eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
آدم ها فکر می کنند که خوشبخت یا بدبخت آفریده شده اند ، اما واقعیت این است که آدم ها خوشبخت یا بدبخت "می شوند" ؛ با دیدگاهی که دارند و مسیری که انتخاب می کنند . یکی سنگ را مانع ، و دیگری همان سنگ را سکویِ پرتاب می بیند ، مسئله این است که تو دنیایت را از چه دریچه ای می بینی و با چه انگیزه ای آن را شکل می دهی ! جهان ، محیطی ست خنثی و خمیری ست آماده ی شکل گیری ، و هرکس ، آمده تا دنیایِ خودش را داشته باشد و هرکس ، مسئولِ آینده ای ست که با رفتار و باورهایش می سازد . مهارت و پشتکار که نداشتند و تسلیم که شدند ؛ بخت و اقبال را بهانه می کنند ! مشکل از جهان نیست ، مشکل از "جهان بینی"ِ آدم هاست ! ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
لازم نیست سر در بیاورید که خدا چطور می‌خواهد مشکلاتِ شما را حل کند. این مسئولیتِ اوست. کارِ شما نیست. کارِ شما این است که به او اعتماد داشته باشید. آن موقعیت را به خدا بسپارید و به او اعتماد کنید. خدای ما، خدای مافوقِ طبیعیست. او محدود به قوانینِ طبیعت نیست. در زندگی دفعتاً متوجه می‌شویم که خداوند کارهایی در زندگی‌مان کرده که خود به تنهایی حتی در رویا هم قادر به انجامش نبوده‌ایم.❤️ 💕💛💕💛
💚 محراب لحظہ‌هاے دعايت چہ ديدنيست قرآن بخوان چقدر صدايت شنيدنيست آقا بگو قرار شما با خدا ڪے است؟ آيا حيات ما بہ زمانت رسيدنیست؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩‍🍳👩‍🍳 مواد لازم: ۳ عدد زرده تخم مرغ و نمک و فلفل و ۱ قاشق گلاب نصف لیوان روغن ۲۰ گرم کره ذوب شده نصف لیوان آبجوش و ۱ عدد عصاره مرغ ۱ لیوان ماست همزده زعفران غلیظ دم شده ۳ پیمانه برنج خیس شده ۲ عدد بادمجان ۱ عدد پیاز ۲ حبه سیر نصف سینه مرغ و نمک و فلفل و زردچوبه و زعفران دم شده ۲۰ گرم کره و نصف لیوان زرشک ۲ قاشق شکر ۳ قاشق پیازداغ ۲ قاشق خلال پسته 🍗🍛✦••┈❁🍟🍔❁┈••✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 فوری🌷 ❌پارت اول❌ مواد لازم : کلم (برگ) خرد شده یک دوم لیوان هویج خرد شده یک چهارم لیوان پیاز خرد شده یک چهارم لیوان گشنیز تازه یک چهارم لیوان(یا جعفری) فلفل دلمه‌ای یک دوم لیوان لوبیا سبز تازه یک چارم لیوان فلفل قرمز، فلفل سیاه و نمک به میزان لازم زردچوبه یک چهارم قاشق چایخوری(تو فیلم جا افتاد) جوش شیرین نوک قاشق چایخوری(یا به جاش نصف ق چ بکینگ پودر بزنین) برای پف کردن بهتر و ترد شدنش ولی در کل میشه حذف کرد آرد نخود خام سه چهارم پیمانه یا کمتر (اگر در دسترس نبود آرد نخودچی) آرد برنج ۲ قاشق غذاخوری روغن به میزان لازم آب یک دوم پیمانه میتونین یکم حریره سیر و زنجبیل و گرام ماسالا هم اضافه کنین یا از ادویه های مورد علاقتون استفاده کنین 😍❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 «ملانصرالدين كمونيست شده بود» از او پرسيدند: ملا ميدونى كمونيسم يعنى چه؟ گفت: بله ميدانم. گفتند: ميدانى اگر دو تا اتومبيل داشته باشى و يكى ديگر اتومبيل نداشته باشد، ناچار خواهى بود يكى از آن دو را بدهى؟ گفت: بله كاملاً حاضرم همين حالا این کار را بکنم. گفتند: ميدانى اگر دو تا الاغ داشته باشى بايد يكى را بدهى به كسى كه الاغ ندارد! گفت: نه! با اين مخالفم! اين كار را نمى توانم انجام دهم. گفتند: چرا اين كه همان منطق است و همان نتيجه؟ گفت: نه اين همان نيست؛ چون من الان دو تا الاغ دارم ولى دو تا اتومبيل که ندارم! 👈بسيارى از مردم تا زمانى به شعارهاى زيبايشان پایبند هستند كه منافع خودشان در خطر نباشد. آنها قشنگ حرف ميزنند اما در مقام عمل، هرگز بر اساس آنچه ميگويند رفتار نمى كنند. 💕💙💕💙
✍ مردم را که می‌شناسی مردم از ترسوها خوششان نمی‌آید‌، اگرچه خودشان چندان هم شجاع نیستند‌. آنها از ضعیف و ناتوان بیزارند‌. اگرچه خودشان هم کمتر قوی و توانا هستند‌. این مردمی که من دیده‌ام خود به خود حامی قدرت هستند . پشت کسی هستند که توانا باشد‌. اما اگر آن قدرت ضعیف شود‌، مردم خود به خود از او دور می‌شوند . اگر قدرتی که می‌پسندند از پا در بیاید ، آنوقت همین مردم لگدش می‌کنند و از رویش می‌گذرند‌، همین مردم... ✍ 💕💙💕💙
🔸🌱علامه‌ حسن زاده آملے چہ زیبا گفتن : " عبد بودن یعنے ببین خدات چے میخواد، نه دلت! " پ‌ن: پس دوست بزرگوار اگه خدا رو دوست داری و میخوای خوب بندگیشو کنی؛ " دلم میخواد اینجوری بپوشم،اینطوری آرایش کنم ، اینجوری بگردم"، دور از مرام عبد بودنه❗️ 💕💚💕💚
✅تفاخر به آباء و اجداد ✍️پیامبر گرامی اسلام صَلی الله عَلیه وَ آلهِ وَ سَلّم فرمودند: آفتِ بالیدن به خاندان، فخرفروشی و خودپسندی است. از امام صادق علیه السلام هم آمده است: مردی خدمت پیامبر خدا (ص) آمد و گفت:‌ ای پیامبر خدا! من فلان، پسر فلان هستم؛ و تا نُه پشت خود را بر شمرد. پیامبر خدا (ص) به او فرمودند: بدان که تو دهمین نفر آنان در دوزخ هستی! چنانچه از حدیث فوق بر می‌آید انسان هرگز نباید به آباء و اجداد خود تفاخر بنماید. 📚کتاب کافی، ج2، ص328 💕💚💕💚
پروانه های وصال
امر به معروف و نهی از منکر{۳۹} 4) «ایها الناس لولم تتخاذلو عن نصر‌الحق و لم تهنوا عن توهین الباطل،
امر به معروف و نهی از منکر{۴٠} 6) «انهم لما تمادوا فی المعاصی و لم ینهاهم الربایون و الاحبار عن ذلک، نزلت بهم العقوبات:[61] آنگاه که پیشینیان تمایل به گناه پیدا کردند و پیشوایان مذهبی و پرهیزگارانشان آنان را از گناه باز نداشتند، عقوبت‌ها بر آنان نازل گردید». 7) «ظهر الفساد فلا منکر مغیر و لا زاجر مزدجرا فبهذا تریدون ان تجاوروا‌الله فی دار قدسه و تکونوا اعز اولیائه؟ هیهات لا یخدع‌الله عن جنته و لا تنال مرضاته الا بطاعه: فساد آشکار شده است اما کسی نیست که آن را تغییر دهد و باز‌دارنده‌ای نیست که آن را باز دارد. آیا اینگونه می‌خواهید در منزل‌گاه قدس الهی با خداوند مجاور و همنشین شوید و از عزیزترین اولیای او به حساب آیید؟ هرگز! خداوند را در مورد بهشتش نمی‌توان گول زد و جز با اطاعت نمی‌توان رضای او را به دست آورد».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج محمداسماعیل دولابی (ره): 🍃صلوات تنها ذکری است که خدا، خودش ابتدا گفته من و ملائکه صلوات می فرستیم به پیغمبر، و شما مومنین هم صلوات بفرستید. هیچ عملی را خدا، اینطور نفرموده، این از شرافت و عظمت ذکر صلوات است. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سوره مبارکه احزاب آیه ٥٦ 🍃ان الله وملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه وسلموا تسلیما خدا و فرشتگانش بر پيامبر صلوات مى‌فرستند. اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، بر او صلوات فرستيد و به فرمانش بخوبى گردن نهيد. 💕💛💕💛
پروانه های وصال
#درسهایی_از_حضرت #زهرا_سلام_الله_علیها #قسمت_صدوچهل_وهفــــــــتم💎 او ساکت شد و جوابی نداد، سپس
💎 نمیدانی که عثمان کشته شد، عایشه و طلحه و زبیر به خونخواهی او قیام کردند. چون علی پنهانی مردم را به ریختن خود عثمان وادار کرده بود. ما انتقام خون او را می‌خواهیم بگیریم، محمد بن ابی حذیفه پاسخ داد: معاویه تو می دانی من از همه خویشان تو به تو نزدیکترم و بهتر از همه به حال تو آشنایی دارم معاویه جواب داد: بله همین‌طور است؛ محمد گفت: با این خصوصیات سوگند به خدا کشنده عثمان را جز تو نمی دانم زیرا هنگامی که عثمان تو و امثال تو افراد ستمگر را به حکومت منصوب کرد، مهاجر و انصار پیوسته پیشنهاد می‌کردند که شماها را از حکومت عزل نمایند و ریشه ظلم را بر اندازد او هم از برکنار کردن شما امتناع می ورزید از این رو آنچه به او رسید به واسطه کردار تو و امثال تو بود. و او نیز از کسانی بودند که مردم را بر کشتن عثمان تحریص می‌نمودند. معاویه! خدا را گواه می‌گیرم از هنگامی که در جاهلیت و اسلام تو را میشناسم هیچ گونه تغییری نکرده ای و از اسلام و فضائل اخلاقی آن کمترین بهره‌ای نبرده‌ای و ذره ای نیز از کردار ناپسندت کاسته نشده است، دلیل گفتارم همین است که مرا به واسطه حب و دوستی علی علیه السلام سرزنش می کنی با این که سپاهیان و هواداران امیرالمومنین علیه السلام همه از مردمان شب زنده دار و پیوسته روز گیر همه از مهاجرین و انصار اند، اما اطرافیان تو را مردمانی منافق و دورو تشکیل داده‌اند آزادشدگانی که از ترس، اسلام آوردند و بندگانی که از قید بردگی رهایی یافتند. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 🎤سخنرانی 🌱امام زمان نزدیک ماست استادتهرانی🍃
مكث كردن را تمرين كنید وقتى شك دارید، وقتى خسته اید وقتى عصبانى هستید، وقتى استرس دارید، وقتی خیلی خوشحالید مكث كنید و هیچ تصمیمی نگیرید. 💕💜💕💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایتی از آنچه بر یک مرد به دلیل بد اخلاقی با همسر در برزخ گذشت ▪️این قسمت: به خدا می‌سپارمت ▫️تجربه‌گر : آقای بهروز عظیمی 💢لینک فیلم کامل در تلوبیون: https://www.telewebion.com/episode/2566840
🔴 تمجید رهبر انقلاب از فیلم «موقعیت مهدی» بعد از تماشای این فیلم رئیس رسانه ملی: 🔸حضرت آیت الله خامنه‌ای عصر دیروز جمعه به تماشای این فیلم نشستند. 🔸معظم له پس از مشاهده فیلم نکاتی را به این شرح بیان فرمودند: 🔸«فیلم موقعیت مهدی، عالی بود. پر از نکته‌های دقیق و روایت درست... 🔸شخصیت شهیدان باکری خصوصا محور فیلم که آقا مهدی است را به درستی و با ظرافت، تصویر و روایت کرده است. 🔸زاویه روایت فیلم هم ابتکاری بود خاصه با محوریت خانه و خانواده. 🔸برخی قسمتها، مثل "مواجهه آقا مهدی با خانواده بعد ازشهادت آقا حمید و برنگشتن پیکر برادر شهیدش" و قسمت "من مهدی باکری نیستم" یا "روایت شهادت خود آقا مهدی باکری" و... پر از نکته است. از این نکات قابل تامل در فیلم فراوان است، شاید بیست نکته‌ی اینگونه وجود دارد. 🔸این فیلم از آن فیلمهائی است که آدم دوست داره تا تموم شد بازم دوباره اونو ببینه. 🔸از تمام عوامل دست اندرکار ساخت این اثر بسیار خوب، کارگردان و تهیه کننده فیلم، تشکر و قدردانی باید کرد...» 💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت7 #هوالعشـــــــــق❤ 🌹 فضاحال وهوای سنگینےدارد.یعنےبایدخداحافظـےڪنم؟😔 ازخ
🌹 خانه ای بزرگ،قدیمےودوطبقه ڪه طبقه بالایش متعلق به بچه هابود. یڪ اتاق برای سجادو تو،دیگری هم برای فاطمه و علےاصغر. زینب هم یڪ سالےمیشودازدواج ڪرده وسرزندگےاش رفته. ازراهرو عبورمیڪنم وپائین پله ها میشینم،ازخستگےشروع میڪنم پاهایم رامیمالم. ڪه صدایت ازپشت سروپله های بالابه گوش میخورد: _ ببخشید!.میشه رد شم؟ دستپاچه ازروی پله بلند میشوم. یڪےاز دستانت رابسته ای،همانےڪه موقع افتادن ازروی تپه ضرب دیده بود😓 علےاصغرازپذیرایـےبه راهرومےدود و اویزون پایت میشود. _ داداچ علے.چلا نیمیای کولم کنے؟؟ بےاراده لبخند میزنم،به چهره ات نگاه میڪنم،سرخ میشوی و ڪوتاه جواب میدهے: _ الان خسته ام...جوجه من! ڪلمه جوجه را طوری گفتےڪه من نشنوم...اما شنیدم!!! 💞 یڪ لحظه از ذهنم میگذرد: "چقدرخوب شد ڪه پدر و مادرم نبودن ومن الان اینجام".😆 💞 🌹 مادرم تماس گرفت: 👈حال پدربزرگت بد شده...مامجبورشدیم بیایم اینجا (منظور یڪےازروستاهای اطراف تبریز است)... چندروز دیگه معطلےداریم... بروخونه عمت!...👉 اینها خلاصه جملاتےبودڪه گفت وتماس قطع شد 💞 چادررنگـےفاطمه راروی سرم مرتب میڪنم وبه حیاط سرڪ میڪشم. نزدیڪ غروب است وچیزی به اذان مغرب نمانده.تولبه ی حوض نشسته ای،آستین هایت رابالازده ای ووضومیگیری.پیراهن چهارخانه سورمه ای مشڪےوشلوار شیش جیب! میدانستم دوستت ندارم❣ فقط...احساسم بتو،احساس ڪنجڪاوی بود... ڪنجڪاوی راجب پسری ڪه رفتارش برایم عجیب بود❣ "اما چراحس فوضولےاینقدبرام شیرینه😐 مگه میشه ڪسے اینقدرخوب باشه؟" مےایستے،دستت رابالا مےآوری تامسح بڪشے ڪه نگاهت بمن مےافتد.بسرعت روبرمیگردانےواستغفرالله میگویـے.... اصلن یادم رفته بود برای چڪاری اینجا امده ام... _ ببخشید!...زهراخانوم گفتن بهتون بگم مسجدرفتید به اقا سجاد گوشزد ڪنید امشب زود بیان خونه... همانطور ڪه استین هایت راپایین میڪشے جواب میدهے:بگیدچشم! سمت درمیروی ڪه من دوباره میگویم: _ گفتن اون مسئله هم ازحاجـے پیگری ڪنید... مڪث میڪنـے: _ بله...یاعلــے! 💞 زهراخانوم ظرف راپراز خورشت قرمه سبزی میڪند ودستم میدهد _ بیادخترم...ببربزار سرسفره... _ چشم!...فقط اینڪه من بعد شام میرم خونه عمه ام!...بیشترازین مزاحم نمیشم. فاطمه سادات ازپشت بازوام را نیشگون میگیرد _ چه معنےداره!نخیرشماهیچ جانمیری!دیروقته... _ فاطمه راس میگه...حالافعلا ببرید غذاهارو یخ ڪرد.. هردوازآشپزخانه بیرون و به پذیرائےمیرویم.همه چیزتقریباحاضراست. صدای مردانه ڪسےنظرم راجلب میڪند. پسری باپیرهن ساده مشڪے،شلوارگرم ڪن،قدی بلند وچهره ای بینهایت شبیه تو! ازذهنم مثل برق میگذرد_اقاسجاد_! پست سرش توداخل می آیے وعلےاصغر چسبیده به پای تو کشان کشان خودش رابه سفره میرساند❣ 💞 خنده ام میگیرد!چقدراین بچه بتو وابسته است💗 نکند یکروز هم من ماننداین بچه بتو.... ... . نویسنده : بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت8 خانه ای بزرگ،قدیمےودوطبقه ڪه طبقه بالایش متعلق به بچه هابود. یڪ اتاق ب
❤ 🌹 پتوراڪنارمیزنم،چشمهایم راریزوبه ساعت نگاه میڪنم."سه نیمه شب!" خوابم نمیبرد...نگران حال پدربزرگم.. زهراخانوم اخرکارخودش راکرد ومراشب نگه داشت... بخود میپیچم... دستشویـےدرحیاط ومن ازتاریڪـےمیترسم! تصورعبورازراه پله ورفتن به حیاط لرزش خفیفـےبه تنم میندازد.بلندمیشوم ،شالم راروی سرم میندازم وباقدمهای آهسته ازاتاق فاطمه خارج میشوم.دراتاقت بسته است.حتمن آرام خوابیده ای! یڪ دست راروی دیوار وبااحتیاط پله هاراپشت سرمیگذارم. آقاسجادبعدازشام برای انجام باقـےمانده ڪارهای فرهنگےپیش دوستانش به مسجدرفت.تووعلےاصغردریڪ اتاق خوابیدید و من هم همراه فاطمه. سایه های سیاه،ڪوتاه وبلنداطرافم تڪان میخورند.قدمهایم راتندترمیڪنم ووارد حیاط میشوم. /چندمترفاصلس یاچندکیلومتره؟؟😨😰/ زیرلب ناله میڪنم:ای خداچقد من ترسوام!... ترس ازتاریڪےراازڪودڪےداشتم. چشمهایم رامیبندم و میدوم سمت دستشویـےڪه صدایـےسرجا میخڪوبم میڪند!😐 💞 صدای پچ پچ...زمزمه!!... "نکنه...جن!!!😲" ازترس به دیوارمیچسبم وسعےمیڪنم اطرافم رادرآن گنگـےوسیاهـےرصدڪنم! اماهیچ چیزنیست جزسایه حوض ،درخت وتخت چوبـے!!😮 زمزمه قطع میشودوپشت سرش صدایـےدیگر...گویـےڪسےداردپاروی زمین میڪشد!!! قلبم گروپ گروپ میزند،گیج ازخودم میپرسم:صدا ازچیهه!!!! سرم رابـےاختیاربالامیگیرم..روی پشت بام.سایه یڪ مرد!!! ایستاده و بمن زل زده!!نفسم درسینه حبس میشود. یڪ دفعه مینشیند ومن دیگر چیزی نمیبینم!!بـےاختیاربایڪ حرکت سریع ازدیوارڪنده میشوم وسمت درمیدوم!! صدای خفه درگلویم رارهامیڪنم: دززززدددد...دزد رو پشت بومهه..!!!دزدد..!! خودم راازپله هابالامیڪشم !گریه وترس باهم ادغام میشوند.. _ دزد!!! دراتاقت باز میشود وتوسراسیمه بیرون مـےآیـے!!! شوڪه نگاهت رابه چهره ام میدوزی!! سمتت می آیم ودیوانه وارتڪرارمیڪنم:دزددد...الان فرااارمیڪنههه _ کو!! به سقف اشاره میکنم وبالکنت جواب میدهم:رو...رو...پش...پشت...بوم..م.. فاطمه وعلـےاصغرهردوباچشمهای نگران ازاتاقشان بیرون مـےایند.. وتو باسرعت ازپله ها پایین میدوی... 🌹 دستم راروی سینه ام میگذارم.هنوزبشدت میتپد.فاطمه ڪنارم روی پله نشسته وزهراخانوم برای آروم شدن من صلوات میفرستد. اماهیچ کدام مثل من نگران نیستند! بخودم که آمدم فهمیدم هنگام دویدن و بالا آمدن ازپله هاشالم افتاده و تو مرا با این وضع دیده ای!!! همین آتش شرم به جانم میزد!! علےاصغرشالم راازجلوی درحیاط مےاوردودستم مےدهد. شالم راسرم میڪنم وهمان لحظه توبامردی میانسال داخل می آیـے... علےاصغرهمینڪ اورا میبیند بالحن شیرین میگوید: حاچ بابا!! انگار سطل آب یخ روی سرم خالےمیڪنند😐مردباچهره ای شکسته ولبخندی که که لابه لای تارهای نقره ای ریشش گم شده جلو مےاید: _ سلام دخترم!خوش اومدی!! بهت زده نگاهش میکنم بازم گند زدم!!! ابروم رفت!!! بلند میشوم،سرم راپایین میندازم... _ سلام!!...ببخشید من!..من نمیدونستم که.. زهراخانوم دستم رامیگیرد! _ عیب نداره عزیزم!ماباید بهت میگفتیم که اینجوری نترسی!!حاج حسین گاهـےنزدیڪ اذان صبح میره روی پشت بوم برای نماز..وقتی دلش میگیره ویادهمرزماش میفته! دیشبم مهمون یکی ازهمین دوستاش بوده.فک کنم زود برگشته یراست رفته اون بالا😊 باخجالت عرق پیشانی ام راپاک میکنم،بزورتنهایڪ ڪلمه میگویم: _ شرمنده...‌😢 فاطمه به پشتم میزند: _ نه بابا!منم بودم میترسیدم!! حاج حسین بالبخندی که حفظش کرده میگوید: _ خیلےبد مهمون نوازی ڪردم!مگه نه دخترم!! وچشمهای خسته اش را بمن میدوزد... . نویسنده : 😊 ❗️😉 بامــــاهمـــراه باشــید🌹