eitaa logo
پروانه های وصال
8هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
22.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و بیست و ششم حالا رمز زمزمه‌های
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و بیست و هفتم از اینکه سه نفر به خدمتم ایستاده و آسید احمد هم معطلم شده بود، شرمنده شده و باز دلواپس حجابم بودم که مدام از بالای ملحفه سرک می‌کشیدم تا پاهایم پیدا نباشد. مجید جوراب‌هایم را در آورد، شیر آب را باز کرد و همانطور که روی صندلی نشسته بودم، قدم‌هایم را زیر آب می‌شست. از اینکه مقابل مامان خدیجه و زینب‌سادات، با من اینهمه مهربانی می‌کرد، خجالت می‌کشیدم، ولی به روشنی احساس می‌کردم که نه تنها از روی محبت همسری که اینبار به عشق امام حسین (علیه‌السلام) اینچنین عاشقانه به قدم‌هایم دست می‌کشد تا گرد و غبار از پای زائر کربلا بشوید. حالا معلوم شده بود که علاوه بر زخم انگشتانم، کف پایم هم تاول زده و آب که می‌خورد، بیشتر می‌سوخت و مامان خدیجه زیر گوشم حرفی زد که دلم لرزید: «این پاها روز قیامت شفاعتت رو می‌کنه!» از نگاه مجید می‌خواندم چقدر از این حالم دلش به درد آمده و شاید مثل من از مامان خدیجه خجالت می‌کشید که چیزی به زبان نمی‌آورد و تنها با سرانگشتان مهربانش، خاک و خون را از زخم قدم‌هایم می‌شست. با پماد و باندی که از هلال احمر گرفته بود، زخم‌های پایم را بست و کف پایم را کاملاً باند پیچی کرد و من دل نگران ادامه مسیر بودم که با لحنی معصومانه زمزمه کردم: «مجید! من می‌خوام با پاهای خودم وارد کربلا بشم!» آهسته سرش را بالا آورد و شاید جوشش عشق امام حسین (علیه‌السلام) را در نگاهم میدید که پرده نازکی از اشک روی چشمانش نشست و با شیرین‌زبانی دلداری‌ام داد: «ان‌شاءالله که می‌تونی عزیزم!» ولی خیالش پیش زخم‌هایم بود که نگاهش به نگرانی نشست و چیزی نگفت تا دلم را خالی نکند. جوراب‌هایم دیگر قابل استفاده نبودند که مامان خدیجه برایم جوراب تمیز آورد و پوشیدم. حجابم که کامل شد، مامان خدیجه ملحفه را جمع کرد و به همراه زینب‌سادات برای استراحت به سمت آسید احمد رفتند. مجید بی‌آنکه چیزی بگوید، کفش‌هایم را در کیسه‌ای پیچید و در برابر نگاه متعجبم توضیح داد: «الهه جان! اگه دوباره این کفش رو بپوشی، پات بدتر میشه!» سپس کیسه کفش را داخل کوله گذاشت و من مانده بودم چه کنم که کفش‌های اسپرت خودش را درآورد و مقابلم روی زمین جفت کرد. فقط خیره نگاهش می‌کردم و مطمئن بودم کفش‌هایش را نمی‌پوشم تا خودش پابرهنه بیاید و او مطمئن‌تر بود که این کفش‌ها را پای من می‌کند که به آرامی خندید و گفت: «مگه نمی‌خوای بتونی تا کربلا بیای؟ پس اینا رو بپوش!» سپس خم شد و بی‌توجه به اصرارهای صادقانه‌ام، با مشتی دستمال کاغذی و باقی مانده باندهای هلال احمر، داخل کفش را طوری پُر کرد تا تقریباً اندازه پایم شود و اصلاً گوشش به حرف‌های من نبود که خودش کفش‌هایش را به پایم کرد و پرسید: «راحته؟» و من قاطعانه پاسخ دادم: «نه! اصلاً راحت نیس! من کفش‌های خودم رو می‌خوام!» از لحن کودکانه‌ام خنده‌اش گرفت و با مهربانی دستور داد: «یه چند قدم راه برو، ببین پاتو نمی‌زنه؟» و آنقدر درونش دستمال و باند مچاله کرده بود که کاملاً احساس راحتی می‌کردم و سوزش زخم‌هایم کمتر شده بود، ولی دلم نمی‌آمد و باز می‌خواستم مخالفت کنم که از جایش بلند شد، کوله‌اش را به دوش انداخت و با گفتن «پس بریم!» با پای برهنه به راه افتاد. آسید احمد کنار خانواده‌اش روی تکه موکتی نشسته بود و از صورت غمگینم فهمید ناراحت مجید هستم که لبخندی زد و گفت: «دخترم! چرا ناراحتی؟ خیلی‌ها هستن که این مسیر رو کلاً پا‌ برهنه میرن! به منِ پیرمرد نگاه نکن!» سپس رو به مجید کرد و مثل همیشه سر به سرش گذاشت: «فکر کنم این مجید هم دوست داشت پا برهنه بره، دنبال یه بهانه بود!» و آنقدر گفت تا به پا برهنه آمدنش رضایت دادم و دوباره به راه افتادیم با ما همراه باشید🌹 رمان های عاشقانه مذهبی 💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چقدر زیبا، عاقلانه و منطقی پاسخ این شبهه را می‌دهد که: دلت_پاک باشه، دیگه نیازی به نداری!! 🔻حجاب نشانه ایمان در قلب است و پاک بودن قلب؟ 🔺شادی قلب صلوات🌸 اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ 🌸
🌱✨ 🌻 پيامبر صلی الله علیه و آله  بسم اللّه الرحمن الرحيم، كليد هر نوشته اى است. بسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ مِفتاحُ كُلِّ كِتابٍ؛ مکاتیب الرسول ج 1 ، ص 56 🍁🍂🍁🍂
🌼اعمال قبل از خواب🌼 👈هدیه به امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ✅چهار توصیه پیامبرخدا (صل الله علیه و آله) برای قبل خواب 1️⃣ ﺧﺘﻢقرآن با خواندن سه بار سوره توحید 2️⃣ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم: ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻ‌َﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ والملائکه المقربین 3️⃣ ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم : ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ والمسلمین والمسلمات 4️⃣ ﺣﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم: ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻ‌ﺍِﻟﻪَﺍِﻻ‌َّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ. 🌹 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها 🍁🍂🍁🍂
🔅 : 🔸 «نَهىٰ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و اله أن يَكونَ الرَّجُلُ طولَ اللَّيلِ كَالجيفَةِ المُلقاةِ، وأمَرَ بِالقِيامِ مِنَ اللَّيلِ وَالتَّهَجُّدِ بِالصَّلاةِ.» 🔹 «پيامبر خدا صلی الله علیه و آله از این که کسی تمام شب را چون مردار دورافکنده‏ای [در بستر افتاده] باشد، نهی فرمود، و به برخاستن در پاره‏ای از شب و خواندن نماز شبانگاهی فرمان داد». 📚 دعائم الإسلام: ج۱ ص۲۱۱ 🌹 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فردا فقط یه واژه است،🌺🍃 هرچی که هست امشبه امشب هرچقدر خدا رو صدا کنی خدا خسته نمی‌شه خدا منتظر توست منتظر آرزوهات، خنده‌هات و عاشق بودنات امشب جاودانه است🌟🌙 چون امشب شب شماست شبتون بخیر🌙✨ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بنام خداوند بخشنده مهربان🌷 🌸چونکه صبح آمد وچشمم باز شد ✨خلقـتم بـا خـالقم همـراز شد 🌸غرق رحمت میشود آنروز که ✨صبحش با نام "تو" آغــاز شد 🌸روزتون بزیبایی نام خدا ✨ صبحتون بخیر و شادی 🌸🍃
سـ🌸ـلام میلاد امام حسن عسکری(ع)مبارک 🌸 امروز یکشنبه ☀️ ٢٣ آبان ١۴٠٠ ه. ش 🌙 ٨ ربیع الثانی ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ١۴ نوامبر ٢٠٢١ ميلادى 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بر عسکری 🎊آن نور ولایت صلوات 🌷برآن گل 🎊گلزار رسالت صلوات 🌷خواهی که 🎊خدا گناه تو،عفوکند 🌷بفرست برآن 🎊روح کرامت،صلوات 🌷اَللّهمّ صلِّ علی محَمّد 🎊وآل مُحَمَّد وَعجِّّل فرجهُم 🌷ولادت امام حسن عسکری 🎊علیه السلام بر شما مبارک 🌷🍃