eitaa logo
پروانه های وصال
7.5هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
20.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 امام حسن مجتبی علیه السلام: کسی که در قلبش رضا و خشنودی خدا باشد چون خدا را بخواند، من ضامن اجابت دعای او هستم... شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت عرض میکنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیروزگذشت و امروزهم از راه رسید "خوب" یا بد امروزهم تمام میشود الهي امروز براتون"برکت"شادي" "آرامش"خوشبختي به همراه داشته باشه سلام دوستان خوبم✋ صبح آدینتون مهدوی 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عارفی که ۳۰ سال مرتب ذکر می گفت: استغفر الله! مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار میکنی، ‌ما که از تو گناهی ندیدیم. جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمد لله نابجاست! روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره من چه؟ گفتند: مال شما نسوخته… گفتم: الحمدلله… معنیش این بود که مال من نسوزد مال مردم به درک! آن الحمدلله از سر خودخواهی بود نه خداخواهی.. چه قدر از این الحمدلله ها گفتیم ... و فکر کردیم شاکریم؟؟؟؟ 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 آقا گمنام ۶۱ دارین؟...۱۸ ساله...سومار...😭 مسئولان باید از این اشک‌ها خجالت بکشند. 😔
🌿〉 -برو‌گریه‌کُن ؛ التماسِ‌خدا‌کُن ؛ بگو‌نمیتونم‌از‌موقعیتِ‌گناه‌فرار‌کُنم اونقد‌این‌خُدا‌کریمه، که‌موقعیتِ‌گناهو‌فراری‌میده، تو‌فَقط‌میونِ‌گریه‌هات‌بگو؛ -دیگه‌نا‌ندارم‌پاشم؛ بگو‌میخوام‌گناه‌نکنمااا، زورم‌نمیرسه! 💕💕💕
سلام نمیدانم نویسنده این گزارش کیست؟ اما خیلی اثر گذار است : معرفت پشه‌ها برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است. فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم. اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست. و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها... جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه! ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد. وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد. پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد! توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟ شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست. گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟ با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است... می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند. نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود. و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند. چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است. خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت. به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست. نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم. می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند. خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد. انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود. کاش حرف تندی می زد! کاش شکایتی می کرد! کاش فریادی می کشید و سبک می شد! و مرا هم سبک می کرد! یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند نه پدران و مادران پیر شهدا را... بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته! از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند! کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست! و بس می کردند، و می رفتند، ما چه می دانیم جانبازی چیست... 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💯✍🏻در کتاب عروة الوثقی مرحوم سید یزدی در روایت عبد الرحیم القصیر از امام صادق علیه السلام برای رفع هر مهمی و قضای هرحاجت شرعی دو رکعت نماز بخواند و قبل از شروع هفت مرتبه تکبیر بگوید و هدیه نماید به روح مقدس حضرت رسول اکرم صل الله علیه وآله . ✨بعد از فراغ نماز از بگوید : اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ السَّلَامُ‏ وَ مِنْكَ‏ السَّلَامُ‏ وَ إِلَيْكَ‏ يَعُودُ السَّلَامُ‏ ✨و به سجده رفته و چهل مرتبه بگوید : يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا حَيّاً لَا يَمُوتُ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ ✨پس طرف راست صورت خود را بگذارد و همین ذکر را 40 مرتبه بگوید و صورت چپ را بهمین طریق پس از سجده بر خواسته و دست ها را بلند کرده چهل مرتبه بگوید بعد دست ها را بگردن مانندکلمه لا یعنی دست راست بدوش چپ و دست چپ بدوش راست گذارد و چهل مرتبه گفته وبا انگشت سبابه اشاره کند بعد به سجده رفته تا نفس دارد بگوید : ✨صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا حاجت خود را طلب کند . آن حضرت فرمود من ضامنم که روا گردد 📚 گلهای ارغوان ج 1 ص 126 💕💕💕
میرزا اسماعیل دولابی: مرگ را که بپذیری همه ی غم ها و غصه ها می رود و بی اثر میشود! وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود؛ آمادگی موت خوب است، نه زود مردن؛ بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پر ارزش خواهد بود؛ ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. 💕💕💕
4_309977328874686003.mp3
1.8M
🎤آیت الله بهــجت قـدس سره ✅ ⏱ ۷ دقـــیقه و ۲۱ ثانـــیه 🎤
💕کدام گروه ؟ ‌شاید بتوان انسان‌ها را از یک نگاه آموزشی به سه گروه بخش کرد: ۱. بی‌سوادان ۲. کم‌سوادان ۳. باسوادان! زمانی بود که باید از افتادن کارها به دست گروه نخست و دوم ترسید، اما به باور من گروه چهارمی هم وجود دارد که اگر در مصدر امور قرار بگیرند جهانی را می‌توانند به ویرانی و واپسگرایی بکشانند: گروه بدسوادان! "بزرگ‌ترین دشمن دانش بی‌‌دانشی نیست، پندار داشتن دانش است." 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در آستانه باز گشایی دانشگاه ها ❌ قوانین در چند دانشگاه مختلف برای دانشجویان!!👇👇 ۱_ لباسی که بطور نامناسب اندام ها را نشان دهد مجاز نمی باشد ۲_ رنگ کردن مو مجاز نمی باشد ۳_ آرایش کردن مجاز نیست ۴_ مردان باید از کت و شلوار تیره، پیراهن سفید وجوراب استفاده کنند ۵_ موها رنگ طبیعی باید داشته باشد ۶_ ریش بزی ممنوع ۷_ سوئیت شرت ممنوع است ۸_ دکمه های پیراهن بسته باشد ۹_ هرگونه جواهرآلات به جز ساعت و یک جفت گوشواره برای بانوان مجازنمی باشد ۱۰_ پوشش دانشجویان باید طوری باشد که باعث حواس پرتی خود و دیگران و مانع تمرکز بر روی درس نشود ۱۱_ پوشیدن لباس لی برای بانوان ممنوع ۱۲_ پوشیدن هرگونه تی شرت، لباس ورزشی، شلوارتنگ ممنوع ۱۳_ لباس رسمی برای آقایان: پیراهن یقه دار و آستین دار، بدون کروات بهمراه جوراب ۱۴_ لباس پاره و تنگ ممنوع ۱۵_ لباس هایی که ترغیب به مصرف مشروبات الکلی بکند ممنوع است ۱۶_ لباس ها باید داخل شلوار باشد و انقدر بلند باشد که درموقع نشستن و بلند کردن دست ها قسمت های توزده لباس بیرون نیاید ۱۷_ اگر دانشجو نتواند پوشش خود را اصلاح کند با اولیاء او تماس خواهند گرفت تا برای او لباس مناسب بیاورند و او بیرون از کلاس خواهد ماند و غیبت خواهد خورد ⁉️حدس میزنید این قوانین برای کدوم دانشگاه هاست؟ 🔻دانشگاه آزاد اسلامی؟ 🔻دانشگاه های دولتی؟ 🔻مربوط به دانشگاه امام صادقه؟ 🔻 دانشگاه الزهرا؟ 🔻حوزه علمیه قم؟ ✖️ خیر..! این قوانین مربوط به این دانشگاه هاست: موارد ۱، ۲، ۳ 👈 دانشگاه گرین ویل آمریکای شمالی موارد ۴، ۵، ۶ 👈 دانشگاه آکسفورد انگلیس موارد ۷ تا ۱۰👈 کالج رابرت ترکیه موارد ۱۱، ۱۲، ۱۳👈 هاردین لیمونز آمریکا موارد ۱۴ تا ۱۷👈 دانشگاه ایالتی کالیفرنیا 📚منبع: کتاب "نیم نگاهی به ضوابط پوشش دردانشگاه های جهان" 🔹پس غربی ها هم دارن که پوشش میتونه باعث حواس پرتی دیگران بشه 🔹 مگه تو این کشورها بده که میگن رو لباس نباید تبلیغ بشه؟ مگه فقط تو اسلام این چیزا ممنوع نیست!! 🔹چرا فقط تو دانشگاه ها این قوانین سخت پوشش رو لحاظ کردن؟ یعنی تو خیابون اگه باعث حواس پرتی و دل مشغولی دیگران بشن و رو کانون خانواده ها، جوان ها و نوجوان ها تاثیر منفی بذارن اشکالی نداره؟ 🔹راستی دانشجویان اعتراضی نمیکنن به این قوانین سخت اونم تو اون کشورها که مهد آزادی هست؟ ✍️حسین دارابی 🤔 💕💕💕
✨﷽✨ تاثیر عجیب دعا در حق دیگران برای خود شخص دعا کننده 🌸✨امام صادق علیه السلام مےفرمایند: "اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، از عرش ندا می شود؛ برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است) این در حالی است كه اگر برای خودش دعا می كرد، فقط به اندازه همان یك دعایش به او داده می شد. پس دعای تضمین شده ای که صد هزار برابر آن داده می شود، بهتر است از دعایی(دعای شخص دعا کننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود." 📚من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۱۲ حال اگر کسی برای بهترین مخلوق خدا امام زمان (علیه السلام) دعا کند چه می شود ؟ اللّهُمَّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النّصر 💕💕💕
🍰 😋 خامه فرم گرفته شكلاتي ياساده دوليوان پنير خامه اي ماسكارپونه يك ليوان سرخالي شيركاكائو يا شير نصف ليوان ژلاتين سه ق غ اب ١/٣ليوان شكر ١/٣ليوان 🔸ژلاتين رو بااب مخلوط كنيد روي حرارت كتري بن ماري كنيد خامه وپنير رو باهم مخلوط كنيد تا فقط يكدست بشه شير كاكائو رو اضافه كنيد هم بزنيد. حالا ژلاتين كه بن ماري شد وهنوز داغه شكر رو بهش اضافه كنيد تا حل بشه. وقتي ازداغي افتاد اروم اضافه كنيد به خامه وهمزن روشن باشه.كيك رو با شير كاكائو مرطوب كنيد.دورقالب توت فرنگي بچينيد.موادمون رو روي كيك ميريزيم خوب صافش كنيد بزاريد يخچال براي٣ساعت .دراين حين ژله توت فرنگي رو اماده كنيد پودر ژله رو با يك ونيم ليوان اب جوش مخلوط كنيد تا كامل ذره ژله اب بشه.بزاريد كنار تا خنك بشه.وقتي چيز كيك بسته شد دوياسه قاشق ازژله روي چيز كيك بريزيد تا منافذ پر بشه ويااگر چيزكيكتون هنوز كامل سفت نشده ژله به داخل چيزكيك نره.وقتي ريختيد بدلخواه توت فرنگي بچينيد بزاريد فريزر پنج دقيقه سفت كه شد بقيه ژله رو روش بريزيد.بزاريد يخچال چندساعت بمونه تا ژله بسته بشه كامل. واز قالب در بياريد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهم‌گفت با‌این‌اوضاعِ‌گرونی هنوزم‌پایِ‌آرمان‌هایِ‌رهبرت هستی؟! گفتم‌به‌ما‌یاد‌دادن‌تویِ‌مکتب حسین‌ممکنه‌آب‌هم‌واسه خوردن‌نباشه...! -جآن‌برکفِ‌آسدعلےخامنہ‌اۍ 💕💕💕
درست وقتى كرم ابريشم فكر كرد كه زندگيش تموم شده وفشار پیله اش درحال خفه کردنش است پیله گشوده شد وشروع به پرواز كرد سختیهای ما مثل پیله اند وجودشان برای تکامل لازم است
هروقت‌ازسوریه‌میومد هیچ‌چیزےبا‌خودش‌نمی‌آورد؛ میگفت: من‌از‌بازارشام‌هیچ‌چیزی‌نمیخرم بازارے‌که‌در‌آن‌حضرت‌زینب‌«س‌» روچرخونده‌باشن‌خرید‌نداره...‌ |🥀 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛 ❤️ ❤️ _اردلاݧ اومد تو اتاقمو گفت... اسماء پاشو بریم بیروݧ با بی حوصلگے گفتم کار دارم نمیتونم بیام روسریمو بازور سرم کرد و چادرمم گرفت دستش و با زور هلم داد بیروݧ _صداشو کلفت کردو گفت وقتے داداش بزرگترت یہ چیزے میگہ باید بگے چشم با دادو بیداد هام نتونستم جلوشو بگیرم خوب حداقل وایسا آماده شم باشہ تو ماشیـݧ منتظرم زودباش _سرمو تکیہ داده بودم بہ پنجره و با چشم ماشیـݧ هایے رو کہ با سرعت ازموݧ رد میشدݧ و دنبال میکردم با صداے اردلاݧ بہ خودم اومدم. اسماء تو چتہ❓مثلا فردا بلہ برونتہ باید خوشحال باشے.چرا انقد پکرے❓ _نکنہ از تصمیمت پشیمونے❓هنوز دیر نشده ها❓ آهے کشیدم و گفتم.چیزے نیست نمیخواے حرف بزنے❓ کجا دارے میرے اردلا❓برگرد خونہ حوصلہ ندارم. _داشتم میرفتم کهف و الشهدا باشہ حالا کہ دوست ندارے برمیگردم الاݧ صاف نشستم و گفتم.ݧ ݧ _برو کهف و دوست داشتم آرامش خاصے داشت. نیم ساعت داخل کهف بودم خیلے آروم شدم تو ایـݧ یہ هفتہ همش استرس و نگرانے داشتم هم بخاطر جوابے کہ بہ سجادے دادم هم بے خیالے ماما. اردلاݧ اومد کنارم نشست:اسماء میدونم استرس دارے واسہ فردا _آهے کشیدم و گفتم.نمیدونے اردلاݧ مـݧ تو وضعیت بدیم یکم میترسم بہ کمک ماماݧ احتیاج دارم اما... اینطورے نگو اسماء باور کـݧ ماماݧ بہ فکرتہ.. بیخیال بہ هر حال ممنوݧ بابت امشب واقا احتیاج داشتم.. یک ساعت بہ اومدݧ سجادے مونده بود... _خونہ شلوغ بود ماماݧ بزرگترهاے فامیلو دعوت کرده بود همہ مشغول حرف زدݧوباهم بودݧ ماماݧ هم اینورو و اونور میدویید کہ چیزے کم و کسر نباشہ _از شلوغے خونہ بہ سکوت اتاقم پناه بردم روتخت ولو شدم و چشمامو بستم تمام اتفاقاتے کہ تو این چند سال برام افتاده بودو مرور کردم یاد اولیـݧ روزے کہ سجادے اومد تو اتاقم افتادم و لبخند بہ لبم نشست سجادے ݧحالا دیگہ باید بگم علے درستہ کہ از آینده میترسم اما احساس میکنم با علے میتونم ایـݧ ترس و از بیـݧ ببرم غرق در افکارم بودم کہ یدفعه.... داستان ادامه دارد✌️...صبور باشید😊 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️ ❤️ ❤️ _غرق در افکارم بودم که یدفعه بابا وارد اتاق شد بہ احترامش بلند شدم إ اسماء بابا هنوز آماده نشدے❓ از بابا خجالت میکشیدیم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم_الاݧ آماده میشم باشہ حالا بیا بشیـݧ کارت دارم _چشم اسماء جاݧ بابا اگہ تا الاݧ نیومدم پیشت و درمورد انتخابے کردے نظرے بدم یا باهات حرف بزنم واسہ ایـݧ بود کہ اطمیناݧ داشتم دخترے کہ مـݧ تربیت کردم عاقلانہ تصمیم میگره و خوانوادشو روسفید میکنہ. _الاݧ میخوام بهت بگم بابا مـݧ تا آخر پشتتم اصلا نگراݧ نباش مامانتم همینطور دستمو گرفت و گفت: چقد زود بزرگ شدے بابا _بغضم گرفت و بغلش کردم و زدم زیر گریہ نمیدونم اشک شوق بود  یا اشک غم اشکامو پاک کرد و گفت إ اسماء مـݧ فکر کردم بزرگ شدے دارے مث بچہ ها گریہ میکنے❓ _پاشو پاشو آماده شو الاݧ از راه میرسـ... کمدمو باز کردم  یہ مانتوے سفید با روسرے گل بهے کہ مامان بزرگ از مکہ آورده بودو سر کردم _با یہ چادر سفید با گلهاے ریز صورتے زنگ خونہ بہ صدا در اومد از پنجره بیرونو نگاه کردم علے با ماماݧ و باباش و خواهرش جلوے در وایساده بودݧ یہ کت و شلوار مشکی با یہ پیرهن سفید تنش بود _یہ دستہ گل یاس بزرگ هم دستش بود سرشو آورد بالا و بہ سمت پنجره نگاه کرد سریع پرده رو انداختم و اومدم اینور صداے یا اللہ هاے آقایوݧ و میشنیدم _استرس داشتم نمیتونستم از اتاق برم بیروݧ ماماݧ همراه با ماماݧ بزرگ اومدݧ تو اتاق مامان:بزرگ بغلم کردو برام "لا حول ولاقوه الاباللہ" میخوند _ماماݧ هم دستمو گرفت و فشرد و با چشماش تحسیـنم میکرد وارد حال شدم و سلام دادم. علے زیر زیرکے نگاهم میکرد _از استرس عرق کرده بودو پاهاشو تکوݧ میداد مادرش و خواهرش بلند شدند اومدند سمتم و بغلم کردند پدرش هم با لبخند نگاهم میکرد _بزرگتر ها مشغول تعییـݧ مهریہ و مراسم بودند مهریہ مـݧ همونطور کہ قبلا بہ مادرم گفتہ بودم یک جلد قرآن چندشاخہ نبات و ۱۴سکہ بهار آزادے بود سفر کربلا و مکہ هم بہ خواست خوانواده ے علے جزو مهریم شد _همہ چے خیلے خوب پیش رفت و قرار شد فردا خطبہ ے محرمیت خونده بشہ تا اینکہ بعدا مراسم عقد رو تعییـݧ کنــ. بعد از رفتنشوݧ هر کسے مشغول نظر دادݧ راجب علے و خوانوادش شد بے توجہ بہ حرفهاے دیگراݧ دست گل و برداشتم گذاشتم تو اتاقم _مث همیشہ اتاق پر شد از بوے گل یاس شد احساس آرامش خاصے داشتم . ساعت ۸ و نیم صبح بود مامانینا آماده جلوے در منتظر مـݧ بودݧ تا بریم محضر چادرم و سر کردم و رفتم جلوے در اردلاݧ در حال غر زدݧ بود: اسماء بدو دیگہ دیر شد الاݧ میوفتیم تو ترافیک دستشو گرفتم کشوندمش سمت ماشیـݧ و گفتم:ایشالا قسمت شما خندید و گفت :ایشالا ایشالاـ _علے جلوے محضر منتظر وایساده بود... 👀داستان ادامه دارد😰🏃🏻 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌟❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛