و بزرگترین دشمنیکه یک انسان در مسیرِ موفقیتِ
زندگیاش میتونه داشته باشه، مقایسه
خودش با دیگرانه. غافل از اینکه، هر کسی در یک
مسیریکه "کاملاً متفاوت، از دیگری است، داره به"
زندگیشمیپردازه "و سازگار با خودشه"
💕💕💕
پروانه های وصال
📚داستان ❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_پنج در اتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماء جان❓❓❓ ساعت
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
📚 #داستان
❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️
#قسمت_ششم
〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊
خانم محمدے❓❓❓❓
سرمو برگردوندم
ازم فاصلہ داشت دویید طرفم
نفس راحتے کشید.سرشو انداخت پاییـݧ و گفت
سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر
موقعے ک باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود
اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم
_سلام صبح شما هم بخیر
〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊
ایـݧ و گفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم
صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید
میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم
راستش...من...
انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید
(آقای محسنی )پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود
رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر
سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت
خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم
اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب ک تشیف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان
〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊
داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیر زنها❓❓❓
اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد
خندیدو گفت:اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده.
یارو کچل بود❓زشت بود❓
نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم
دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری ب ایـݧ فک.تازه اول جوونیتہ
تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد
تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده.
نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....
◀️ ادامــــہ دارد.....
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛 📚 #داستان ❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_ششم 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 خانم محمدے❓❓❓❓ سرمو برگرد
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣
❤ #عاشقانه_دو_مدافع ❤
#قسمت_هفتم
بعد دانشگاه منتظر بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...
پکرو بی حوصلہ رفتم خونہ
تارسیدم ماماݧ صدام کرد...
اسماااااا❓❓❓❓
سلام جانم ماما❓
سلام دخترم خستہ نباشے
سلامت باشے ایـݧ و گفتم رفتم طرف اتاقم
ماماݧ دستم و گرفٺ و گفت:
کجا❓❓❓چرا لب و لوچت آویزونہ❓
هیچے خستم
آهاݧ اسماء جاݧ مادر سجادے زنگ
برگشتم سمتش و گفتم خب❓خب❓
مامان با تعجب گفت:چیہ❓چرا انقد هولے
کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـݧ
اخہ ماماݧ ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...
گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید
مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم
گفت اونطورے نگاه نکـݧ
گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم
إ ماماݧ پس نظر من چے❓❓❓❓
خوب نظرتو رو با هموݧ خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ
خندیدم و گونشو بوسیدم
وگفتم میشہ قرار بعدیموݧ بیروݧ از خونہ باشه❓❓❓❓
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
خوبہ والاجوون هاے الاݧ دیگہ حیا و خجالت نمیدونـݧ چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم
دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق
شب ک بابا اومد ماماݧ باهاش حرف زد
ماماݧ اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت
اسماء بابات اصـݧ راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشوݧ...
از جام بلند شدم و گفتم چے❓چرااااااا❓
ماماݧ چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓
شوخے کردم دختر چہ خبرتہ
تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود....
ماماݧ خندید ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـݧ ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود
خلاصہ قرارموݧ شد پنج شنبہ
کلے ب ماماݧ غر زدم ک پنجشنبہ مـݧ باید برم بهشت زهرا ...
اما ماماݧ گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...
خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم.....
دیگہ تا اخر هفتہ تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد
فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...
ایـݧ از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم
بالاخره پنج شنبہ از راه رسید..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
*برای_دیگران_طلب_خیر_کنید*🙏🌹
یکی از مواردی که شما را با خواسته تان هم ارتعاش می کند طلب خیر و برکت برای دیگران است 🍃🌸🍃
آنگاه که با عشق آرزوی موفقیت، برکت، شادی و سلامتی برای دیگری می کنید
در واقع نتیجه ارتعاش این خواسته بیشتر به خودتان باز میگردد 🍃🌸🍃
زیرا وقتی طلب خیر برای کسی می کنید به چگونگی انجام آن نمی اندیشید و ذهن مقاومتی در خصوص برآورده شدن آن آرزو از خود نشان نمی دهد
🍃🌸🍃
اما در مورد خودتان ذهن به دنبال دلایلی می گردد که رسیدن به آن را ناممکن ثابت کند.🍃🌸🍃
اگر یک ازدواج موفق می خواهید برای دیگران آرزوی خوشبختی کنید، اگر ثروت و درآمد عالی می خواهید از خداوند برای دیگران طلب برکت و ثروت کنید 🍃🌸🍃
اینگونه به کائنات ارتعاش رسیدن به آرزویتان را ساطع نمایید.🙏🌹
💕💕💕
هدایت شده از پروانه های وصال
حتی در شکم نهنگ هم امیدی وجود داشت،
هنگامی که یونس(ع)خدا را در دل نهنگ خواند و خداوند اجابتش کرد
آنوقت ما گاه با کمترین مشکلی
امید خود را از دست میدهیم.
دعا امیدی است بیپایان
هدایت شده از پروانه های وصال
خورشید
جایش را بہ ماہ میدهد
روز بہ شب
آفتاب بہ مهتاب
ولے مهرخدا
همچنان با شدت میتابد...
امیدوارم قلب هاتون
پر از نور
درخشان لطف و رحمت خدا باشہ
🌟 شبتون خوش و آرام😐🌟
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨امام صادق عليه السلام فرمودند:
به راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پيش از آن كه مكه را حرم قرار دهد. (شايان ذكر است منظور از اين روايت درعالم بالا است كه قبل از مكه، كربلا حرم امن الهي قرار گرفت)✨
┄✦۞✦✺💔✺✦۞✦┄
#تلنگر🦋
بالا ترین ارتفاع
برای سـقوط ،
افــتـادن از
چشـمِ مهدیِ فاطمه است...!💔
💕💕💕
🌷خداشناسی،درسوره نجم
🌷وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَىٰ (٤٣)نجم
و خداست كه می خنداند و می گریاند
🌷وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا (٤٤)نجم
خداست كه میراند و زنده كرد
🌷هوالذی خلق الزوجین الذکروالانثی.۴۵نجم
خداست که مرد وزن راآفرید
🌷وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَىٰ وَأَقْنَىٰ (٤٨)نجم
خداست که بی نیازمیکند
🌷ليْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ (٥٨)نجم
فقط خداست که مشکل وغم رابرطرف میکند
💕💕💕
❧🔆✧﷽✧🔆❧
🔖#حدیث_روز
🌟#پیامبر_اکرم_ﷺ فرمودند :
《حسين مني وأنا من حسين أحب الله من أحب حسينا ،》
🔺خداوند دوستدار کسی است که حسین را دوست بدارد.
📚[بحارالانوار ج۴۳ص۲۶۱]
#حدیث
💕💕💕
خـدایا 🌸🍃
دراین صبح زیبـا
بـه زندڪَیمان 🌸🍃
سرسبزی وخرمی ببخش
ازنعمتهای بیکرانت 🌸🍃
سیرابمان ڪن ...
و به قلبمان مـهربانی 🌸🍃
به روحمان آرامش
وبه سفرههایمان برکت 🌸🍃
عطافرما
💕💕💕
داستانی زیبا و پند آموز از مولانا
اندر حکایت شکر وناشکریهای ما آدم ها
داستان های زیبا و پندآموز
پیرمردتهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند
و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت
از قضا یکروز که به آسیاب رفته بود
دهقانی مقداری گندم در دامن لباسش ریخت
پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و به سوی خانه
دوید !!!! در همان حال با پرودرگار از مشکلات خود سخن می گفت
وبرای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار میکرد
(( ای گشاینده گره های ناگشوده , عنایتی فرما و گره ای
از گره های زندگی ما بگشای ))
پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره ای از گره هایش باز شد
و تمامی گندمها به زمین ریخت
او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت
.....................
من تورا کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟؟
..................
پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندمها را از زمین جمع کند
ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند
......................
مولانا
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
💕💕💕
✅داستان واقعی دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا
✍وقتی امام زمان عج اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند
❄️ صدای اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به راننده گفت : نگه دار نمازمان را بخوانیم، راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم میخوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت میگویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در جاده خواند و آمد کنارم نشست...
🔰پرسیدم از او چه دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟
☪ جوان گفت :من در یکی از شهرهای اروپا درس میخواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های بحرانی میرسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج متوسل بشوید...
✅ در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند...
🌀 ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، نمازِ اول وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد...
💚 جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...»
من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم
شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...
📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام
زمان عج صفحه ی هشتاد و پنج
💕💕💕
🌷 شهید #مصطفی_صدرزاده 🌷
اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند...
به خانواده شهدا سر بزنید ؛
زندگی نامه شهدا را بخوانید ؛
سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک قاشقی در ده دقیقه
بدون فر و همزنه سه سوته بازم بگم بهتر از این نمیشه به نظر من چیزی که با گلاب و زعفران درست بشه بوی بهشت میده شما هم درست کنید بی شک عاشقش میشید😋
.
مواد لازم :👇
تخم مرغ یک عدد
شکر نصف لیوان
وانیل یک قاشق چایخوری
ماست سفت نصف لیوان
آرد قنادی یک لیوان
بکینگ پودر یک قاشق مرباخوری پر
گلاب دو قاشق تا سه قاشقم میتونید بریزید
زعفران به میزان لازم
.
دستور تهیه :👇
تخم مرغ و شکر و وانیل رو با همزن دستی میزنیم ماست و گلاب رو اضافه میکنیم در آخر آرد و بکینگ پودر رو الک میکنیم و هم میزنیم تا یکدست بشه برای خوشرنگ شده میتونیم زعفران بریزیم و تمام
تابه رو روغن میریزیم و میداریم داغ بشه نه اونقدر داغ که دود ازش بلند بشه کیک ها و با قاشق یا ملاقه کوچیک برمیداریم داخل روغن میریزیم و شعله رو کم میکنیم تا با حرارت کم سرخ بشن و مغز پخت بشن شعله بیش از حد هم کم نباشه کمی که طلایی شد برمیگردونیم و وقتی دو طرف سرخ شد به دلخواه تزیین میکنیم به همین راحتی به همین خوشمزگی🤪
سه نشانه ی خردمندان:
- سکوت ، موقعی که ابلهان سخن
می گویند،
- اندیشه، موقعی که دیگران خیال
می کنند،
- عمل ، موقعی که تن پروران در خوابند.
💕💕💕