هدایت شده از پروانه های وصال
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
شخصی به قصد تحقیر کردن مورچه ای، آن را با انگشت فشار داد
مورچه خندید و گفت: ای انسان مغرور نباش! که تو در قبرت برای من وعده غذایی بیش نیستی
در اوج قدرت ، مرد باش
┄┅═══❁☀❁═══┅┄
هدایت شده از پروانه های وصال
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
صبر تنها
عصبانی نشدن نیست!
صبر یعنی اینکه
قادر باشید هفت احساس:
تنفر ، علاقه ، لذت
اضطراب ،خشم ، غم و
ترس را در خود کنترل،
مدیریت و مهار کنید...
┄┅═══❁☀❁═══┅┄
هدایت شده از پروانه های وصال
آدمها
یا
تلاش میکنند
یا
بهانه میآورند!
موفقیت به دنبال تو نمیآید،
این تو هستی که باید به دنبالش بروی؛
پس برو و بهدستش بیاور!
💕💕💕
پروانه های وصال
#به_نام_خدای_مهدی . #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن . #قسمت_هجدهم .پرونده ها رو بهش تحویل دادم و رفت ولی
.
#-قسمت_نوزدهم .
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
.
اخر هفته شد و خواستگارها اومدن و من از اطاقم میشنیدم که با بابا دارن سلام و احوال میپرسی میکنن😒
مامانم بعد چند دیقه صدام کرد 😐
.
چادرم رو مرتب کردم و با بی میلی سینی چای رو گرفتم و رفتم به سمت پذیرایی😞
.
.
تا پامو گذاشتم بیرون مامانش شروع کرد به تعریف و تمجید از قد و بالای من😐
.
به به عروس گلم😊
.
فدای قدو بالاش بشم😊
.
این چایی خوردن داره ازدست عروس آدم😊
.
فک نمیکردم پسرم همچین سلیقه ای داشته باشه 😀
.
.
داشت حرصم میگرفت و تو دلم گفتم به همین خیال باش😒
.
.
وقتی جلو خواستگاره رسیدم اصلا بهش نگاه نکردم😑
.
دیدم چایی رو برداشت و گفت ممنونم ریحانه خانم😊
.
نمیدونم چرا ولی صدای سید تو گوشم اومد😲
.
تنم یه لحظه بی حس شد و دستام لرزید😟قلبم داشت از جاش کنده میشد😯.تو یه لحظه کلی فکر از تو ذهنم رد شد😊 . نمیدونم چرا سرم رو نمیتونستم بالا بگیرم😔اصلا مگه میشه سید اومده باشه خواستگاری؟!😯
.
نگاه به دستش کردم دیدم انگشتر زهرا رو هم نداره دیگه😊
.
اروم سرم رو بالا اوردم که ببینمش😐😰
.
.
دیدم عهههه
احسانه...😡😐
.
داشت حرصم میگرفت از اینکه چرا ول کن نبود😡
.
یه خواهش میکنم سردی بهش گفتم و رفتم نشستم 😑
.
بعد چند دقیقه بابا گفت خوب دخترم اقا احسان رو راهنمایی کن برین تو اطاق حرفاتونو بزنین
.
با بی میلی بلند شدم و راه رو بهش نشون دادم😑
.
هر دوتا روی تخت نشستیم و سکوت😐😐
.
-اهم اهم...شما نمیخواید چیزی بگید ریحانه خانم؟!☺
.
-نه...شما حرفاتونو بزنین.😑اگه حرفای من براتون مهم بود که الان اینجا نبودید😐
.
-حرفات برام مهم بود ولی خودت برام مهم تر بودی که الان اینجام ☺
ولی معمولا دختر خانم ها میپرسن و اقا پسر باید جواب بده
.
-خوب این چیزها رو بلدینا...معلومه تجربه هم دارین😐
.
-نه.اختیار داری ولی خوب چیز واضحیه☺
.
به هر حال من سوالی به ذهنم نمیاد😑
.
و چند دقیقه دیگه سکوت😐😐
. .
-راستی میخواستم بگم از وقتی چادر میزاری چه قدر با کمال شدی😊
البته نمیخوام نظری درباره پوششت بدما چون بدون چادر هم زیبا بودی و اصلا به نظر من پوششت رو چه الان و چه بعد ازدواج فقط به خودت مربوطه و باید خودت انتخاب کنی
.
.
-از ژست روشنفکری و حرف زدناش حالم بهم میخورد و به زور سر تکون میدادم😐
تو ذهنم میگفتم الان اگه سید جای این نشسته بود چی میشد😊
.
یه نیم ساعت گذشت و من همچنان چیزی نگفتم و ایشون از خلقت کائنات تا دلیل افزایش قیمت دلار تو بازار ازاد حرف زد و اخر سر گفتم:
اگه حرفهاتون تموم شد بریم بیرون😐
.
#ادامه_دارد
.
پروانه های وصال
. #-قسمت_نوزدهم . #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن . . اخر هفته شد و خواستگارها اومدن و من از اطاقم میشنیدم
#به_نام_خدای_مهدی
.
#قسمت_بیستم
.
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
.
.
.
یه نیم ساعت گذشت و من همچنان چیزی نگفتم و ایشون از خلقت کائنات تا دلیل افزایش قیمت دلار تو بازار ازاد حرف زد و اخر سر گفتم
اگه حرفهاتون تموم شد بریم بیرون😑
.
بفرمایین ...اختیار ما هم دست شماست خانم 😊
.
حیف مهمون بود وگرنه با اباژورم میزدم تو سرش😐😆
.
.
وارد پذیرایی شدیم و مادر احسان سریع گفت وایییی چه قدر به هم میان..ماشا الله...ماشا الله 😊
.
بابام پرسید خب دخترم؟!
.
منم گفتم : نظری ندارم من😐😐
.
مامانم سریع پرید وسط حرفمو گفت بالاخره دخترها یکم ناز دارن دیگه..باید فک کنن😊
.
مادر احسانم گفت : اره خانم😊...ما هم دختر بودیم میدونیم این چیزارو😉😄 عیبی نداره 😁 پس خبرش با شما .
خواستگارا رفتن و من سریع گفتم لطفا دیگه بدون هماهنگی من قراری نزارید 😐
.
مامان: حالا چی شده مگه؟؟خب نظرت چیه؟!
.
-از اول که گفتم من مخالفم و از این پسره خوشم نمیاد 😑
.
و حالا شروع شد سر کوفت بابا که تو اصلا میدونی چه قدر پول دارن اینا؟! میدونی ماشینشون چیه؟! میدونی پدره چیکارست؟!میدونی خونشون کجاست؟!😡
.
-بابای گلم من میخوام ازدواج کنم نمیخوام تجارت کنم که😐
.
-آفرین به تو...معلوم نیست به شما جوونا چی یاد میدن که عقل تو کله هاتون نیست😐
.
-شب بخیر..من رفتم بخوابم 😐
.
.
اونشب رو تا صبح نخوابیدم😕
تا صبح هزار جور فکر تو ذهنم میومد 😐
یه بار خودم با لباس عروس کنار سید تصور میکردم 😊
اما اگه نشه چی؟!😔
یه بار خودمو با لباس عروس کنار احسان تصور میکردم 😐
داشتم دیوونه میشدم😕
از خدا یه راه نجات میخواستم
خدایا حالا که من اومدم خب سمتت تو هم کمکم کن دیگه😔
.
.
فرداش رفتم دفتر بسیج.. یه جلسه هماهنگی تو دفتر اقا سید بود...اخر جلسه بود و من رفته بودم توی حال خودم و نفهمیده بودم که زهرا پرسید:
.
-ریحانه جان چیزی شده؟!😯
.
-نه چیزی نیست😕
.
-سمانه که از خواستگاری دیشب خبر داشت سریع جواب داد چرا ...دیشب برا خانم خواستگار اومده و الان هوله یکم😄😄
.
-زهرا :ااااا...مبارکه گلم...به سلامتی😊
.
تا سمانه اینو گفت دیدم اقا سید سرشو اول با تعجب بالا آورد ولی سریع خودشو با گوشیش مشغول کرد بعد چند بار هم گوشی رو گرفت پیش گوشش و گفت:
.
لا اله الا الله...انتن نمیده 😡
و سریع به این بهونه بیرون رفت😕
.
دلیل این حرکتشو نمیفهمیدیم😐
.
#ادامه_دارد
.
.
#سید_مهدی_بنی_هاشمی .
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
┄┅─✵💝✵─┅┄
#سلام_امام_زمانم💚
دوش در وقت سحر شمع دل افروخته ام
نرگس مست تو را دیده ام و سوخته ام
به تمنای وصال تو ز سر تا به قدم
چشم گردیده به راه قدمت دوخته ام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
🌷ضررهای گناه:
🌷۱.دل مردگی وجهنم ابدی:
بلی من کسب سیئة واحاطت به خطیئته اولئک اصحاب النارهم فیهاخالدون.۸۱بقره
🌷۲.بدی وناگواری زندگی:
من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا۱۲۴طه
🌷۳.جهنم:
فخلف من بعدهم خلف اصاعواالصلوه واتبعوالشهوات فسوف یلقون غیا.سوره مریم
💕💕💕
🌟فرشته از شیطان پرسید:
قویترین سلاح تو برای فریفتن انسانهاچیست❓
⭕️شیطان گفت: به آنها میگویم:
«هنوز فرصت هست»
❗️سپس شیطان پرسید:
⚡️قدرتمندترین سلاح تو برای #امید بخشیدن به انسانها چیست؟
🌟فرشته گفت:
به آنها میگویم «هنوز فرصت هست»
💕💕💕
هدایت شده از پروانه های وصال
💜امـام صـادق(ع) :
هر کس راستگـو باشد
عملـش پاکـیزه میشود
و رشـد میکـند
💜کافی، ج۲، ص۱۰۴
هدایت شده از پروانه های وصال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا در این روز
که نوید بخش رحمت توست
هر آنکه چشم گشود
قلبش سرشار از امید
و زندگیش سرشار از رحمت
و برکت تو باد
سلام دوستان خوبم✋
صبح زیباتون بخیر🌸
🖤|| #حيعليالعزا
آري ، بشتابيدبہسويعزا
کهوقتشرسيدهاست ...
محرمی دوباره
وغمی كهنه
درراهاست ...🏴
فقطچندروزديگرمانده ...
بايددستبهکارشد
مثلهرسال
وباهمانشوروشکوه ...🏴🖤
حسينيه هارابرپاميكنيم
وسياهی ميزنيم ...🏴
مجلسروضه همکهبرپانباشد،
طنينروضه رادرهمه جای شهر
برقرارميڪنيم ، حتی شدهبا
يک ضبط و بلندگوی ساده ،
ازهرحسينه بايد
صدای "يا حسين"
به آسمانبرسد ...
که شهرهامانازقديم
باشورمحرمزنده اند ...
قدردانهميشه ايننعمتيم
ويادماننميرود
کهصاحبروضههامان
مادرشزهراست ...♡
#5روزتاشروعدلدادگی🖤
🌹 ✨🌹✨🌹✨ 🌹✨🌹✨
#دعا_درمانے #بـســــیار_مــجـــــرب
❣دعـای حضرت هود (ع)
بـــــــرای حاجـــــات❣
🍃ازپیامبر صل الله علیه و
آلـه نقل شــده است کـــه
نمے خواند بنده ای این دعا
را مگر اینکه خـدای تعالـے
دعایش را اجابت مےکند🍃
✨مَا عَلَيْكَ يَارَبِّ لَوْ أَرْضَيْتَ
كُلَّمَنْ لَهُ قِبَلِي تَبِعَةٌ وَغَفَرْتَ
لیمَا بَيْنِی وَبَيْنَكَ وَأَدْخَلْتَنِيی
الْجَنَّةَ فَإِنَ مَغْفِرَتَكَ لِلظَّالِمِينَ
وَ أَنـَا مِـنَ الـظـَّالِمـِيـنَ ✨
📚مصباح کفعمیص298
💕💕💕
هر "پرهیزکاری" گذشته ای دارد
وهر "گناه کاری" آینده ای!
پس قضاوت نکن.
میدانم اگر:
قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،
دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد...
تا به من ثابت کند.
در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم.
محتاط باشیم، در "سرزنش "
و"قضاوت کردن" دیگران
وقتی؛
نه از " دیروز او" خبر داریم،
نه از "فردای خودمان"
💕💕💕
در زمان حضرت موسے (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود
عروس مخالف مادر شوهـر خود بود... پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد
تا مادر را گرگ بخورد...
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت
به موسے (ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن... مادر با چشمانی اشڪ بار و دستانے لرزان
دست بہ دعا برداشت
و میگفت: خدایا...!
ای خالق هـستے...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را بہ بزرگیات قسم میدهـم... پسرم را در مسیر برگشت بہ خانه اش از شر گرگ در امان دار ڪہ او تنهـاست...
ندا آمد: ای موسے(ع)...!
مهـر مادر را میبینے...؟
با اینکه جفا دیدہ ولے وفا میکند... بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهـربانترم...!!!
💕💕💕
🍃یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط میگوید:
روزی مرحوم مرشد چلویی معروف ، خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت: داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم؟ دیر زمانی وضع ما خیلی خوب بود ، روزی سه چهار دیگ چلو می فروختیم و مشتریها فراوان بودند ، اما یکباره اوضاع زیر و رو شده مشتریها یکی یکی پس رفتند ، کارها از سکه افتاده ، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمیشود…؟
🍃شیخ تأملی کرد و فرمود: تقصیر خودت است که مشتریها را رد میکنی. مرشد گفت: من کسی را رد نکردم ، حتی از بچهها هم پذیرایی میکنم و نصف کباب به آنها میدهم. شیخ فرمود: آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود ؛ بار آخر او را هل دادی و از در مغازه بیرون کردی؟! مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد ، او را یافت و از او پوزش خواست ، و پس از آن تابلویی بر در مغازهاش نصب کرد و روی آن نوشت: نسیه داده میشود ، حتی به شما. وجه دستی هم به اندازه وسعمان پرداخت می شود.
📚 کیمیای محبت
💕💕💕
از حکیمی پرسیدند :چرا گوش دادنت
از سخن گفتنت بیشتر است؟
گفت: چون به من دو گوش داده اند
و یک زبان، یعنی دو برابر آنچه
می گویم، می شنوم.
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی،
چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی،
از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند،
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
💕💕💕
دعا کن و بعد همه چیز رو رها کن و فقط به خدا اعتماد کن تا درهای مناسب رو تو بهترین زمان برات باز کنه.
#موفقیت
💕💕💕
▪️محرم در راه است.
🏴خوش بحال کسانی که
هم زنجیر میزنند!
و هم زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند...!
🏴هم سینه میزنند!
و هم سینه ی دردمندی را از غم و آه نجات میدهند...!
🏴هم اشک میریزند!
و هم اشک از چهره ی انسانی پاک میکنند...!
🏴هم سفره می اندازند!
هم نان از سفره کسی نمیبرند..!
آنوقت با افتخار میگویند:
" یاحسین "
💕💕💕