تنھایـے !
.
عمیـقتریݧ لحظاټ زندگے
یڪ¹ انساڹ اسټ . . . 👀
تنھایے مۅهبتے است الھے♥️،
در تنھایے از تنھایے بِدر مےآییم🍁،
در تنھایے بہ خـدا مےرسیم . . . 🙂🌾
.
#شهیدمحمدحسینعلمالهدی🌱
#ماملت_شهادتیم
💕💕💕
.🌙.
شهدا عاشقانه ؛
سربندها بر پیشانی بستند
و مردانه سر فدا کردند
نکند ما فقط صدای
این بقیةالله گفتنمان
به گوش ها برسد
و فدایی واقعی نباشیم !
💕💕💕
در لشکر ۲۷ محمد رسول الله
برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد!
وقتی خودش شهید شد بچه ها تصمیم گرفتند به تلافیِ
آن همه محبت پیشانی او را غرقِ بوسه کنند.
پارچه را کنار زدند، جنازه بی سر او دل همه شان را آتش زد.
🌷«شهید محمد ابراهیم همت»🌷
#ما_ملت_شهادتیم
💕💕💕
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 62 اختیار محدود ☢️ گفته شد که انسان نباید به خاطر شکست هایی که توی امتحانات مخت
#افزایش_ظرفیت_روحی 63
امتحانات متناسب
✅ یه موضوع مهم در امتحانات الهی اینه که هر کسی باید امتحان خودش رو به خوبی بشناسه و همون امتحانش رو به خوبی بده.
🔸 خداوند متعال هم طبق امکاناتی که به آدم ها میده ازشون امتحان میگیره و به اندازه تلاشی که میکنند پاداش میده.
❇️ مثلا روز قیامت خیلی از افراد رو با فرعون و نمرود محشور میکنند. اونا به خدا اعتراض میکنند و میگن خدایا ما که به اندازه فرعون آدم نکشتیم! پس چرا ما رو همنشین اینا کردی؟😣😤
🌺 خداوند هم میفرماید: من به تو چند نفر به عنوان "زن و بچه" بهت دادم تا #امتحانت کنم اما تو دقیقا رفتاری که #فرعون با بردگان خودش داشت رو با زن و بچت داشتی!
⭕️ تو انقدر ناپاکی درون خودت تلنبار کرده بودی که اگه من به اندازه فرعون چند هزار نفر هم زیر دستت میذاشتم به همشون ظلم میکردی! پس دقیقا هم رتبه اونا باید قرار بگیری.
من چند هزار نفر بی گناه از کجا می آوردم که زیر دست تو قرار بدم و تو ظلم کنی تا معلوم بشه مثل فرعون هستی؟!!!
⭕️ ماها اصلا نباید فکر کنیم که هیچ وقت ممکن نیست هم درجه ظالمان عالم قرار بگیریم! هر کسی توی امتحانات خودش نشون میده که چقدر زیبایی یا خباثت پنهان کرده....
این سوال رو از خودمون بپرسیم:
🔶 من روز قیامت با چه گروهی محشور میشم برای همیشه؟!
طرح تکریم خوش حجابان و همسایه سلام
#به_مناسبت_هفته_بسیج
#پایگاه_زکیه
#حوزه_۱۴
#ناحیه_مقاومت_بسیج_حضرت_ثامن_الحجج_ع_پاکدشت
Ali Fani - Ziyarat Ale Yasin.mp3
19.79M
🌠☫﷽☫🌠
چقدر با آقا روزانه حرف میزنی؟
برای امثال منی که فقط
#جمعهها یادشون میفته
تو رو دارن...:))
رفع دلتنگی | زیارت آل یاسین
علی فانی
سلام، ایام تسلیت/
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه✨
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین✨
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه✨
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه✨
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر
یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّة✨
پروانه های وصال
❤❤❤❤❤❤❤❤❤ #هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_بیست_و_هشتم ...................................
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_بیست_و_نهم
.........................................
به روایت حانیه
به روایت حانیه
چقدر دلم میخواست با یکی حرف بزنم ، یکی که درکم کنه و چه کسی رو بهتر از امیرعلی سراغ داشتم ؟ برادری که در کنار همه اذیت های من همیشه و همه جا پشتیبانم بوده و هست.
تق تق تق
امیرعلی_ جانم؟
آروم درو باز کردم و وارد شدم. طبق معمول پشت میزش نشسته بود و کتاب میخوند.
_ وقت داری یکم حرف بزنیم؟
امیرعلی_ علیک سلام. بله من برای خواهرگلم همیشه وقت دارم. سر خوش نشستم رو تختش و شروع کردم به تعریف کردن اتفاقاتی که تفریحمون رو نا تموم گذاشت. با هر کلمه من اخمای امیرعلی بیشتر میرفت توهم. و در آخر
امیرعلی_ نگفتم بزار باهم بریم؟ بعدش هم ابجی چه دلیلی داره که تو جواب یه عده..... بعد هم کلافه "استغفرالله " ای گفت.
_ حالا ببخشید دیگه. امیر تو با حرف اون آقا موافقی؟ خودت که میدونی من هرچقدر هم بدحجاب باشم اهل اینجور چیزا نیستم. یعنی قیافه من انقدر غلط اندازه؟
امیرعلی با پاش رو زمین ضرب گرفته بود و جوابی بهم نداد ، یعنی اونم همین فکر رو میکرد؟ عصبی از سر جام بلند شدم.
_ آره؟ آره؟ تو هم فکر میکنی خواهرت از اون دختراییه که محتاج نگاه چهارتا پسره؟ فکر کردی من اینجوری تیپ میزنم که پسرا بهم تیکه بندازن ؟
امیرعلی_ واه خواهر من . چرا عصبانی میشی من کی همچین حرفی زدم؟
دیگه برخوردام دست خودم نبود ، دلم نمیخواست دیگران درموردم همچین فکری بکنن ، شاید بدحجاب بودم ولی عقده ای نبودم . زدم زیر گریه و سریع پناه بردم به اتاق خودم، درو قفل کردم و خودمو انداختم و رو تخت و هق هق گریم رو آزاد کردم. چند ثانیه بعد صدای در و امیرعلی و گریه من و بعدش هم صدای نگران مامان بود که میخواست ببینه چی شده .
امیرعلی_ خواهرگلم. من که چیزی نگفتم. تو سکوت من رو برای خودت معنا کردی و اشتباه برداشت کردی. درو بازکن باهم حرف بزنیم.
مامان_ عه. خوب یکی بگه چی شده ؟
امیرعلی_ هیچی مامان جان. منو حانیه باهم بحثمون شده. چیزخاصی نیست که.
مامان_ شما کی بحث کردید که این دفعه دومتون باشه ؟ دروغ نگو امیرعلی.
امیر علی_ مامان جان بزارید حالش خوب بشه براتون توضیح میدم.
مامان_ از دست شماها . خیلی خب.
امیرعلی_ درو باز کن باهم حرف بزنیم. این راهش نیست. با این کارت هیچ چیز درست نمیشه.
_ میشه تنهام بزاری؟
امیرعلی_ میشه باهم حرف بزنیم؟
_ نه.
امیرعلی_ خیلی خب پس من همینجا میشینم تا زمانی که تو قصد حرف زدن داشته باشی.
میدونستم وقتی یه چیزی میگه امکان نداره حرفش عوض بشه.
به ناچار بلند شدم و درو باز کردم و بعد هم پشت به امیرعلی نشستم رو تخت. اونم درو بست و اومد نشست کنارم.
امیرعلی_ ببین خواهری وقتی تو اینجوری تیپ میزنی انگار اون مردای هوس باز رو داری تشویق میکنی که یه چیزی بهت بگن. فکر کردی حجاب برای چیه؟ اصلا تو میدونی چرا باید حجاب داشته باشی ؟
سوالی نگاش کردم و سرم رو به نشونه منفی تکون دادم.
امیرعلی_ حجاب ، حالا نه صرفا چادر، فقط و فقط برای امنیت خودته. وقتی تو بدحجاب باشی داری به همه قبلتم میدی که هرجور دلشون میخواد با تو برخورد کنن، داری میگی من هیچ مالکیتی نسبت به خودم ندارم ، داری زیبایی هات رو حراج خاص و عام میکنی.
_ خوب چرا خانما حجاب داشته باشن؟ مردا میتونن نگاه نکنن .
امیرعلی_ تو در خونت رو باز میذاری میگی دزد نیاد چرا من در خونم رو ببندم؟
_ نه خب . اون فرق داره.
امیرعلی_ خب چه فرقی عزیز من ؟ اون راه خودش رو انتخاب کرده دوست نداره به سعادت برسه ولی تو که نباید بگی به من چه که اون نگاه میکنه مشکل اونه. نمیتونی همچین حرفی بزنی چون مشکل تو هم هست. چون امنیت تو هم در خطره.
_ اگه خدا میخواسته زیبایی های یک زن رو کسی نبینه پس چرا اون رو زیبا افریده؟ اصلا چرا مرد نباید حجاب داشته باشه؟
امیرعلی_ اولا که زیبایی های یه زن فقط برای همسرشه. وحجاب هم دربرابر محارم اجبار نیست . در مورد سوال دوم هم مرد ها هم باید حجاب داشته باشن ولی حد حجاب مرد و زن باهم فرق داره چون نوع آفرینششون باهم فرق داره.
با حرفاش موافق بودم تا حالا هیچوقت به حجاب اینجوری نگاه نکرده بودم ولی هنوز هم با حجاب بودن برام غیر ممکن بود.
_ یعنی برای امنیت داشتن حتما باید باحجاب باشی؟
امیرعلی_ یه راه دیگه هم داری
_ چیییی؟
امیرعلی_بشینی تو خونه با هیچ کس هم در ارتباط نباشی.
_ مسخررررره
امیرعلی_ نظر لطفته
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_بیست_و_نهم
#ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد