eitaa logo
پروانه های وصال
8هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
ما بی علی بهشت خدا را نخواستیم اصلاً بهشت، دیدن رخسار حیدر است و تبریک به عج 💕❤️💕❤️
💕💙💕💙 ⛔ چرا تاجزاده دستگیر شد!؟ 💢 فراخوان مجازی یک میلیونی اصلاحات علیه حکومت اسلامی! 🔹یک هفته ای بود که در کلاب هاوس فراخوان داده و اطلاع رسانی کرده بودند، یک میلیون هم جمع شده و صحبتهای او و کارشناس هایش را می شنیدند. از ساعت ١٠ شب تا ٢ بامداد می آمدند و پشت سر هم صحبت می کردند. موضوع این فراخوان چند ساعته چه بود؟ موضوع این بود که حکومت روحانیت و مرجعیت فقهی و دینی شکست خورده و به بن بست رسیده..! 🔸دفعه پیش هم گفت "ما اشتباه کردیم حکومت را به دادیم. چون ولایت فقیه به دنبال اجرای احکام اسلامی است؛ و اسلام در طول ١۴٠٠ سال نشان داده که نتوانسته و نمی تواند سعادت جامعه را تأمین کند" اعلام نشست رسمی می کنند، تبلیغ می کنند، راجع به ناکارآمدی دین صحبت می کنند..! 🔹نصیری سردبیر روزنامه سابق روزنامه کیهان در این نشست می گوید: «عوامل عدم موفقیت و توفیق مرجعیت، یک سری عوامل نظری است، و یک سری عوامل صنفی و خصلتی است». می گوید «باید سطح معرفت سیاسی جامعه بالا رود، تا درک کنند نظام ما شبیه نظام اموی است. چون نظام ما قائل به دین خشن است. یک نمونه اش اجباری است». می گوید «روحانیت جریان روز و مدرنیته را متوجه نمی شود»! یعنی: امام و رهبری جریان روز و مدرنیته را نمی فهمیدند و نمی فهمند! 🔸نصیری می گوید «جمهوری اسلامی سراغ اسلام جباری رفته. ما باید برویم سراغ اسلام رحمانی» می گوید «از مظاهر اسلام رحمانی این است که امیرالمومنین حکمیت را پذیرفت» یعنی: میخواهند دوباره تاریخ را تکرار کنند و ولی امر مسلمین را مجبور به پذیرش حکمیت کنند تا کمر اسلام و کشور را دوباره بشکنند! بعد تاجزاده میگوید «البته من معتقد نیستم که باید علیه نظام حرکت خشن انجام داد. چون اگر این کار را انجام دهیم در انتخابات آینده ردصلاحیت می شویم». یعنی: اغتشاش و برخورد خشن را تأیید می کند، اما بخاطر ماندن در صحنه سیاسی جامعه این کار را نمی کند.
3c0839f49814effee4f6b5e6a535b30515984197-360p(1).mp3
3.96M
حـــــل شـــــود صد مشکلـــــم با گفتـــــن یک یـــــاعلـــــی!‌♥ «یاعلی» تبریک به
هر گاه عیبی در من دیدی به خودم خبر بده نه کسی دیگر چون تغییر آن دست من است... کار اولت باعث پیشرفت و بهبودم میشود اما گزینه دوم غیبت است و مرا در تاریکی نگه میدارد 💕💙💕💙
🌷کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف دارند احمق نیست، مناعت طبع دارد. 🌷کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد احمق نیست، منظم و محترم است. 🌷کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم احمق نیست. کریم و جوانمرد است. 🌷کسی که از معایب و کاستی های دیگران، در می گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد احمق نیست. شریف است. 🌷كسي كه در مقابل بي ادبي و بي شخصيتي ديگران با تواضع و محترمانه صحبت مي كند و مانند آنها توهين و بد دهني نمي كند، احمق نيست. مودب و باشخصيت است. 🌷کسی که به حرف های پشت سرش زده میشود اهمیت نمی دهد بی خبر نیست صبور و با گذشت است. "انسان بودن هزينه سنگيني دارد" 💕💜💕💜
❖ به یاد داشته باشید که🍃🌸 "سختیها" محبت الهی اند زیرا که انسان پشت درهای بسته به فکر ساختن کلید میفتد... "درهای رحمت" به رویت باز می شوند اگر کلید بندگی در دستانت باشد......🍃🌸 💕🧡💕🧡
می‌گفت: اگر به جوانی‌ام باز می‌گشتم یا این فرصت را داشتم که در گوشِ نوجوانی‌های خودم نصیحتی بکنم می‌گفتم: لطفا اینقدر زیادی به همه چیز فکر نکن! اینقدر بیخودی حرصِ همه چیز را نخور و اینقدر افراطی نگران آینده نباش. بیشتر بخواب و بیشتر تفریح کن و آرام آرام تلاش کن و برای هیچ چیز خودت را بیش از اندازه اذیت نکن. می‌گفتم من آخر این قصه را دیده‌ام و حالا که دیر شده یادم افتاده روی جدول‌های کنار خیابان راه بروم، بخندم، لباس‌های رنگی بپوشم، برقصم و تفریح کنم. تازه یادم افتاده چقدر می‌شود روی چمن‌ها دراز کشید و به آسمان و درخت‌ها زل زد و با طرح ابرها، خیال‌های خوب بافت، چقدر می‌شود در دل پیاده‌روهای این شهر قدم زد و موزیک گوش داد، چقدر می‌شود آدم‌ها را دوست داشت و قشنگی‌های آن‌ها را به‌شان یادآوری کرد و از ذوقشان ذوق کرد. چقدر می‌شود رفیق داشت، چقدر می‌شود آرام بود و آرامش بخشید، چقدر می‌شود آدم‌های زیادی را شناخت و با آدم‌های زیادی معاشرت کرد، چقدر می‌شود سفر رفت، چقدر می‌شود بی‌خیالِ آنچه بودها و آنچه نبودها بود و چقدر می‌شود همه چیز را سهل و آسان در نظر گرفت. می‌گفت: کاش تا جوان هستید و در چشم‌هاتان برقی برای دویدن و رسیدن هست، بدوید و برسید اما از مسیر لذت ببرید. از جزئیات شاد شوید و از کلیات نرنجید. کاش فراموش نکنید که سیاه‌ها رو به سپید می‌روند و راست‌ها به خمیده متمایل می‌شوند و روزی می‌رسد که آدمیزاد هرچقدر هم که بخواهد نمی‌تواند. نمی‌تواند بدود و برقصد و سفر کند و تمام ذرات آرامش کائنات را نفس بکشد. نمی‌تواند و فرصت ندارد در آغوش بکشد و دوست بدارد و عاشق باشد. می‌گفت: شاد و آرام و عاشق باشید، به‌جای من و تمام کسانی که این کار را به وقتش نکردیم و دیر شد. می‌گفت: زمان منتظرِ هیچ‌کس نمی‌مانَد. و راست می‌گفت... 💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴داستانهایی از انبیا و اولیاءالله 🌹امام صادق(علیه السلام ) فرمودند : مردی در میان بنی اسراییل ذکر"الحمدلله رب العالمین و العاقبه للمتقین" را زیاد بر لب جاری می ساخت . ابلیس از این کار او خشمگین شده بود یکی از شیاطین را مامور نمود تا به او القاکند که پایان خوش و عاقبت از آن ثروتمندان است .اما مامور ابلیس در ماموریت خود موفق نشد و کار به دعوا و مرافعه کشید تا اینکه تصمیم گرفتند برای پایان دادن به دعوا از کسی بخواهند که میانشان داوری نماید و هر کس مغلوب شد دستش بریده شود . آن دو، شخصی را به عنوان داور برگزیدند اما حق را به مامور ابلیس داد و پایان خوش را از آن ثروتمندان دانست بدین ترتیب یکی از دستان عابد بریده شد . ولی مرد عابد باز ذکر شریف را زمزمه نمود . مامور ابلیس که از سخت ورزی عابد خشمگین شده بود برای رهایی از دست او پیشنهاد کرد فردی دیگر را در میان خود حاکم سازند تا هرکس مغلوب شد گردنش زده شود . عابد نیز قبول کردو این بار مجسمه ای را میان خود به عنوان داور قرار دادند . در این هنگام مجسمه به اذن خدا بر محل بریده شدن دستان عابد دست کشید و دستانش را به او بازگرداند آن گاه ضربه ای سنگین بر گردن مامور ابلیس وارد کرد و او را به قتل رساند . مرد عابد با تماشای این حادثه گفت : این چنین است پایان خوش و عاقبت از آن متقین است (📚برگرفته از کتاب قصص الانبیا، آیت الله سید نعمت الله جزائری) 💕💛💕💛
گویند: دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت! درراه با پروردگار سخن می گفت: ( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای ) در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت! او با ناراحتی گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ نشست تا گندمها را از زمین جمع کند درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند! ندا آمد که: 🌾تو مبین اندر درختی یا به چاه 🌾تو مرا بین که منم مفتاح راه 💕💖💕💖
14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️آیا مشکلات اقتصادی زمینه بی حجابی ست؟ یا موضوع چیز دیگریست؟ پیشنهاد دانلود ✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا