ نفرهٔ قدرتمندترین افراد جهان که از سوی نشریه آمریکایی فارن پالیسی منتشر میشود، قید شده بود.
🔸 در قطعنامه ۱۷۴۷ شورای امنیت که در تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۰۷، علیه فعالیتهای هستهای ایران تصویب شد، نام وی جزو افراد تحریم شده بود و از طریق سازمان ملل در اختیار موساد قرار گرفت.
🔸 #شهید_فخری_زاده تنها دانشمندی بود که نتانیاهو در یک برنامه از او نام برده بود و رسانههای اسرائیلی اعلام کرده بودند که نقشه ترور وی یک بار در سالهای گذشته شکست خورده بود.
🔸 ترور این مدیر توانا و شایسته گرچه تلخ و ضربه سنگینی به مجموعه دفاعی کشور بود، اما دشمنان کوردل بدانند راهی را که شهید فخری زاده ها آغاز کرده اند، هرگز متوقف نخواهد شد. #وعده_صادق #مرگ_بر_اسرائیل
@parvaanehaayevesaal
1.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴یادتونه
شهید رئیسی عزیز نگران ناهار خوردن کارمند نهاد دولتی خودش (نهاد دریافت نامه های مشکلات مردمی دولتش) بود؛ در حین بازدید از نهاد و اطلاع رسانی کارمندش؛ دید زمان ناهار کارمنداش گذشته.... از روی دلسوزی پرسید؛ ناهار خوردی؟ منظورش این بود ناهارت رو بخور بعد گزارش کار از مشکلات مردمی نهاد را برام بگو....
چه داستان هایی که برای تخریبش سر هم کردند.... #رئیسی_عزیز #وعده_صادق
#دلم_برای_رئیسی_سوخت 💔
کفران نعمت کردیم 💔😭👆
@parvaanehaayevesaal
استاد امیری.m4a
زمان:
حجم:
4.83M
_ در خصوص آتش بس بین اسرائیل و لبنان
19:52 بخش۲
_ در خصوص توطئه خطرناک محور عربی-عبری-غربی برای محور مقاومت
تحلیل مهم استاد امیری
در تاریخ ۷ آذر ۱۴۰۳
حجم تقریباً ۴ مگابایت
استاد امیری #وعده_صادق
#مرگ_بر_اسرائیل #سوریه
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_ششم🎬: بعد از ماجرای معجزه آتش، ابراهیم نیرویی مضاعف گرفته
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_شصت_هفتم🎬:
باز هم مجلس عظیمی در برج بزرگ بابل برپا شد و اینبار تخت زرین نمرود را بر صدر مجلس قرار داده بودند و نمرود با لباسی که سرتا پا زردوزی شده بود و تاجی از طلا که با یاقوت و زمرد و الماس های بزرگ تزیین شده بود بر سر نهاده بود، برتخت تکیه داشت، یک طرف مجلس ، بزرگان و متمولین بابل بودند و یک طرف هم خیل عظیم مردم که شانه به شانه هم نشسته بودند و جای تکان خوردن نداشتند، به چشم می خورد.
مردم در مقابل نمرود ساکت بودند و مجلس غرق سکوت بود و این سکوت با صدای قدم های آرام و شمرده حضرت ابراهیم که وارد تالار می شد، در هم شکست.
ابراهیم روبه روی نمرود ایستاد و نمرود از اینکه ابراهیم به او تعظیم نکرد برآشفت، می خواست حرکتی کند و او را توبیخ نماید که مشاور ارشدش با اشاره ای نامحسوس به او فهماند که حرکتی نکند و نمرود ساکت شد و مشاور از جا برخاست و رو به ابراهیم گفت: به موقع آمدی، که اگر نمی آمدی همه مردم بر باطل بودن اعتقاداتت مهر تایید میزدند، هر چند که تا دقایقی دیگر این باطل بودن عیان می شود و بعد همانطور که سر تعظیم به سوی نمرود فرو آورده بود ادامه داد: خدایگان نمرود، سوالاتتان را بپرسید تا ابراهیم هم بر قدرت خدایان اقرار کند و دست از حرفهای ناشیانه بردارد.
ابراهیم با طمأنیه این سخنان را شنید و منتظر بود تا نمرود سخن بگوید.
نمرود گلویی صاف کرد و همانطور که سراتا پای ابراهیم را از نظر می گذراند گفت: ای ابراهیم جلوی تمام این جمع برگو که پروردگار تو کیست؟
حضرت ابراهیم همانطور که مردم را از نظر می گذارند و سپس خیره در چشمان نمرود شد و پاسخ داد: پروردگار من کسی است که به تو پادشاهی و حکومت عطا کرده!
و این پاسخ باعث شد اخم های مشاور اعظم نمرود در هم رود چرا که حضرت ابراهیم با این پاسخ، حساس ترین و مهم ترین بحث را مورد بحث قرار داد.
اصلی ترین بحث این بود که چه کسی رئیس باشد و چرا باید رئیس باشد و اصلا فلسفه حکمرانی اش بر چیست؟
حضرت ابراهیم به جای این که یک پاسخ اعتقادی به او بدهد، زیرکانه پاسخی از سنخ سیاست را مطرح می کند.
ایشان با این کار می خواهد اشاره کند که اگر خدایی وجود دارد پس خود او هم باید حاکمیت را داشته باشد. پس تو در این منصب جایی نداری و اگر خداوند در نظام تکوین همه کاره است پس باید در نظام تشریع هم همه کاره باشد.
ابراهیم با این جواب سلطنت نمرود را زیر سوال می برد.
حالا نوبت ابراهیم بود پس با صدایی رسا که در تالار می پیچید رو به نمرود فرمود: پروردگار من که به تو ملک عطا کرده همان کسی است که زنده می کند و می میراند.
حضرت ابراهیم اشاره به مهم ترین نیاز انسان ها در این دنیا می کند که عبارت از مرگ و حیات است.
در این هنگام نمرود لبخندی زد و با صدای کشدار گفت: اینک به تو نشان می دهم که من هم دست کمی از پروردگار تو ندارم و بعد رو به مردم غرق در جهالت کرد و ادامه داد: و شما شاهد باشید که قدرت من چگونه قدرتی ست...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_هفتم🎬: باز هم مجلس عظیمی در برج بزرگ بابل برپا شد و اینب
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_شصت_هشتم🎬:
تاریخ ثابت کرده که احیاء و اماته مهم ترین دغدغه ی انسان است و بی شک کسی که قدرت بر احیاء و اماته دارد بقیه ی قدرت ها نیز در دست اوست چرا که نفوسی را که او احیاء کرده اینک باید آن ها را اداره کند و او آن ها را خلق کرده و حیات بخشیده و اوست که به نیازهای آن ها احاطه دارد پس هم اوست که باید معین کند در جامعه چه کسی ریاست کند.
در این لحظه چشمان نمرود برقی زد و اشاره ای به مشاورش کرد، مشاور نزدیک او شد و نمرود در گوشش چیزی نجوا کرد و بعد از گذشت دقایقی نفس گیر سربازی از در تالار به همراه دو زندانی داخل شد گویا
نمرود امر کرده بود تا دو زندانی را حاضر کنند.
مردم با تعجب نگاهی به نمرود و سپس ابراهیم و آن دو زندانی کردند، در این هنگام نمرود به یکی از زندانی ها اشاره کرد و گفت: اراده کرده ام که تو را آزاد کنم و سپس رو به سرباز کرد و با اشاره به زندانی دوم گفت: هم اینک این زندانی را گردن بزنید.
امر نمرود در کمتر از یک دقیقه انجام شد، آنگاه نمرود نیشخندی زد و رو به ابراهیم کرد و گفت :با چشم خود دیدی که من هم قدرت بر زنده کردن و میراندن انسان ها دارم، بنگر که من به یکی از آنان حیات دادم و حیات را از دیگری گرفتم.
سپس نمرود رو به مردم کرد و با صدای بلند اعلام کرد: همه با چشم خویش دیدید که من هم قدرت حیات و اماته دارم.
فریاد سپاس خداوندگار مردم بر آسمان بلند شد و نمرود با فخر فروشی به ابراهیم خیره شده بود او خود را پیروز میدان میدید
نمرود اصل قضیه ی کلی را انکار نکرد که آن کسی خداست که قدرت بر احیاء و اماته دارد، او فقط با یک مغالطه ذهن مردم را فریب داد و مردم ساده انگار هم به راحتی فریب خوردند.
حضرت ابراهیم در پاسخ این مغالطه نمرود استدلال دیگری آورد، استدلالی که نمرود در جوابش ماند و فهمید نمی تواند با ابراهیم در این عرصه زورآزمایی کند.
حضرت ابراهیم فرمود: ای نمرود، به این قدرت غره نشو که اصلا قدرت اماته و احیا در دست تو نیست، تو بواسطه فرمان روایی که داری فقط دستور دادی وگرنه مرگ و زندگی همه مردم در دست خداست حال اگر راست می گویی و تو هم قدرتی مشابه خدای من داری به میدان بیا، پروردگار من خورشید را از مشرق بالا می آورد و تو اگر می توانی آن را از مغرب بالا بیاور!
ما منتظریم، حال تو اگر ادعا می کنی که قدرت داری این کار را بکن.
در این زمان نمرود هیچ پاسخی برای استدلال ابراهیم نداشت و ساکت شد و با خود می گفت کاش این مجلس را برپا نکرده بودم و بسیار پشیمان بود چرا که در جواب این استدلال ابراهیم نمی توانست حرکتی کند او اگر می گفت من می توانم که خورشید را از مغرب بالا بیاورم، سخن گزاف و دروغی گفته بود چرا که خوب می دانست او چنین توانایی را ندارد.
و اگر هم میگفت پروردگار تو خورشید را از مغرب بالا بیاورد ممکن بود معجزه ی دیگری برای اثبات دروغش ایجاد شود چرا که خوب فهمیده بود چنین معجزاتی از خدای ابراهیم بعید نیست!
در این هنگام، نمرود بهت زده شده بود و هیچ جوابی نداشت و مردم و کاهنان و هر آنکس که در آنجا جمع بود با تمام وجود حس کردند که نمرود شکست سختی خورده است، درست است که نمی توانستند اقرار کنند و فریاد بزنند که نمرود شکست خورده اما چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
در اینجا نه تنها نمرود شکست خورد بلکه بابل و تمدن بابل در هم پیچیده شد و آخرین تیر بابل نیز به شکست انجامید.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_هشتم🎬: تاریخ ثابت کرده که احیاء و اماته مهم ترین دغدغه ی
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_شصت_نهم🎬:
بعد از جلسه مناظره حقانیت ابراهیم بر همگان از بزرگ و کوچک تا متمول و فقیر، اثبات شد، اما تعداد کمی به ابراهیم و خدای یکتا ایمان آوردند.
حالا ابراهیم علنا در کوچه و بازار از اعتقاداتش سخن می گفت و با مردم به گفتگو می نشست و این به مذاق مردمی که عمری دست به دامان ابلیس داشتند و پادشاه انان که اداعی نیمه خدایی می کرد، خوش نیامد.
روزی تعدادی از مردم به سمت ابراهیم آمدند، در این جمع هم مردم معمولی بودند، هم نخبگان بابل و هم کاهنان و هم نماینده ای از طرف نمرود، یکی از آنها حرف دل همگان را زد و رو به حضرت ابراهیم گفت: ای ابراهیم! ما معجزه خدای تو را دیدیم، سخنان و استدلالات تو را شنیدیم و همگان اقرار می کنیم که تو از حق و حقیقت سخن می گویی، تو خدایی قدرتمند داری و ما خدایی ضعیف، تو در همه حال دست برتر را داشتی و داری و ما و پادشاه و کاهنان و بت هایمان در مقابل تو شکست خورده اند، اما با تمام این احوالات ما خوش نداریم به دینی که تو می گویی در آییم و خدایی که تو می گویی را بپرستیم، ما را پرستش بت ها کفایت می کند و تو دیگر در این شهر جایگاهی نداری، درست است ما توانایی کشتن تو را نداریم، چرا که خداوندی قدرتمند داری که تو را حمایت می کند، اما می توانیم برای تو و مریدانت مشکلاتی ایجاد کنیم.
ای ابراهیم! اگر در این شهر بمانی، هیچ کدام از مردم با تو و یارانت داد و ستد نمی کند و کم کم آنچنان فشار به شما بیاوریم که مرگ را بر این زندگی برگزینید.
حضرت ابراهیم که خوب به گفته های آنان واقف بود و تا الان که نزدیک سی و اندی سال از سنش می گذشت و در میان اینها بود، کاملا متوجه شده بود راه هدایتی برای اینان که سخت درگیر عادات غلط شده اند، نیست، پس رو به آنان کرد و فرمود: یعنی منظورتان این است من و مومنینی که به من ایمان آورده اند از این جا هجرت کنیم؟
یکی از کاهنان سری تکان داد وگفت: دقیقا ما از شما می خواهیم بابل را ترک کنید و این کار به اختیار خودتان نیست، یک نوع اجبار است و نمرود می خواهد شما را تبعید کند پس پیشنهاد می کنم قبل از اینکه حکم تبعیدی برایتان صادر شود، از بابل بیرون روید، اگر الان بیرون روید اختیار انتخاب سرزمین برای زندگی خود را دارید و به هر سو که می خواهید می توانید بروید اما...
ابراهیم سری تکان داد و فرمود: سخنتان را متوجه شدم و همانا یکی از راه هایی که خداوند در مقابل انبیاء خود قرار داده تا دین را گسترش دهند و دین در یک نقطه نماند و خفه نشود، همین هجرت است.
چند روز بعد از رد و بدل شدن این سخنان در روزی از روزهای خدا، حضرت ابراهیم به همراه همسرش ساره و خواهرزاده ساره که نامش لوط بود و جمعی از مومنین که به او ایمان آورده بودند از بابل خارج شدند و ابراهیم راهی را در پیش گرفت که به سمت سرزمینی بسیار غنی منتهی میشد، سرزمینی که می توانست یک «آنتن تمدنی» قوی باشد، سرزمینی که خداوند اراده کرده بود نقطه عطفی در حوادث آخرالزمان باشد.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
🌷 #نکات_تربیتی_خانواده 104 💎 " نگاهِ حرام، نابود کننده لذّت " 🔹 یه مثالِ دیگه هم در این مورد تقدیم
🌼 #نکات_تربیتی_خانواده 105
اول بذار ازت یه سوال کنم؛ شما چرا نگاه حرام میکنی؟
🔹برای اینکه خوشت میاد دیگه. درسته؟
🔹برای اینکه میخوای "خیلی لذّت ببری". بله؟
🔺بله دیگه دقیقاً همینه!👌
♻️ شما اینو میخوای اما دقیقاً برعکس میشه!😊👇
شما با "نگاهِ حرام" داری "امکانِ لذّت بردنِ خودت" رو از بین میبری! ❌
👈 چون با "لذّت بردن"، درست برخورد نمیکنی. در واقع طبقِ #برنامە_صحیح، لذّت نمیبری.
⚠️اینجوری لذّتِ "رابطۀ عالی با همسرت" رو هم از دست میدی.💔
دیگه از نگاه به همسرت هم لذّت نمیبری.....🚫
🔞 کسی که اهلِ #هرزگی بشه اولین مشکلی که پیدا میکنه اینه که:👇
نسبت به همسر و فرزندانش سرد میشه. 💔
⭕️ بنده خدا میخواسته لذّتِ بیشتری به دست بیاره امّا اتفاقاً "لذّت های حلال
و عمیق و دائمیش" رو به خطر انداخته....
✅💢👆
📢 توئیت اکانت KHAMENEI.IR:
✅ حضرت آیتالله خامنهای:
🌪 طوفان اقصیٰ خاموششدنی نیست
و رژیم غاصب صهیونی، رفتنی است.
📥 دریافت پوستر
🏷 #طوفان_الاقصی #مقام_معظم_رهبری #وعده_صادق ۳
@parvaanehaayevesaal
ما "عشق" را پشت در خانه دیدیم ❤️🩹 !
زهرا در آتش بود و "حیدر" داشت میسوخت..
السَّلامُعَلَیکیااَمِیرَالْمُوْمِنِینَ(ع)
السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)🥀
اللهم العن قاتلی فاطمة الزهراء سلام الله علیها🖤#حضرت_زهرا (س) #ایام_فاطمیه #فاطمیه
@parvaanehaayevesaal