eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلسله مباحث خانواده‌ی آسمانی 🛤 پله‌ی هشتم 🏝مقایسه نکردن 🔴 ادامه دارد ...
. زنــدگــے، ســرشــار از لــذت هاے ڪــوچــڪ اســتــ ســرشــار از حــس خــوشــبــخــتــے اســتــ همــیــن نــفــس ڪــشــیــدن ها راه رفــتــن ها ڪــنــارهم بــودن ها ڪــافــیــســت بــه آنــها ایــمــان داشــتــه بــاشــیــد و در ســخــت تــریــن شــرایــطــ بــاور داشــتــه بــاشــیــد ڪــه فــردا بــاز همــ خــورشــیــد مــے تــابــد بــاد مــے وزد و زنــدگــے روے خــوشــش را بــه شــمــا نــشــان خــواهد داد. بــایــد ایــمــان داشــتــه بــاشــیــد امــروز حــتــے اگــر از آســمــان ســنــگ هم بــبــارد فــرداهاے بــهتــرے در راه هســتــنــد ڪــه بــایــد بــه آمــدنــشــان امــیــد داشــتــه بــاشــیــد و بــراے رســیــدن بــه آنــها تــلــاش ڪــنــیــد... 💕🧡💕
✍پسر جوانی ڪه بی‌نماز بود از دنیا رفت، و یڪی از صمیمی‌ترین دوستانش او را در خواب دید، به او گفت: مرا در صف مؤمنین قرار دادند؛ و با این‌ڪه من در دنیا به حلال و حرام و رعایت اخلاق تا حد ممڪن پایبند بودم ولی برای نماز تنبلی می‌ڪردم و مادرم همیشه بخاطر بی‌نمازی من ناراحت بود و از آخرت من می‌ترسید. روزی مادرم بخاطر بی‌نمازی من اشڪ ریخت. طاقت اشڪ چشم او را نیاوردم و قول دادم من‌بعد نمازم را بخوانم. و از آن روز هر وقت مادرم را می‌دیدم فقط برای شادی او و رضایت‌اش نماز می‌خواندم و نمازم ظاهری بود. 💥بعد از مرگم مرا در صف نمازگزارن وارد ڪردند، سوال ڪردم من ڪه نمازخوان نبودم؟ گفتند: تو هرچند نمازخوان نبودی، ولی برای ڪسب رضایت و شادی مادرت به نماز می‌ایستادی، خشنودی مادر پیرت خشنودی ما بود و ما نام تو را امروز در صف نماز گزاران واقعی ثبت ڪردیم. 💕❤️💕
🔷 مواد لازم برای 4 نفر: سینه یا فیله مرغ 500 گرم گردوی آسیاب شده 100 گرم پیاز نگینی خرد شده 2 عدد رب انار 6 قاشق نمک 1 قاشق چایخوری روغن مایع 4 قاشق سوپخوری فلفل سیاه به میزان لازم طرز تهیه: فیله یا سینه مرغ را به قطعات خورشی ۲ سانتی برش بزنید و با پیاز، گردو ،نمک و فلفل و رب انار مخلوط کنید و کمی مالش دهید روی ظرف را بپوشانید و به مدت 2 ساعت یا یک شب در یخچال استراحت دهید(حتما در ظرف دردار باشه) بعد از این مدت تکه های مرغ را از پیاز جدا کنید و به سیخ بکشید و روی کباب پز کباب کنید. من از سیخهای چوبی استفاده کردم بیست دقیقه سیخها رو در آب خیس کردم و سپس جوجه ها را به سیخ کشیدم در تابه ای دو سه قاشق روغن ریختم جوجه ها رو با حرارت ملایم نیم ساعت پختم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌: 🌸🌱 با تمام وجود گناه کردیم نه با ما بد شد نه نعمت هایش را گرفت نه گناهانمان را فاش کرد نه آبرویمان را ریخت... . . اگر بندگی اش را میکردیم چه میکرد؟... مرحوم آیت الله بهجت🌸🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💕💚💕
🌿فرازے از وصیتــــــ نامــــه هــرگز دروغ نــگویید، زود قضاوتــــــــ نڪــنید، گذشتــــــــ و ایــثار داشتــه بــاشید، خــوشرو و خــوش بــرخــورد باشــید و اینڪه جبهــه ها را پُر نگــه دارید.. 🌿 💕💜💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مےگفت: . کارکردن‌تو‌مملکتِ ِ‌امام‌زمان''؏ـج''روعشقه!💙° هرجا‌لازم‌باشه‌حاضرم‌کارکنم؛؛ چه‌فرماندهےدرجنگ..💣° چه‌کارگری‌درکارخانه..✌️🏼° . 🌱 💕💜💕
‌∞🦋∞ 🍃 اگــــر شــخص مرتڪبــــــ زنائے يــا غــيبتے شد گــناه بيــشتر در نامــه اعمال او نمے نــويسند امــا اگـــر: پــدر و يــا مــادر شــد تــــا حلاليتـــــــــ حاصل نشده استــــــ هــرروز گـناهڪــار اســتــــــ! (ره): 💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
‍ #رمان_بانوی_پاک_من #قسمت_هفتم صبح با صدای زنگ موبایلم از خواب بیدارشدم و طبق معمول نیم ساعتی رو ت
"لیدا" از وقتی خبر اومدن عمه رو شنیده بودم حسابی ذوق داشتم ببینمشون.مخصوصا اون پسرعمه مرموز و پنهانی رو.صبح زودتر ازهمه بیدارشدم و یک دوش سرسری گرفتم.رفتم تو اتاقم و از کمدم یک شلوار جین آبی با تی شرت سورمه ای جذب برداشتم.لباسا رو پوشیدم و جلو آینه موهامو شونه زدم و سفت بالا سرم بستم.یک رژ لب و ریمل و خط چشمم شد آرایشم.مانتو سفید کوتاهمو برداشتم با شال نخی آبی رنگم.به تیپم تو آینه نگاه کردم و زیرلب گفتم:کاش پسرعمه لیاقت اینهمه تیپ زدنمو داشته باشه. بعد هم با چشمکی از اتاقم زدم بیرون.زهرا نمیومد کلاس داشت.اصلا این دختر ازآدم به دور بود.عطا هم قرار بود بعد مدرسش بیاد خونه مادرجون. من و بابا و مامان سوار ماشین شدیم.بابا که تو پوست خودش نمیگنجید.خب حق داشت خواهرشو بعد۳۰سال میخواست ببینه.اونم تکدانه خواهرشو.مامانم کلی تیپ زده بود تا جلو خواهر شوهرش کم نیاره. بالاخره رسیدیم به عمارت آقاجون. زنگ درو زدیم حشمت آقا باز کرد.بابا ماشینو برد تو‌حیاط و ما هم رفتیم تو.مادرجون و آقاجون به استقبالمون اومدن.سعی کردم خانم و سنگین باشم و خیلی مشتاق به نظر نیام. عمه شیرینم دیدم.خیلی شکسته شده بود ازاونی که تو عکساش دیده بودم پیرتر به نظر میرسید اما درنهایت شکست،بسیار زیبا بود و چهره اش به دل هر بیننده ای مینشست. اومد جلو و باهام روبوسی کرد منم باخوشرویی باهاش احوال پرسی کردم. _ماشالله بزرگ شدی محدثه جان. باحرص دندونامو بهم فشردم. _عمه جون اسم من لیداست.لطفا محدثه صدام نکنین. ابرویی بالا انداخت و حرفی نزد.همگی نشستیم اما خبری از پسرعمه ما نشد.دوست داشتم زودترببینمش. مشغول صحبت شدیم که بابا با یک پسر جوون و فوق العاده جذاب درحالی که بابا دستش دور شونه پسر بود به جمعمون اضافه شدن. —کارن جانو آوردم. کارن؟!چه اسم قشنگی داره.مثل خودش.هرکسی که میدیدش محو زیباییش میشد.خداوکیلی هیچی کم نداشت.خوش قیافه و خوش تیپ بود.درست مثل مادرش. همه بلندشدیم برای احوال پرسی دوباره. بابا منو به کارن معرفی کرد. _کارن جان اینم دختر بزرگم،لیدا. دستمو بردم جلو اما کارن با بی میلی دستمو فشرد و خیلی سرد گفت:خوشبختم. اه اه چه بدعنق چرا انقدر خشک و مغروره؟ نشست کنار اقاجون و پا روی پا انداخت.دوست نداشتم نگاهش کنم اما ناخودآگاه نگاهم سمتش کشیده شد. آنالیزش کردم یک تی شرت مشکی و شلوار ورزشی مشکی.حسابی به تیپ ورزشکاریش میومد. دیدم توجهی بهم نداره،سریع رومو برگردوندم و دیگه نگاهش نکردم.فکر کرده کیه پسره خودخواه!؟ موقع ناهار بود و من کمک کردم تا میزو بچینن.مثل همیشه پدربزرگ در راس میز نشست و بقیه دور میز. با لبخند آقاجون شروع کردیم به غذاخوردن. حواسم شیش دنگ پیش کارن بود خیلی باکلاس غذامیخورد.خب معلومه مال تربیت تو خارجه.نصف بشقابو بیشتر نخورد و کنار کشید. دور لبشو با دستمال پاک کرد وگفت:ممنون خانوم جون خیلی خوشمزه بود.بااجازتون برم استراحت کنم. از سرمیز که بلندشد صدای افتادن قاشق و چنگال آقاجون اومد. مادرجون دست گذاشت رو دست آقاجون و گفت:سالار اون نمیدونه کسی جزشما اول اجازه نداره از سر میز بلندشه خودتو اذیت نکن. اخم پدربزرگ به لبخند تبدیل شد.مادرجون همیشه میتونست شوهرشو چجوری آروم کنه. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‍ #رمان_بانوی_پاک_من #قسمت_هشتم "لیدا" از وقتی خبر اومدن عمه رو شنیده بودم حسابی ذوق داشتم ببینمشو
‍ ‍ بعد ناهار همگی دور هم نشستیم تا میوه و چای بخوریم.کارن تو اتاقش بود و درحال استراحت.مامان با عمه گرم گرفت و بابا با آقاجون.منم که بیکار بودم گفتم برم تو حیاط یک دوری بزنم. بی هدف تو حیاط قدم میزدم و به گل و گیاها نگاه میکردم. چی فکر میکردم چیشد؟ازبس این پسر خشک و مغروره با یک من عسلم نمیشه خوردش.چه فمرا که نمیکردم همش برباد رفت با کج خلقیای پسرعمه خارجیم. رو تاب نشستم که صدای پا اومد و بعدشم پسرعمه جان اومد بیرون.چه تیپیم زده بود. پبراهن مشکی جذب با شلوارکتون خاکستری.نمیدونستم کجامیرفت اما دوست داشتم باهاش حرف بزنم.اصلا متوجه من نشد منم رفتم جلو و گفتم:کجامیری؟ بایک قیافه عاقل اندر سفیهی نگاهم کرد وگفت:شما دخترای ایرونی همیشه انقدر راحتین؟ دستامو بردم پشتم و گفتم:خب چی بگم؟ما پسرعمه دختردایی هستیم دیگه. _اما قرار نیست انقدر راحت باشیم باهم.فکر نمیکردم ایران انقدر راحت باشه.فکر میکردم محدودیت داره. _داره اما نه برای همه.خیلیا خودشونو محدود میکنن اما من اینجوری نیستم. دستش و کرد تو جیب شلوارش وگفت:انقدرم آزاد خوب نیست محدثه خانم. _لیدا _حالا هرچی.به نظرمن آدم باید به اسم شناسنامه ایش افتخار کنه. _من نمیکنم. پوزخند زشتی زد و گفت:جالبه. بعد راه افتاد. _نگفتی کجامیری؟ بدون اینکه برگرده گفت:فکر نکنم بخوایم باهم بریم. بعد از در حیاط رفت بیرون و در و بست.دلم میخواست دندوناشو خورد کنم تو دهنش پسره مغرور.فکر کرده کیه فقط یک قیافه داره.اخلاق که نداره. کلی حرص خوردم دلم آناهید رو میخواست باهاش حرف بزنم. نمیدونم چرا عمو شایان نیومده.رفتم تو خونه و گفتم:مادرجون عمو نمیاد؟ _زنگ زدن گفتن توراهن دخترم. عمه اومد گفت:عمه جان ندیدی کارن کجارفت؟ _نه والا.این پسرشما باکسی حرف نمیزنه. عمه اول نگاه بدی بهم انداخت بعدم سرشو تکون داد و رفت‌. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
💛💛💛 رزق معنوی روز💚 تکه ای از مناجات شعبانیه💛3 ای خدا اگر تو ما را عفو کنی که از تو سزاوارتر بعفواست
💛💛💛 رزق معنوی روز💚 تکه ای از مناجات شعبانیه4 ای خدا با من آن کن که ترا شاید(نه آنچه مرا باید)وباز هم بفضل وکرم بر گنهکاری که در لجّه گناه از جهل ونادانی فرو رفته ترحّم فرما ای خدا تو در دار دنیا گناهانم را از تمام خلق پنهان کردی ومن در آخرت به ستاریت از دنیا محتاجترم وچون لطف کردی وگناهانم را بر هیچ بنده صالحی آشکار نکردی پس روز قیامت هم مرا مفتضح و رسوا در حضور جمیع خلایق مگردان خدایا جودوبخششت بساط آرزوی مرا گسترده وعفو تو بهتر ازعمل من است ای خدا پس روزی که میان بندگانت حکم میکن آن روز مرا بلقاء خود شاد گردان.... 💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 انتقاد به بسته شدن مسیر کربلا در شب : ⛔ مسئولینی که تدبیر کردند راه کربلا را نیمه شعبان بستند روز قیامت باید پاسخگو باشند ⚠ پروتکل‌ها از نظر دانش روز جهان مورد تردید است...
⛱عالمی را پرسیدند : خوب بودن را کدام روز بهتر است؟ عالم فرمود : یک روز قبل از مرگ دیگران حیران شدند و گفتند : ولی زمان مرگ را هیچکس نمیداند عالم فرمود : پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد ... شبتون آروم 💕❤️💕
🌙✨ 🌱 آیت‌الله صدیقی: ❗️ 💢 زیاد کار سختی نیست🤗، بیست دقیقه بیدار بشو. ↩️ اگه نمیتونی یازده رکعت نماز شب رو بخونی 👈🏻 رو هیچوقت . ❌ ⏪ در رحمت خاصه خدا دوستان خصوصیشو سحر . فاسق‌ها، فاجرها و ... همه 😴 کِیفاشون رو کردند مثل سنگ افتادند ☝️🏻 ولی سحره که خدا داد میزنه میگه بیایید الان فضا پاکه.. 💕 ! 💓 ▪️ بعضی شب ها🌌 که نتونستی و خواب بهت غالب شد، 🔻 بلند شو یه " " بگو بعد بخواب.👌🏻 🔻 بلندشو در بزن بعد بخواب دیگه. بگو خدا من اومدم. خیلی چیزا تقسیم میکنند، برو یه دری بزن بگو ! 🚫 ثواب نماز شب امشب هدیه به صاحب الزمان (عج)😊🌹 💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب زنگِ درِ خانه ی خدا را بزن اگر جواب نداد باز هم بزن صدایش کنــ مطمئن باش خدا پشت در با عشق صدایت را گوش می کند... و گفت : کیست که مایوس شود از رحمت خدا مگر گمراهان...(زمر/۵۳)
الهی اگر بد بودیم یاریمان کن تا فردایے بهتر داشته باشیم خدایا به حق مهربانیت نگذار کسی با ناامیدی و ناراحتی شب خود را به صبح برساند 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ┄┅─✵💝✵─┅┄