📚#داستانضربالمثلها
🔹حرف مفت زدن
📝اصطلاح حرف مفت زدن داستانی داره که خالی از لطف نیست!
✍در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگرافخانه بیمشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند.
🔹ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه میخواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند.
بعد از مدتی دیدند پیامهایشان به مقصد میرسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!
🔸سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیدهاند.
دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون:
«بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!»
و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است.
@parvaanehaayevesaal
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#املت_ترکیه_ای
کره🧈
روغن
پیاز🧅
سیر🧄
فلفل سیاه،نمک🧂
گوجه🍅
فلفل دلمه 🫑
تخم مرغ🥚
پنیر
@parvaanehaayevesaal
5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوپ گشنیز یه سوپ خوشمزه و متفاوت😋
مواد لازم :
جو ۱ لیوان
هویج ۲ عدد
آب مرغ مقداری
گشنیز نیم کیلو
نمک و روغن مقداری
ماست شیرین نصف کاسه
سیر ۱ عدد
آرد ۱ ق غ
@parvaanehaayevesaal
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبحانه
این صبحونه فرانسوی رو درست کن عاشقش میشی
مواد لازم:
کره 1 قاشق غذاخوری 🧈
شکر 1 قاشق مرباخوری🍚
دارچین 1 قاشق چایخوری
تخم مرغ 2 عدد🥚
شیر 1/4 لیوان🥛
وانیل : کمی
#صبحانه
@parvaanehaayevesaal
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روکر انار😋
مواد لازم :
شیر ۱.۵ لیوان
شکر نصف لیوان
پودر ژلاتین ۲ ق غ
پودر ژله آلوئورا ۱ بسته
انار قرمز و شیرین ۱ دونه
نشاسته ذرت ¾ ق غ
خلال یا مغز پسته
وانیل نوک ق چ
پتی بور ۱ بسته
خامه صبحانه
#روکر_انار
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
🌼 #نکات_تربیتی_خانواده 105 اول بذار ازت یه سوال کنم؛ شما چرا نگاه حرام میکنی؟ 🔹برای اینکه خوشت م
🌺 #نکات_تربیتی_خانواده 106
"یه اشتباه"
🔷 چرا اسلام انقدر براش مهمه که شما لذت حرام نبری؟
✅ چون در نهایت میخواد که شما "توی همین دنیا هم بیشترین لذت رو ببری".
خیییلی مهم 👆
💢 ولی متاسفانه بعضیا از دور فکر میکنن اسلام دین زجر کشیدنه!😒
برای همین حتی از کنار دین هم عبور نمیکنن!
❌ البته از نقش شیطان و رسانه های صهیونیستی در "فریب افکار عمومی" نباید غافل شد.
🔸ضمن اینکه مبلغین دینی ما هم انصافا خیلی ضعیف کار کردن توی این موضوع. اصلا نتونستن واقعیت اسلام رو خیلی قشنگ توضیح بدن.
🚸 برای همین خیلی از افراد فکر میکنن که دین اومده تا نذاره ما لذت ببریم!😒
🌺🍀 ☘️🌺
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_نهم🎬: بعد از جلسه مناظره حقانیت ابراهیم بر همگان از بزرگ
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هفتاد🎬:
حضرت ابراهیم به همراه همسرش و جمعی از مومنین از بابل خارج شدند، حضرت ابراهیم کاملا می دانست که باید به کدام طرف برود و در کجا ساکن شود، او به سوی جاده ای مهم حرکت کرد.
در این زمان از تاریخ، جاده بسیار مهمی وجود دارد که بین النهرین را به مصر وصل میکند.
این مسیر که جاده اعظم نامیده می شد و جاده دیگری هم از حوالی یمن که آن جا هم یک منطقه تمدنی است وجود دارد، این جاده طول رشته کوه حجاز را رد میکند و در شهری به نام سدوم در کنار رود اردن و در کنار
دریاچه بحرمیت به جاده اعظم می رسد.
سدوم بر سر راهی بسیار مهم و پر رفت و آمد قرار دارد که به سمت مصر منتهی می شود که بعدها به این جاده، جاده «بخور» می گویند.
و بعدها که جاده ابریشم بوجود می آید نیز از انشعابات همین جاده ها خواهد بود.
کاروان حضرت ابراهیم از بین النهرین به سمت سواحل مدیترانه و جغرافیای بیت المقدس و
اورشلیم حرکت می کند.
این منطقه یعنی منطقه شام یا بیت المقدس یا همان اورشلیم از یک طرف در رابطه ما بین
النهرین و تمدن های آنجا متصل است و از طرف دیگر از طرف پایین با آفریقا و حوزه مصر در
ارتباط است و بعد ها در ارتباط با طرف دیگر مدیترانه یعنی اروپا خواهد بود.
این منطقه یک آنتن تمدنی بسیار قوی است، یعنی هر چیزی که در اینجا تولید شد به سرعت این قابلیت را دارد که در همه دنیا پخش شود.
بنابراین اگر کسی بر این جا مسلط باشد می تواند سخنان و اعتقادات خودش را به گوش بیشتر جهانیان برساند.
اگر نگاه جهانی داشته باشیم از آن جایی که حضرت ابراهیم یک پیامبر اولوالعزم است میتواند رسالت خودش را از این مکان به گوش جهانیان برساند.
پس لازم است که رسانه ی بزرگی را در اختیار داشته باشد.
چرا به آنجا اورشلیم می گویند؟ این هم برای خود فلسفه ای دارد که جوابش را اینچنین می توان داد:
پس از ماجرای معجزه ی آتش در بابل، خبر آتش ابراهیم و معجزه بزرگ خداوند یکتا به همه جا رسیده بود و بیشتر مناطق از آن خبر داشتند.
توقف قبلی حضرت ابراهیم در شهر اور متعلق به بابلیان بود.
اور همان مکانی ست که آتش را برپا کردند و برای حضرت ابراهیم آتش و عذاب آور اما اوری که بعد از اور اول حضرت ابراهیم در آن
ساکن شد برای حضرت ابراهیم امنیت و سلامت به ارمغان آورد.
پس تبدیل شد به اور سلیم یعنی اوری که برای حضرت ابراهیم سلامت آورد.
بعدها سین به شین تبدیل شد و اور شلیم شد.
و اینک ابراهیم به همراه مریدانش ساکن شهر اورشلیم شدند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هفتاد🎬: حضرت ابراهیم به همراه همسرش و جمعی از مومنین از بابل
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هفتاد_یکم🎬:
ابراهیم و مومنین ساکن اورشلیم و شام شدند و این منطقه در آن زمان تحت فرماندهی واحد و یکپارچه ای نبود و عرب هایی که از حجاز به آنجا مهاجرت کرده بودند و به نام هیکسیوس معروف بودند حاکمیت آن منطقه را بر عهده داشتند.
حاکم آن منطقه هم مانند دیگر مناطق زمین، ماجرای آتش ابراهیم و معجزه خدای او به گوشش رسیده بود و با احترام به استقبال ابراهیم و یارانش آمد، گرچه به نظر نمی رسید ایشان یکتا پرست باشد اما به افتخار ابراهیم میهمانی بزرگی برپا نمود و به آنها بسیار احترام گذاشت تا جایی که دختری زیبا که در دربار خود داشت به ساره همسر حضرت ابراهیم هدیه داد تا در خدمت او باشد، این کنیز زیبا نامش هاجر بود، دختری مؤمن و یکتاپرست و بسیار فهمیده که خیلی زود خودش را در دل ساره جا کرد و رفیقی دلنشین برای او شد.
ابراهیم در آنجا مضیف راه اندازی کرد، میهمانسرایی بزرگ که میزبان کاروان های زیادی که از این راه بین المللی می گذشتند، میشد و در پذیرایی از میهمانان کم نمی گذاشت و البته در هنگام پذیرایی از خدای یکتا می گفت و نعمت هایی که به آنها داده و سپس اعتقادات خودش را برای دیگران تبیین و تشریح می کرد، بنابراین هر مسافری که از این راه میگذشت و مهربانی و محبت ابراهیم را میدید، خود یک رسانه متحرک می شد برای رساندن اعتقادات ابراهیم و پرستش خدای یکتا به دیگر جاهای کره زمین...
مدتی از اقامت ابراهیم در اورشلیم و شام می گذشت و ابراهیم متوجه شده بود که در این منطقه اکثریت خورشید پرست و ستاره پرست هستند، پس تصمیم گرفت همانطور که با یک برهان عملی در مقابل بت و بت پرستی در بابل ایستاد، در اینجا هم تمام تلاشش را برای بیرون آمدن مردم از گمراهی بکند، پس یک روز از خانه اش به سمت قبیله ای که ستاره ها را می پرستیدند حرکت کرد و خود را در بین آنها جا کرد و رو به بزرگ قبیله فرمود: زمانی که به ستارگان آسمان نگاه می کنم حسی بسیار خوشایند به من دست می دهد و من میتوانم از طرز قرار گرفتن ستارگان، سخنان ستاره ها را بفهمم، پس من هم خدایی به زیبایی و هوشمندی ستاره ها می خواهم، اراده کرده ام تا خدای من هم یکی از ستارگان باشد.
بزرگ قبیله که آوازه ابراهیم را شنیده بود، از اینکه چنین شخص مهمی به ستاره پرستی روی کند خوشحال شد و ورود او را به آیین ستاره پرستی تبریک گفت.
چون غروب آفتاب بود، ابراهیم نگاهی به آسمان کرد و از بین ستارگان«ناهید» را که از دیگر ستارگان پرنورتر و بزرگ تر بود به خدایی برگزید و مانند دیگر ستاره پرستان شروع به تقدس ستارهٔ ناهید نمود...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هفتاد_یکم🎬: ابراهیم و مومنین ساکن اورشلیم و شام شدند و این من
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هفتاد_دوم🎬:
شب تا صبح حضرت ابراهیم به همراه افراد قبیله ستاره ناهید را پرستید و وقتی سپیده دم سر زد و ستاره ها در آسمان ناپدید شدند با حالتی دستپاچه خودش را به رئیس قبیله رساند وگفت: وای من! وای من!
رئیس قبیله با تعجب به سمت او برگشت و گفت: چه شده ابراهیم که اینچنین پریشانی؟!
حضرت ابراهیم به آسمان اشاره کرد و فرمود: خدای من! آن ناهید زیبا و درخشان ناپدید شده و مرا تاب دوری از خدایم نیست.
رئیس قبیله خنده ای کرد و گفت: خوب همه ستاره ها در روز ناپدید می شوند و دوباره شب هنگام در آسمان پدیدار می گردند.
حضرت ابراهیم رو به رئیس قبیله که حالا افراد زیادی دورشان را گرفته بودند فرمود: من خداوندی که افول میکند نمی خواهم، خداوندی که نیمی از شبانه روز باشد و نیمه دیگر غایب شود به درد پرستیدن نمی خورد.
رئیس قبیله گفت: ای ابراهیم، کفر نگو، همه میدانیم که ستاره ها روزها نیستند، چرا تو چنین خدایی نمی خواهی؟!
حضرت ابراهیم فرمود: من خدایی می خواهم که همیشه در کنارم باشد، هر زمان که احتیاج کردم در دسترسم باشد، هر وقت که او را خواندم جوابم را گوید، هر وقت که حاجتی داشتم، همان لحظه به محضرش برسم و حاجتم را برگویم، خدایی که روزها در کنارم نباشد، ارزش ستایش و خدایی کردن ندارد، همانا خدایی را می پرستم که خود خالق تمام ستارگان است و همیشه و هر زمان با من است.
در مقابل سخنان حق و با منطق ابراهیم کسی جوابی نداشت و در این زمان تعدادی از افراد قبیله که نور ایمان دلشان را روشن کرده بود به ابراهیم و خدایش ایمان آوردند و همراه او شدند.
بعد از این واقعه، حضرت ابراهیم به سراغ قبایلی که خورشید را می پرستیدند رفت و دوباره طبق همین نقشه و سناریو پیش رفت با آنها همراه شد و شب هنگام از افول خدا شکایت کرد و باز اعتقادات مردم را به چالش کشید و هر انکس که اهل عقل و تفکر بود به او گروید.
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨