حاکمانی که نمیدانند شبِ مردمانشان چگونه به صبح میرسد ، دیگر چه فرقی میکند که به شراب نشسته باشند یا به نیایش ایستاده باشند...
#خاویر_کرمنت
💕💕💕
ای کاش کسی می آمد
و غم ها را
ار قلب اهالی زمین
برمیداشت...
👤 سهراب سپهری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💕💕💕
#ســـــــلام_صبحتون_گلبارون 🌸
الهی حال دلتون قشنگ🌸
روزهای عمـرتون
شـاد و خوشـرنگ
ساعتهای شادیتون طولانی🌸
و زندگیتون پراز
عطر خداوندی باشـد🌸
خوشبختی
از آن کسی است
که در فضای
" شکرگزاری " زندگی کند
چه دنیا به
کامش باشد و چه نباشد...
چه آن زمان
که می دود و نمیرسد...
و چه آن زمان
که گامی برنداشته
خود را در مقصد می بیند...
چرا که خوشبختی
چیزی جز آرامش نیست...🌸🍃
💕💕💕
سال شصت و دو در عالم بچگی
از پسر خاله ام با هیجان پرسیدم:
شما رزمنده اسلامین؟!
گفت: نه عزیزم!
ما شرمنده اسلامیم :)
می گفت از آن موقع فکر می کردم شرمنده اسلام یک رده بالاتره و افتخار می کردم پسر خاله ام شرمنده اسلامه!
تا شهید شد ..
#شهید_کلهر..
💕💕💕
#ایستگاه_تفکر
🍁جدا شدن از ریشه🍁
🍃شاخه ای رو که از درخت جدا میکنی، همون لحظه خشک نمیشه،
🥀کم کم پژمرده میشه...
🍁جدا شدن از #خدا هم همین طوره...
#تلنگر
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
💫 امام صــادق علیه السلام :
📿 هر كس شب را با گفتن تسبيحات فاطمه سلام الله علیها بخوابد،
از شمار مردان و زنانى است كه بسيار ياد خدا مى كنند.
📚 بحارالأنوار، ج۸۷، ص۱۷۴
✨همچنین حضرت فرمودند :
📿 هر ڪس بعد از نماز واجب،
تسبیحات حضرتِ زهرا را بجا آورد
◽️ قبل از اینڪه پای راست را از روی پای چپ بردارد،
♨️جمیع گناهانش آمرزیدہ شود..
📚 اصول کافی جلد ۳
#امام_زمان
#تسبیح
#قرآن
💕💕💕
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 خوابی که بهدرستی تعبیر شد
🔴 بخش اول
✅ آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی رحمتاللهعلیه: روز چهلویکم بعد از وفات مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی برای کاری به منزل مرحوم آیتالله محمدعلی سبط رضواناللهتعالیعلیه رفتم. وقتی بود که آن منزل پامنار ایشان را داشتند میساختند و تمام نشده بود؛ ایشان در آن منزل صد متری پشت مدرسه مروی -که برای مدرسه مروی بود- آنجا موقتاً نشسته بود. رفتم آنجا دیدم یک سید بزرگواری که شاید سنّ او هفتاد بود، هفتادوپنج بود، آنجا نشسته و من هم رعایت ادب را کردم و نشستم.
✅ مرحوم آقای سبط من را به آن آقا معرفی کرد. به من هم فرمود: ایشان یکی از بزرگان دزفولاند. مرحوم آقای سبط به آن آقا فرمود: ایشان از شاگردهای مرحوم امام رضواناللهتعالیعلیه هستند. به این مناسبت آن آقا این وضعیت را غنیمت شمرد و فرمود: من چندین سال پیش، دهبیست سال پیش یک خوابی برای آیتالله خمینی دیدم.
✅ عجیب این بود که آن سید بزرگوار مثل اینکه مقید نبود این خوابش را کسی بداند؛ چون بعد یک روز یا دو روز بعدش که من به قم مشرف شدم -که درسها شروع شده بود- رفتم به منزل امام رضواناللهتعالیعلیه به زیارت مرحوم آقای سیدمرتضی خمینی رضواناللهتعالیعلیه، که خودشان فرمودند: من هفت سال از امام سنّم بیشتر بود و وقتی که پدرمان را از دست دادیم، امام نیاز به سرپرستی داشت از لحاظ سن، مثلاً هفت هشت ده سالش بود و زیر دست من ایشان بزرگ شده و من مثل پدر از او پذیرایی میکردم.
✅ آن آقا سید دزفولی گفت: خواب دیدم من در بیابانی هستم؛ جمعیت بسیاری در بیابان به صورت حلقهوار و دایرهوار جمع شدهاند و مرکز دایره هم یک خبری است. حالا چیست از دور نمیبینم.
✅ گفت: جمعیت را کنار زدم و رفتم جلو، رفتم جلو، رفتم جلو، حالا چهقدر طول کشیده در خواب که آدم نمیفهمد. آن وسط به اندازه یک دایرهای که قطرش دهپانزده متر باشد، خالی دیدم.
✅ دیدم رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است (به نظرم بار اول است که دارم من بعد از چندین سال این خواب را در یک جمع عمومی عرض میکنم) کنار مقام رسالت هم شخصی که مجرم بود، آنجا در کمال ذلت ایستاده بود. نگاه کردم و درست دیدم که محمدرضای پهلوی است. حضرت رویشان را به مردم کردند و فرمودند: آیا کسی هست حدّ خدا را بر این جاری کند؟
✅ اینطور که یواش میگویم، خدا عنایت کرده در حافظهام نگاه داشته، یک واو کم و زیاد نمیکنم. کسی جواب نداد. دوباره فرمودند: آیا کسی از شما هست که حدّ خدا را بر این مجرم جاری کند؟ باز کسی جواب ندارد. بار سوم بلند فرمودند: آیا کسی هست حدّ خدای متعال را بر این مجرم جاری کند؟
🔴 بخش دوم
✅ یک وقت دیدم که مقام رسالت متوجه به دور شد. نگاه کردم دیدم که هِی جمعیت عقب زده میشود و مثل اینکه کوچه دارند باز میکنند. اوایل تشخیص نمیدادم و کمکم کمکم کمکم دیدم یک نفر دارد میآید جلو. دیگر به پنجشش تا صف که رسید، (من تعبیر او را میخواهم بگویمها بیکم و زیاد) گفت: دیدم حاجآقا روحالله خمینی است. سلام کرد به حضرت. جواب دادند.
✅ عرض کرد: یا رسول الله، من حاضرم حدّ خدا را بر او جاری کنم. حضرت دستشان شمشیر بود. شمشیر را به این آقا دادند. با یک ضربت سر را از بدن جدا کرد و سر به زمین افتاد. بدن بیسر به من حمله کرد و یقه من را گرفت. او من را میانداخت زمین، من بلند میشدم و او را به زمین میانداختم. او من را میانداخت زمین، من او را میانداختم زمین. چند مرتبه این وضعیت تکرار شد.
✅ دیدم حاجآقا روحالله دست راستش را اینطوری کرد، اینطور، کف دست را باز کرد، با نوک انگشت زد به شکم این و به شکمش فرو رفت. به مقداری رفت که امعاء و احشاء او را با پنجهاش بیرون کشاند. امعاء او که بیرون آمد، جسد افتاد. از خواب بیدار شدم.
✅ یک جمله دیگر هم میگویم، خیال نمیکنم خیلی از این حرفها بشنوید. اولاد پیغمبر گفت: من شاگرد مرحوم آیتالله حائری بودم. ایشان هم بود؛ با اینکه چند سال در یک درس ما میرفتیم، سلام و علیک با هم پیدا نکردیم، چون من از اول به قیافه این که نگاه میکردم، این را تلخ میدیدم؛ نچسب میدیدم؛ چرب و نرم نبود. آن وقتی که این خواب را نقل میکرد، اظهار ارادت به ایشان نمیکرد ها. ارادت هم نداشت ها. ولی سید محترمی بود که آقای سبط گفت بی کموزیاد حرف میزند. محترم و آبرومند بود. محاسنش هم سفیدِ سفید بود.
✅ این خواب را من وقتی برای مرحوم آقای پسندیده گفتم، حالش به هم خورد. پیش از انقلاب بود. حالش به هم خورد و شاید یک ساعت نکشید که این خواب در بیت و اطراف بیت و اینها پخش شد و راویاش را هم گفته بود مرتضی است.
✅ تعبیر کردند که اینکه انگشتها را وارد شکمش کرده و این امعاء و احشاء را بیرون کشیده، اعلامیههایی بوده که با انگشتهایش مینوشته و دائماً افشاگری میکرده است. با این اعلامیهها یک عدهای دستشان رو میشده، کنار میرفتند و از صف خارج میشدند.
✅ این سیّد، یک سیّد خوبی بود. عرض کردم که یک سیّد موجّه ملایی در دزفول بود. حالا شاید چند سال است مرحوم شده. بله. اینکه من دارم میگویم برای بیش از چهل سال پیش است.
🎤سخنرانی ۳۱ مرداد ۹۲
🔰شب ۱۴ خرداد ۹۹
💕💕