eitaa logo
پروانه های وصال
8.2هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
‍ #رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_پنجاه_و_دوم _چرا نمیخوری؟دوست نداری یک چیز دیگه سفارش بدم؟ هول شد و گف
🥀 ازفرداش افتادم دنبال کارای عروسی و جشن. میخواستم خیلی زود و آبرو مندانه برگزار بشه. مدت کمی بود که سرکار میرفتم اما بخاطر کارخوبی که ارائه داده بودم،بهم مساعده دادن تا بتونم مجلسمو برگزار کنم. مادرجون میگفت بزار خرج عروسیتو پدربزرگت بده منم به شدت مخالفت میکردم. یک عمر زیر دست بابام نبودم که حالا بشم زیر دست بابابزرگم. اونم کی؟کسی که غذاخوردنشم قانون داشت چه برسه به پول خرج کردنش‌. سه شنبه بود که رفتم دنبال لیدا تا باهم بریم خرید وسایل عقد و اگه بشه لباس عروس. لیدا که اومد پایین دیدم زهرا هم همراهشه. _سلام کارن خوبی؟ _سلام خانم قربونت. رو کردم به زهرا وگفتم:سلام زهراخانم.شماچطوری؟ با چشمای معصوم و پر از غمش نگاهم کرد وگفت:ممنون خوبم. این دختر از روزی که پشت پنجره دیده بودمش هوش و هواسمو سمت خودش کشیده بود.انقدر آروم و ساکت شده بود که خدا میدونه.منم هرچی فکر میکردم به نتیجه ای نمیرسیدم. _عزیزم گفتم زهرا چون خوش سلیقه است باهامون بیاد. دوباره نگاهم کشیده شد سمت صورت گرد زهرا که روسری فیروزه رنگی قابش گرفته بود. یک آویز زیبا هم کنار صورتش بود. چادر عربی خیلی بهش میومد و خانومانه ترش میکرد. محو زهرا بودم و متوجه خجالتش و صحبتای لیدا نشدم. _کارن؟ _جان؟ _کجایی؟میگم اشکال نداره زهرا بیاد باهامون؟ نیم نگاهی بهش کردم که متوجه اخم بین پیشونیش شدم. _نه چه اشکالی داره خواهر زنمم باشه. لیدا سرخوشانه خندید‌و نشست.زهرا هم سریع از نگاهم فرار کرد و روی صندلی عقب جا گرفت. دستی تو موهام کشیدم ومنم سوار شدم. تا بازار دیگه نگاه به زهرا نکردم و سرگرم حرف زدن با لیدا شدم. پاساژ بزرگی که برای خرید انتخاب کرده بودیم همه چی داشت. اول رفتیم چند دست لباس راحتی برای خودم و لیدا خریدیم.بعدم حلقه.. توطلا فروشی باز هم متوجه تفاوت این دو خواهرشدم. زهرا حلقه های ظریف وساده روپیشنهاد میداد اما لیدا دست روی پرکار ترین و سنگین ترین حلقه هامیگذاشت. بالاخره هم یکی از همون حلقه ها رو انتخاب کرد. منم یک رینگ ساده برداشتم و خریدمش. مغازه بعدی آینه شمعدون و از این خرت و پرتا بود. بعدم رفتیم سراغ لباس عروس. زهرا باز هم به لیدا پیشنهاد لباس های پوشیده و ساده رومیداد اما لیدا میگفت نه اون پرکار تره قشنگ تره. انقدر روی سلیقه اش پایبند بود که گفتم:لیداخانم پس زهرا رو چرا آوردی؟که خودت انتخاب کنی؟من چی؟شوهرتما نباید نظر بدم؟ سرشو انداخت پایین و حرفی نزد. هرید لباس عروس رو موکول کردیم به هفته آینده. خیلی دوست داشتم ناهارو باهم بخوریم اما زهرا گفت کار داره باید بره. منم مجبور شدم برسونمشون خونه و خودمم برم سرکار. این چند روز خیلی سرم شلوغ بود و وقت آزادم شبا بود که اونم ازخستگی بیهوش میشدم. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‍ #رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_پنجاه_و_سه ازفرداش افتادم دنبال کارای عروسی و جشن. میخواستم خیلی زود و
‍ ‍ 🥀 "لیدا" از خوشحالی دیگه رو پام بند نبودم.بالاخره به آرزوم رسیده بودم و داشتم با عشقم ازدواج میکردم. آناهیدو دیگه ندیده بودم میدونستم از حسودی داره منفجر میشه‌. منم که کیفم کوک بود باهمه مهربون شده بودم و میخندیدم. اما نمیدونم زهرا چرا همش تو خودش بود و حرف نمیزد؟ از زهرای پرانرژی انگار چیزی نمونده بود.هروقتم میخواستم باهاش حرف بزنم جواب سربالا میداد یا پرمو باز میکرد. از شب خاستگاریم اینهمه بهم ریخته بود. تاریخ عروسی دقیقا یک ماه دیگه بود.تالار بزرگی رزرو کرده بودیم و الانم دنبال لباس عروس و کت شلوار و کارت عروسی بودیم. هرروز صبح کارن میومد دنبالم و شب برم میگردوند. خیلی باهم خوب شده بودیم ومنم خوشحال بودم.از اینکه کسی که دوسش دارم کنارمه احساس افتخار میکردم. جهیزیه هم قرار بود توافقی و با هم بخریم که اونا رو مامانامون انجام میدادن. یک شب که برگشتم خونه تصمیم گرفتم با زهرا حرف بزنم ببینم چشه. رفتم جلو در اتاقش و آروم باز کردم درو. دیدم مثل همیشه سرسجاده اش نشسته و با گریه با خدا حرف میزنه. ایستادم تا راز و نیازش تموم بشه. _سلام ابجی،قبول باشه. اشکاشو پاک کرد و گفت:سلام.خوبی؟ _مرسی.میتونم بیام تو؟ چادرشو از سرش درآورد و اشاره کرد برم تو. چراغ اتاقشو روشن کردم و رفتم نشستم رو تخت. _خب چه خبرا؟چی خریدین؟ _هیچی..بشین میخوام باهات حرف بزنم. سجادشو که گذاشت سرجاش،نشست کنارم و گفت:درخدمتم. _تو چرا انقدر تو همی؟چرا ناراحتی؟چرا دیگه زهرای همیشه نیستی؟ _چیزی نیست آبجی. _به من دروغ نگو خواهشا.باید بفهمم چت شده.بگو به من.من که غریبه نیستم. _از رفتنت یکم ناراحتم. دلیلش قانعم نکرد اما قبول کردم و بغلش کردم. _قربون آبجی خوشگلم بشم من میام بهتون سر میزنم نگران نباش.تنهات نمیزارم خواهری. به روم خندید و منم زیاد مزاحمش نشدم چون حوصله نداشت و خسته بود. از اتاقش رفتم بیرون و تو دلم گفتم:من که میدونم دردت رفتن من نیست. ناچار رفتم تو اتاقم و درو بستم. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
🌺•••﷽•••🌺 📌 قسمت (۳) #خطبه_متقين ✍🏻 جمله «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» اشاره به اصلاح زبان است; زبان
🌺•••﷽•••🌺 📌 قسمت (٤) ✍🏻 تعبير به «ملبس» در جمله «وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ» که به عنوان دومين فضيلت مهم پرهيزکاران ذکر شده است اگر در معناى حقيقى به کار رود، اشاره به همان لباس ظاهرى است که بايد نه اسراف و تبذير در آن باشد و نه سخت گيرى و خساست، همان گونه که بسيارى از شارحان نهج البلاغه فهميده اند. اما اگر معناى لباس را منحصر در پوشش ظاهرى ندانيم، مفهوم گسترده اى پيدا مى کند که همه زندگى انسان را شامل مى شود; ✔️ يعنى اعتدال و ميانه روى تمام زندگى آنان را در برگرفته و همچون لباسى است بر قامت آنان... 🖍ادامه دارد .... ✍🏻 شرح خطبه متقين بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
🌺•••﷽•••🌺 📌 قسمت (٤) #خطبه_متقين ✍🏻 تعبير به «ملبس» در جمله «وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ» که ب
🌺•••﷽•••🌺 📌 قسمت (٥) ✍🏻 در جمله سوم نيز تعبير ؛ «مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ» تنها اشاره به راه رفتن ظاهرى نيست. 🔹زيرا راه رفتن متواضعانه هر چند کار خوبى است اما در رديف نخستين صفات برجسته پرهيزکاران قرار نمى گيرد; ✔️ ولى هرگاه اشاره به معناى وسيع مشى باشد مفهومش اين است که همه رفتارهاى آنها آميخته با تواضع است. 🔹در واقع امام(عليه السلام) به سه اصل اساسى در آغاز اين خطبه اشاره فرموده است: 💢درستکارى، ميانه روى و تواضع💢 که بر سراسر زندگى پرهيزکاران حاکم است. 🖍ادامه دارد .... ✍🏻 شرح خطبه متقين بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🔴افشاگری‌های عبدالرضا داوری درباره احمدی نژاد/از فساد چند میلیون دلاری تا خوشحالی برای سقوط بورس عبدالرضا داوری طی کنفرانس صوتی در نرم افزار روبیکا: 🔹فساد مالی احمدی نژاد شامل دو مورد ۵۷۰ و ۵۹۰ هزار دلاری و همچنین یک مورد ۳.۷میلیون یورویی است که همه صرف مصارف شخصی وی و اطرافیان او شد؛ هزینه های میلیونی تبلیغات احمدی نژاد در فضای مجازی هم از این مسیر است. 🔹احمدی نژاد از یک طرف مدعی است که حاکمیت را قبول ندارد و از طرف دیگر برای به دست آوردن کرسی ریاست جمهوری در دل این حاکمیت تلاش می کند که در آن تناقض آشکاری وجود دارد. 🔹انحراف در احمدی نژاد و حلقه اطرافیان وی قطعی و مسلم است و از همین جهت تلاش می کنم درباره جریان احمدی نژاد افشاگری کنم. مشغول نگارش کتابی درباره جریان انحرافی هستم. اینها اگر به قدرت برسند مردم را بدبخت می کنند و کشور را می فروشند. 🔹احمدی نژاد منتظر فروپاشی نظام بود؛ او تصور می کرد نظام بعد از ۳ تا ۶ ماه فرو می پاشد تا جایی که در منزل حمید بقائی فیلم های مربوط به روزهای آخر منتج به فروپاشی شوروی را تماشا و از رفتار بوریس یلتسین نکته برداری می کردیم. 🔹یکی از امیدهای احمدی نژاد برای فروپاشی جمهوری اسلامی، درگذشت رهبری بود تا جایی که تمام رفتار و حتی نشستن ایشان در جلسات مختلف زیر نظر قرار می‌گرفت. 🔹او حتی برای فروپاشی نظام، دست به دامن رای آوردن ترامپ شده بود و امید داشت بعد از پیروزی ترامپ، وی به ایران حمله نظامی کرده و در ۴ روز جمهوری اسلامی را سرنگون کند. 🔹با منتفی شدن این دو مورد، احمدی نژاد به نارضایتی عمومی دلخوش بود تا جایی که از ریزش شاخص بورس و کاهش سرمایه های مردم به شدت خوشحال می شد. 🔹وقتی حداد عادل مواضعی درباره رد صلاحیت حتمی احمدی نژاد گرفت، احمدی نژاد هم مدعی داشتن عکسی از دستبوسی فرح پهلوی توسط حداد عادل شد اما او هرگز چنین عکسی ندارد و آن عکس جعلی توسط مشایی به دست احمدی نژاد رسید. 🔹احمدی نژاد از سال ۸۸ به بعد توسط یک جریان بیرونی مدیریت می شد؛ ورود پریوش سطوتی به مجموعه نزدیک به احمدی نژاد در سال ۸۷ و ۸۹ برای انتقال پیام ا از مجموعه های امنیتی بریتانیایی ها بود. خانواده دکتر فاطمی (وزیر خارجه مصدق) تحت پوشش نهادهای امنیتی قرار گرفته بودند. 🔹اصل خبر پیشنهاد احمدی نژاد به فائزه هاشمی تکذیب نشد و بعید نیست قول معاونت اولی فائزه هاشمی در جلسات احمدی نژاد با سیدحسن خمینی مطرح و از این طریق به فائزه هاشمی منتقل شده باشد. میان احمد نژاد و فائزه هاشمی ارتباطات تلفنی وجود دارد. رابطه احمدی نژاد با اصلح طلبان و حتی براندازان عجیب نیست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پروانه های وصال
: مواد لازم برای۱۰ نفر: آرد ۴--۱ پیمانه شکر ۵ قاشق غذا خوری تخم مرغ ۳ عدد شیر ۱/۲ پیمانه ماست ۲ قاشق غذا خوری خمیر مایه 1.5 قاشق غذا خوری بیکینگ پودر ۱ قاشق چای خوری روغن مایع ۱/۲ پیمانه بهبود دهنده ۱ قاشق چای خوری کره ۵۰ گرم پودر دارچین و زنجبیل به مقدار لازم طرز تهیه: ابتدا همه مواد باید به دمای محیط برسه،چون سرد و گرم نتیجه خوب نمیده،خمیر مایه رو با نصف پیمانه شیر و یه قاشق از شکرمون مخلوط کرده میذاریم تا عمل بیاد. تمام موادمون به غیر از آرد(بکینگ پودر و بهبود دهنده) رو باهم با چنگال میزنیم تا يكدست بشه،بعد خمیر مایه رو به موادمون اضافه میکنیم ودوباره با چنگال هم میزنیم، بعد آرد را کم کم روی موادمون الک میکنیم(بگینک پودر و بهبود دهنده رو به آرد رو هم اضافه کنید)ممکنه به خاطر کوچیکی یا بزرگی تخم مرغها اندازه آرد یکی دو قاشق فرق کنه،بعد خمیر رو ورز میدیم تا لطیف بشه بعد روی خمیر رو میپوشونیم و در جای گرم میذاریم تا پف نکرده شکل نمیدهیم، حالا بعد از پف کردن یکبار دیگر خمیر راچند ثانیه ورز می دهیم سینی فر را چرب کرده نصف خمیر رو با وردنه به اندازه یک سانت باز میکنیم،بقیه خمیر رو رولهای باریک درست کرده با فاصله حالت ضربدری شکل میدیم روی نون و زرده تخم مرغ و زعفرون زده وکنجد می پاشیم استراحت دوم برای خمیر لازمه. مدت پخت هم 30 الی 35 دقیقه است که بستگی به فر داره.. بعد از پخت روشو با برس عسل میزنیم و با گردو و پسته و نارگیل تزیین میکنیم. ✅نکته: این نون غیر از تایم آماده سازی مواد و زمان پخت...به دو ساعت هم زمان استراحت اولیه و یه ربع زمان استراحت دوم نیاز دارد. شما به جای پودر دارچین و زنجبیل از وانیل و هل نیز استفاده کنید. 🍔🍟 @parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
@parvaanehaayevesaal💕 در این لحظه ملکوتی آرزو می‌کنم لحظه لحظه زندگيتون خدا كنارتون باشه دستتون تو دست خدا قدمتون در را خدا و سفره تون پر از برکت باشه نماز و روزه تون قبول درگاه حق🌸
هدایت شده از پروانه های وصال
💠🔹امام حسن عليه السلام ✍هر روزه داری هنگام افطار یك دعای اجابت شده دارد، پس در اولین لقمه افطار بگو: 🍃بِسمِ اللهِ، اَلّلهُمَّ یا واسِعَ المَغفِرَة اِغفِرلی 🌸به نام خدا، ای خدایی كه آمرزش تو فراگیر و وسیع است ، مرا ببخش🙏 📗اقبال الاعمال ، صفحه۱۱۶ @parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🌹 @parvaanehaayevesaal💕 در این لحظات عرفانی و زیبای افطار دعا ميڪنم هرچه دراین لحظه ها از دلتان ميڪذرد به نسیم لطافت خدا برشما روا ڪردد و جانتان معطر به عطر ایمان باشد طاعات وعبادات شماموردقبول حق "التماس دعا"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا