eitaa logo
پروانه های وصال
8.2هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
23.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بزرگترین حسرتهای آدمها در حال مرگ؛ نخستین حسرت: کاش به خانواده ام بيشترمحبت مى كردم ...! حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی کردم ...!! حسرت سوم: کاش شجاعتش را داشتم که احساساتم را با صدای بلند بگم!! حسرت چهارم: کاش رابطه هایم با دوستانم را حفظ میکردم!! حسرت پنجم: کاش شادتر می بودم ولحظات بيشترى مى خنديدم..!! اين رو به كسانى كه دوستشان داری بفرست كه قدر تكـ تك لحظه هاى زندگيشان را بدانند عمر ما کوتاه تر از اونیه که فکرشو ميکنیم... 💕💕💕
فردی در حاشیه خیابون 🚗بساط پهن کرده بود ، زردآلو🍋 هر کیلو دو تومان ، هسته زردآلو🥜 هر کیلو چهار تومان! یکی دید 👀 و پرسید چرا هسته اش از خود زردآلو گران تره؟💵 فروشنده گفت: 👨‍🌾 چون عقل آدم را زیاد می‌ کند. 🤓 مرد مقداری فكر كرد🤔 و گفت: یک کیلو هسته بدهیـد. 🥜 خرید💵 و همان نزدیکی نشست و مشغول شکستن 🔨و خوردن شد 😋 با خودش گفت🤔: چه کاری بود ، زردآلو 🍋می خریدم هم خود زردآلو را می خوردم هم هسته را و هم ارزان تر بود. 😧😵 رفت و همين حرف رو به فروشنده گفت فروشنده گفت: بله ، نگفتم عقل آدم را زیاد می کند؟🤣 و چه‌ زود هم اثر کرد!!😜 🌼🌸امیرالمومنین علیه‌ السلام فرمودند: هر که بیندیشد بینا می شود.🌸🌼
🌱مادر شهید سجاد طاهرنیا:  «هیچ‌وقت ‌بچه‌ها را تنبیه نکردم. فقط یک مگس‌کشی داشتم که باهاش بچه‌ها رو تهدید می‌کردم، ولی نمی‌زدم. می‌گفتم بگیرید بخوابید و الا میام. آقا سجاد حتی بعد از ازدواجش هم همیشه این را می‌گفت، که مامان می‌گفت میام، ولی هیچ‌وقت نمی‌آمد. سجاد بیشتر با خواهرش بود. خیلی به هم علاقه داشتند. بچه شلوغی نبود. تو همین رشت اسمش را نوشتیم مدرسه شهید مؤمنی. یکی از دوستان آقا سجاد خاطره جالبی می‌گفت. تعریف می‌کرد که در دوره دبیرستان یکی از بچه‌های کلاس یک حرکتی می‌کند که معلم‌شان ناراحت می‌شود. وقتی سئوال می‌کند که چه کسی این کار را کرد، سجاد گردن گرفته بود. معلم گوشش را می‌گیرد و از کلاس اخراجش می‌کند. دوستانش به او گفته بودند چرا گردن گرفتی؟ گفت چون دوستم پدر نداشت و نمی‌خواستم ناراحت شود. این‌طور بچه‌ای بود. سجاد خودش خیلی رفیق داشت. حتی پدرش گفت شما اول درست را تمام کن، دانشگاه برو بعد هرکاری خواستی بکن، ولی می‌گفت من با این وضعیت بی‌بندوبار، دانشگاه نمی‌روم. … 💕💕💕
وقتے‌درگناه‌زندگے‌مےڪنۍ 'شیطاݧ‌‌‌با‌تو‌ڪارۍ‌ندارد' اما‌وقتے‌تلاش‌مےڪنۍ‌تااز‌ اسارتِ‌‌گناه‌بیروݧ‌بیایۍ؛ اذیتت‌‌خواهدڪرد 💕💕💕
| ✨✍🏻 ♥️مےگفت: هرچـہ مےخواهید از شھدا بگیرید. ازشون بخواید براتونـ |دُ؏ـا| کُـنن📿 مَـن خودم خیلے چیزھا از شھـدا گرفـتم... 💕💕💕
•• کاری‌کنید‌که‌وقتی‌کسی‌شمارا ملاقات‌می‌کند💛🌿 احساس‌کند‌که‌یک را‌ ملاقات‌کرده‌است🙂❤️ 💕💕💕
و گفت: گوسفند از آدمی آگاه تر است! از آنکه بانگ شبان او را از چرا کردن باز دارد و آدمی را سخن خدای از مراد خویش باز نمی‌دارد... 👤عطار 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 10 ⭕️ راحت طلبی موضوعی هست که از اول زندگی و در اولین روز تولد انسان باهاش متولد
11 🔶 در مورد راحت طلبی باید به این نکته توجه کرد که ریشه بسیاری از گناهان فردی و اجتماعی همین غول راحت طلبی هست. 💢 راحت طلبی شاید خودش زیاد بد به نظر نرسه ولی نامرد مقدمه همه بدبختی هاست. 😒 ❇️ اگه کسی میخواد مشکلات فردی و اجتماعی رو حل کنه اول از همه باید قصه راحت طلبی رو حل کنه! 🚫 مثلا شما وقتی دست روی میذارید میرسید به راحت طلبی... وقتی مردم یک جامعه اهل راحت طلبی بشن اون مردم فقیر خواهند شد... 💢 مثل زمان ما که بیشتر مردم دنبال کارهایی هستند که بدون زحمت کشیدن پولدار بشن! ❌ مواردی مثل بورس، بانک، قانون جذب، شرکت های بازاریابی شبکه ای و انواع کلاهبرداری های دیگه با تکیه بر روحیه راحت طلبی افراد هست که به ثروت های عظیم میرسند و اختلاس های بزرگ رو رقم میزنند.... 🖥📲 شما در طول روز میتونید ببینید که چه تعداد از تبلیغات هایی که در تلویزیون و رسانه ها میشه مربوط به تحریک راحت طلبی انسان هاست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
❤️💞❣ #عاشقانہ_دو_مدافع #قسمت_پنجاه_سوم سوریه... باتعجب نگاهم و کردو گفت:سوریہ❓ نگاهش کردم و گفتم:آر
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣ _علے❓ازکے❓الا ساعت چنده❓ هیچے یکم فشارت افتاده بود دیروز آوردیمت اینجا ، نگرا نباش چیزے نیست ساعت ۴ بعد از ظهر ، مامانم اینا کجا❓ ایـ جا بود تازه رفتـݧ علے امروز پنج شنبست باید بریم بهشت زهرا تا فردا هم زیاد وقت نیست بریم _با تعجب نگاهم کردو گفت:یعنے چے بریم❓دکتر هنوز اجازه نداده بعدشم مـ جمعہ جایے نمیخوام برم بہ حرفش توجهے نکردم سرمم یکم مونده بود تموم بشہ از جام بلند شدم. سرمو از دستم درآردمو رفتم سمت لباسام اومد سمتم. اسماء دارے چیکار میکنے بیا بخواب _علے مـݧ خوبم ،برو دکترمو صدا کـݧ اجازه بگیریم بریم کجا بریم اسماء❓چرا بچہ بازے در میارے❓بیا برو بخواب سر جات علے تو نمیاے خودم میریم. لباسامو برداشتم و رفتم سمت در ، دستم و گرفت و مانع رفتـنم شد آه از نهادم بلند شد ، دقیقا همو دستم کہ سوزݧ سرم ، زخمش کرده بود و گرفت دستم و از دستش کشیدم و شروع کـردم بہ گریہ کردݧ _گریم از درد نبود از ، حالے کہ داشتم بود درد دستم و بهانہ کردم اصلا منتظر یہ تلنگر بودم واسہ اشک ریختـ علے ترسیده بود و پشت سر هم ازم معذرت خواهے میکرد _دکتر وارد اتاق شد رفتم سمتش ، مثل بچہ ها اشکامو با آستیـ لباسم پاک کردم و رو بہ دکتر گفتم: آقاے دکتر میشہ منو مرخص کنید❓مـݧ خوب شدم دکتر متعجب یہ نگاه بہ سرم نصفہ کرد یہ نگاه بہ مـݧ و گفت: اومده بودم مرخصت کنم اما دختر جا چرا سرمو از دستت درآوردے❓چرا از جات بلند شدے❓ آخہ حالم خوب شده بود _از رنگ و روت مشخصہ با ایـݧ وضع نمیتونم مرخصت کنم ولے مـݧ میخوام برم. تو خونہ بهتر میتونم استراحت کنم با اصرار هاے مـݧ دکتر بالاخره راضے شد کہ مرخصم کنہ علے یک گوشہ وایساده بود و نگاه میکرد اومد سمتم و گفت بالاخره کار خودتو کردے❓ بلخندے از روے پیروزے زدم کمکم کرد تا لباسامو پوشیدم و باهم از بیمارستا رفتیم بیروݧ بخاطر آرام بخشے کہ تو سرم زده بودݧ یکم گیج میزدم سوار ماشیـݧ کہ شدیم بہ علے گفتم برو بهشت زهرا _چیزے نگفت و بہ راهش ادامہ داد. تو ماشیـݧ خوابم برد ، چشمامو کہ باز کردم جلوے خونہ بودیم پوووووفے کردم و گفتم: علے جا گفتم کہ حالم خوبہ ، اذیتم نکـ برو بهشت زهرا خواهش میکنم آهے کشید و سرشو گذاشت رو فرمو و تو همو حالت گفت: اسماء بہ وللہ مـݧ راضے نیستم بہ چے❓ _ایـݧ کہ تو رو ، تو ایـ حالت ببینم. اسماء مـݧ نمیرم کے،گفتہ مـ بخاطر تو اینطورے شدم ، بعدشم اصلا چیزیم نشده کہ ،مگہ نگفتے فقط یکم فشارت افتاده❓ سرشو از فرموݧ بلند کردو و تو چشمام نگاه کرد چشماش کاسہ ے خوݧ بود طاقت نیوردم ، نگاهم و از نگاهش دزدیدم ماشیـ رو روشـݧ کرد و حرکت کرد تمام راه بینموݧ سکوت بود از ماشیـݧ پیاده شدم ، سرم گیج میرفت اما بہ راهم ادامہ دادم جاے همیشگیموݧ قطعہ ے سرداراݧوبے پلاک شونہ بہ شونہ ے علے راه میرفتم شهیدمو پیدا کردم و نشستم کنار قبرش اما ایندفعہ از گل یاس خبرے بود از گلاب و آب علے میخواست کنارم بشینہ کہ گفتم: علے برو پیش شهید خودت ابروهاشو داد بالا و باتعجب گفت:چرا❓خوب حالا اونجا هم میرم برو اے بابا،باشہ میرم _میخواستم قبل رفتنش بہ درد و دل کردنش باشهیدش نگاه کنم ، یقیـݧ داشتم کہ حاجتشو از اوݧ هم خواستہ و بیشتر از اوݧ بہ ایـݧ یقیـݧ داشتم کہ حاجتشو میگیره رفت و کنار قبر نشست اول آهے کشید ، بعد دستشو گذاشت رو پیشونیش و طورے کہ مـݧ متوجہ نشم اشک میریخت پشتمو بهش کردم کہ راحت باشہ خودمم میخواستم با شهیدم درد و دل کنم سرمو گذاشتم رو قبر. خاک هاے روے قبرشو فوت کردم از کارم خندم گرفت مثل بچہ ها شده بودم .بیـݧ خنده بغضم گرفت لبخند رو لب داشتم اما اشک میریختم حالم و نمیدونستم. از خودش خواستم تو انتخابم کمک کنہ کمکم کرد و علے و انتخاب کردم حالا هم اومده بودم علیمو بسپرم بهش ، بگم مواظبش باشہ _بگم علے کہ بره قلبم و هم با خودش میبره ، کمکش کـݧ خوب ازش نگهدارے کنہ با صداے علے بہ خودم اومدم اسماء بستہ دیگہ پاشو بریم. هوا تاریک شده بلند شدم ، تمام چادرم خاکے شده بود خاک چادرمو با دستش پاک کرد و مـݧ بالبخند تلخے بهش نگاه میکردم چند قدم ک برداشتم سرم گیج رفت ، اگہ علے نگرفتہ بودم با صورت میخوردم زمیـݧ عصبانے شد و با صدایے کہ هم عصبانیت هم قاطیش بود گفت: بیا ، خوبم خوبمت ایـݧ بود❓ چیزے نیست علے از گشنگیہ خیلہ خوب بریم _روبروے یہ رستوراݧ وایساد دیگہ از عصبانیت خبرے نبود نگاهم کردو پرسید:خوب خانمم چے میخورے اوووووووم،فلافل فلافل❓ آره دیگہ علے فلافل میخوام آخہ فلافل کہ حرفشو قطع کردم. إ مگہ ازمـݧ نپرسیدے❓هوس کردم دیگہ خیلہ خب باشہ عزیزم _فلال و خوردیم و رفتیم سمت خونہ ے علے اینا وارد خونہ کہ شدیم ماماݧ علے زد تو صورتشو گفت:دخاک بہ سرم اینجا چیکار میکنید❓اسماء جا حالت خوبہ دخترم❓ ادامه دارد.... ❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛