eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
21.8هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
غضب خدا و رد امام بودن علی علیه السلام
نسخه ای معنوی برای درمان ناباروری!! کسانی که بچه دار نمی شدند خدمت حضرت آیت الله بهجت(رحمه الله) می رسیدند تا توصیه ایی یا دعایی بکنند و ایشان به حدیثی که در ادامه خواهد آمد، توصیه می کردند و بچه دار می شدند... روزی امام باقر علیه السلام به هشام دربان که از یاران ثروتمند آن حضرت بود، فرمودند: می خواهی دعایی به تو یاد بدهم که صاحب فرزند شوی. دربان گفت: بله پس حضرت فرمودند: در هر صبح و عصر ✅ هفتاد مرتبه «سبحان الله» بگو ✅ ده مرتبه «استغفر الله» بگو ✅ دوباره ۹ مرتبه «سبحان الله» و یک مرتبه استغر الله و این آیات را بخوان: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ إِنَّهُ کاَنَ غَفَّارًا یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکمُ مِّدْرَارًا وَ یُمْدِدْکمُ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یجَعَل لَّکمُ جَنَّاتٍ وَ یجَعَل لَّکمُ أَنهْارًا دربان این اذکار را خواند و صاحب فرزندان زیادی شد و کسی که این روایت را نقل کرده است می گوید من و همسرم به این روایت عمل کردیم و صاحب فرزند شدیم، و به دیگران که فرزند نداشتند یاد دادیم و آنها هم صاحب فرزند شدند. 👈 توصیه شده است که تا زمانی که به نتیجه برسید هر روز به این روایت عمل کنید. 📚مکارم الأخلاق-ترجمه میر باقرى، ج۱، ص ۴۳۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر مى‌خواهيد كسى را بشناسيد به حرف‌هايى كه ديگران درباره‌ى او مى‌گويند توجه نكنيد، به حرف‌هايى دقت كنيد كه او درباره‌ى ديگران مى‌گويد 💕💕💕
آدم های قوی از سیاره ی دیگری نیامده اند ، آن ها هم مشکلاتِ خودشان را دارند ، هم محدودیت های معمولی و حتی غیر معمولی ... تفاوت اینجاست ؛ آن ها پذیرفته اند از پسِ هر مشکلی بر می آیند ، آن ها خودشان را باور کرده اند ، از مشکلات و محدودیت ها ، پله ساخته اند ، نه کوه !!! آدم های قوی در کمالِ خودباوری ؛ انتخاب کرده اند قوی باشند ... قوی بودن ؛ در "مغز" اتفاق می افتد ، قوی بودن ؛ همت می خواهد ! 💕💕💕
یکی از تکه کلام هایش این بود که نماز رو ول ڪن ، خدا رو بچسب... جمله‌اش برایم خیلی عجیب بود. وقتی از او پرسیدم که چرا این را میگوید خندید و دستی به شانه‌ام زد و گفت: داداش یعنی اینڪه توی نمازت باید به دنبال خدا باشی و فقط خدا رو ببینی...! 💕💕💕
گاهی‌ اوقات خدا می بینه که تو از چی ناراحت میشی عمداً هم به همون گیر میده، میخواد‌که‌راحت‌طلبیتُ کنار‌بگذاری ... 💕💕💕
. رفتند..؛ شهید شدند پیکرشون موند توی سوریه. بعد چند سال اومدند..! ماهنوز درگیر اینیم که چجوری کمتر گناه کنیم ..! همیــــن... 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پروانه های وصال
⭕️ قسمت سوم 🔹🔺✅🔹 "توجه به رنج" 🌎ما در دنیایی زندگی میکنیم که چه بخوایم و چه نخوایم چه خوشمون بیاد و چه خوشمون نیاد، رنج خواهیم کشید.💯 🔷تحمل رنج یه اتفاق اجتناب ناپذیر هست و ما اگه میخوایم در ترک گناه موفق باشیم "باید به استقبال برخی رنج ها بریم". ✔️🔷 ممکنه در ابتدا، هوای نفسمون خوشش نیاد که از رنج صحبت کنیم😤 🔴 ما باید این موضوع رو برای خودمون برای همیشه حلش کنیم. اینو داشته باشید: اگه ما با اختیار خودمون به استقبال برخی رنج ها نریم، روزگار اون رنج ها رو به زور به ما خواهد داد. ❌🔴❌ به قول معروف، روزگار با یخ و ترشی اون رنج ها رو بهمون میده! و اونوقت باید "یه رنج تلخ" رو بچشیم. 😒 مثلا اگه کسی رنج ترک گناه رو نپذیرفت، باید رنج سرکوفت های دیگران و عذاب وجدان های خودش رو تحمل کنه. 🔴باید رنج دشمنی همه ی موجودات عالم باهاش رو تحمل کنه. 🔴باید رنج دوری از خدا رو تحمل کنه و... 🔴زندگیش کاملا سیاه و دردناک خواهد شد. ✅ یه بار برای همیشه موضوع رنج رو حلش کن. به خودت بگو که 🔺 من باید بعضی رنج ها رو تحمل کنم. باید برای اینکه محبوب مولا بشم، رنج های ابتدایی دنیا رو تحمل کنم.☺️ خود خداوند متعال، بعد از یه مدت، زندگیت رو غرق نورانیت و لذت خواهد کرد. نترس خدا ، زیاد بهت رنج نمیده. اجازه نمیده زیاد رنج بکشی. آقا حله؟😊 اگه حل نیست با تفکر برای خودت حلش کن.👌🏼 🌱🔸🌿▫️🔹🌳 🙏باماهمراه باشید لذتی عمیق و زندگی سرشار از نشاط😊
پروانه های وصال
‌ ❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت 43 بخش ششم) دستش رو گرفت بہ سمت سهیلے و گفت:سلام امیرحسین! چشم هام گر
❤️ ❤️ (قسمت 43 بخش هفتم) با عجلہ نشستم،برعڪس من آروم رفتار میڪرد،با فاصلہ ازم نشست روے تخت،با زبون لب هاش رو تر ڪرد و گفت:خب امیرحسین سهیلے هستم بیست و شیش سالہ طلبہ و معلم..... با حرص حرفش رو قطع ڪردم:بہ نظرتون الان میخوام اینا رو بشنوم؟ نگاهش رو بہ دیوار رو بہ روش دوختہ بود،دستے بہ موهاش ڪشید و گفت:نہ! در حالے ڪہ سعے میڪردم آروم باشم گفتم:پس چیزے رو ڪہ میخوام بشنوم بگید! حالت نشستش رو تغییر داد و ڪمے بہ سمتم خم شد آروم گفت:نمیدونم بین شما و امین چے بودہ! اما میدونم شما.... ادامہ نداد. زل زدم بہ یقہ ے پیرهن سفیدش: حرفاے امین بے معنے نبود! ابروهاش رو داد بالا:امین! میخواستم داد بڪشم الان وقت غیرت بازے نیست فقط جوابم رو بدہ! شمردہ شمردہ گفتم:آقاے..سهیلے..معنے...حر..ف..هاے...امین...چے..بود؟ دستے بہ ریشش ڪشید و گفت:منو امین دوستے عمیقے نداریم دوستے مون فقط در حد هیات بود! آب دهنش رو قورت داد:دو سال پیش یہ روز طبق معمول اومدہ بود هیات،عصبے و گرفتہ بود! حالشو ازش پرسیدم،گفت ازم ڪمڪ میخواد. گفت ڪہ دخترهمسایہ شونو چندبار تو ماشین یہ پسر غریبہ دیدہ و تعقیبش ڪردہ فهمیدہ از هم دانشگاهیاشہ. با تعجب زل زدم بہ صورتش،امین من رو با بنیامین دیدہ بود! _گفتم چرا بہ خانوادش نمیگے گفت نمیتونم،باهاشون خیلے رفت و آمد داریم نمیخوام مشڪلے پیش بیاد. سرش رو بلند ڪرد و نگاهش رو دوخت بہ دست هاے قفل شدہ م: اون موقع دنبال ڪار تو دانشگاہ بودم امین اصرار ڪرد برم دانشگاہ اون دختر و یہ جورے ڪمڪش ڪنم! گفت حساس و زود رنجہ از در خودت وارد شو! منم قبول ڪردم برم دانشگاہ اون دختر و روز اول دیدمش!جلوے ڪافے شاپ!داشت با پسرے دعوا میڪرد! نمیدونستم همون دختریہ ڪہ امین میگفت وقتے ڪلاسش تموم شد و امین اومد پیشم فهمیدم همون دختر همسایہ س! آروم گفتم:پس چرا اون روز ڪہ جلوے دانشگاہ دیدیش گفتے نمیشناسیش؟ دستم رو گذاشتم جلوے دهنم،چطور فعل هاے جمع جاشون رو دادن بہ فعل هاے مفرد؟! مِن مِن ڪنان گفتم:عذرمیخوام. سرش رو تڪون داد و گفت:امین خواستہ بود چیزے نگم،اون روز ڪہ جلوے دانشگاہ دیدمش تعجب ڪردم از طرفے..... ادامہ نداد،دست هاش رو بهم گرہ زد و نگاهش رو دوخت بہ دست هاش. با ڪنجڪاوے گفتم:از طرفے چے؟ آروم گفت:نمیخواستم...نمیخواستم چیزے بشہ ڪہ ازم دور بشید!میخواستم امشب همہ چیزو بگم! از روے تخت بلند شدم،چادرم رو مرتب ڪردم پوزخندے زدم و گفتم:ڪاراتونو بہ نحواحسن انجام دادید آفرین! چیزے نگفت،خواستم برم سمت خونہ ڪہ گفت:من اینجا اومدم خواستگارے! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے instagram:leilysoltaniii
پروانه های وصال
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️ (قسمت 43 بخش هفتم) با عجلہ نشستم،برعڪس من آروم رفتار میڪرد،با فاصلہ ازم نشست ر
❤️ ❤️ (قسمت 43 بخش هشتم) با حرص گفتم:اینم ڪمڪ اصلے تونہ براے راحت شدن دوستتون از شر عذاب وجدان؟! دست هام رو بہ نشونہ ے تشویق ڪوبیدم بہ هم و گفتم:آفرین دوستے رو باید از شما یاد گرفت برادر! برادر رو با حرص گفتم! نگاهش رو دوخت بہ پایین چادرم با آرامش گفت:ولے من برادر شما نیستم،خواستگارتونم! با خجالت ادامہ داد:معنے خواستگار رو بگم؟ با حرص نفسم رو بیرون دادم و پشتم رو بهش ڪردم. خواستم وارد خونہ بشم ڪہ گفت:خانم هدایتے! امین گفت ڪمڪش ڪن،حواست بهش باشہ ولے نگفت عاشقش نشو! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے بار اول تو را دیدم،دستہ گل سپید بر دست وَ بہ این منظور ڪہ سپید نشانہ ے صلح است! خواستے بگویی:اے بانو! این سپیدے نشانہ ے مِهر است! بار دوم شد و تو دستہ گل سرخ بر دست وَ تمام عالم مے داند گل سرخ نشانہ ے است! شعر هم:لیلے سلطانے ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے