6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 نظر یه خارجی درباره ایران
🔹 شاید بعضی وقت ها نیاز باشه یک نفر، خارج از ایران بیاد و زیبایی های ایران عزیزمون رو بهمون یادآوری کنه
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ خبر خوب وزیر ارتباطات برای کاربران #ایتا
🔺بزودی #نسخهجدید با امکان #تماسصوتی_و_تصویری👌👏
البته به گفته مدیر عامل ایتا، نسخه تماس تصویری در آپدیت پیش رو نیست، ولی در آینده ای نزدیک ارائه خواهد شد. این قابلیت فعلا در حال تست است.
13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمبندی «لولایی» و «قائدی» مقابل دوربین تسنیم
🔹شهرام قائدی از اتفاق عجیبی پرده برمیدارد که شاید برای خیلی از بازیگران سخت باشد پس از آن جلوی دوربین یک کار کمدی قرار گیرند.
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلآرایی حرم امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف
🌺در آستانه فرا رسیدن سیزده رجب و سالروز میلاد امیرالمؤمنین علیهالسلام، حرم مطهر امام علی علیهالسلام گلآرایی و آذینبندی شد.
2.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔 مگر هویدا نگفته بود من ۱۳ سال قیمت را ثابت نگه داشتم؟
مصاحبه با مردم در دهه پنجاه چند سال پیش از انقلاب🔺
شبکه #منوتو در بیان خاطرات رنگی و تخیلی از دوران شاهان این مصاحبه های رادیو و تلویزیون ملی را پخش میکند؟
🤦♂متاسفانه نوجوان و جوان کممطالعه ما از اینها خبر ندارد.
#پهلوی_بدون_روتوش
پروانه های وصال
#ملاقات_با_خدا 52 💖 ایمان میاد و به تو میگه : تو بزرگترین خواسته ات اینه، بیا و خواسته های کوچولوت
#عبد_بودن 1
رابطه تقوا و "عبد بودن"
🔶 بعد از اینکه پذیرفتیم که از بعضی علاقه های خودمون باید بگذریم ، این سوال مهم پیش میاد که دقیقاً از کدوم یک از علاقه هامون باید بگذریم؟!
✅ ببینید هدفِ اصلی ما "رسیدن به خداوند متعال" هست. در این مسیر باید بعضی از علاقه های خودمون رو کنار بذاریم.
اینجا هست که خداوند متعال میفرماید: عزیزدلم تو باید طوری از علاقه های خودت بگذری که اثری از "مَن" خودت باقی نمونه👌
⭕️ اگر قرار باشه تو هر طوری که دلت میخواد مبارزه با نفس کنی #قدرتمند نمیشی ، بزرگ نمیشی....
🚸 اگه قرار باشه که خودت برنامه مبارزه با نفست رو بریزی ، هنوز "مَن" تو باقی مونده ؛
🔴👈 و چون خودش برنامه ریزی کرده ، هوای نفست بزرگتر و قوی تر میشه. 👿👹
🚫" اگه خود ما برنامه ریزی کنیم، منِ ما تورّم پیدا میکنه...."
پروانه های وصال
: داخل اتاق که شد..دید سپیده نیست .....بلند گفت :سپید ..کجایی ؟؟..... سپیده از داخل روشویی بیرون آم
۳۷
سپیده ..چرا این جوری میکنی ...یکم خودتو جایی من بذار ...سعی کن یکم درکم کنی ..شما یکم
با ماراه بیا
..من خودم نوکرت میشم ...خواهش میکنم به جایی این رفتارهای بچه گونه ..که همه اش لج
ولجبازی
هست ..آخرشم به جایی جز اعصاب بهم ریزی همدیگر نمی رسیم ...قشنگ حرفت رو برام بگو
..هر طور که
فکر میکنی راحتی ..اگر میخوای برام بنویس ..یا زمانی که نیستم پیام بده به گوشیم ..گرچه علت
بیشتر این
رفتارها این که فکر میکنی بهت شک دارم ..نه عزیزم ..این طور که توفکر میکنی نیست ...سعی
کن متوجه
باشی که ..فقط دوست ندارم ..با مردای دیگه ..درباره چیزای بیخودی حرف بزنی ....انتظار زیادی
هست االن
...برخالف دیگر مردا که نمی خوان در مورد خانومشون ..در مسائل دیگه حرف بزنند ..من علاقه
دارم به شدت
دراین مورد ....درکت میکنم ....ببین نازنینم ..من علم غیب ندارم که بخوام بفهمم از چی دقیق
ناراحت شدی
...هرچی که حس میکنی اذیتت میکنه روبیا وبهم بگو ..به جایی این کارای لوس وبحث کردن
.....خیلی
دوست دارم خانوم ...خوشم میاد حداقل مثل مادرت اخلاق وحشت ناکی به نام چشم وهم چشمی
رو نداری
که برام دائم از دیگران ورفتارشون بگی ...خیلی نکات خوبی داره اخلاقات ..اما من با این سکوت
کردن وحرف
نزدن ودر عوض لجبازی بچه گانه ..به شدت مخالفم ..من تقصیر دارم ..اما نامردی اگر همه اش
من باشم
این رو بدون ..به هرجایی ه رسیدم .برای تو وآسایش تو بوده ..یکم هم با راه بیا ....
سپیده ساکت گوش میکرد ..با این که از طاها بخواهد نصیحت بشنود ویا نکاتی رو گوش زد کند
بیزار بود ..اما
حق میداد به او ...
طاها قیافه درهم وخجالتی سپیده رو که دید گفت :بیا این جا ببینم ..میخوام یکم با محرم ترینم
حرف بزنم
...بعد از خدا نزدیک ترینمی نازنینم ....
سپیده دوست داشت زمین دهن بازکند ..این همه رفتار آقا منشانه ..طاها ..باعث شده بود
..کاملا خجالتی
شود واحساس سرخوردگی کند ..همیشه دنبال داشتن زندگی ایده ال بود ..زنی بشود به دور از
حرف های
خاله زنکی ...به دور از کارهای مادراش که گاهی عرصه زندگی را برای پدرش تنگ میکرد وبا گله
وشکایت از
خانواده شوهرش ..همیشه پدرش ..را کلافه وفراری میکرده ...ویا ..یاد زمانی افتاد که مادرش اکثر
اوقات با
گفتن تو هم عین باباتی /شماها خانوادگی این طوری هستید ....چقدر اعصاب پدرش را خراب کرده
بود
....سپیده یک چنین زندگی را نمی خواست .......
طاها دید خیلی سکوت کرده حرفی نزد ودراز کشید ..فرصت فکرکردن را به سپیده داد ...چه کسی
بیشتر
تقصیر دارد ؟؟.....
سپیده....زیر چشمی نگاه کرد به طاها که چشم بسته بود ...حس های متناقض زیادی رو داشت
...حس سر خوردگی ...پوچی ...تحقیر ..با این که طاها اصلا حرفی نزده بود که سپیده را تحقیر کند
..اما حس این که بخواهد به او حرفی
را گوشزد کند ..انگار غرور اورا جریحه دارکرده است ..شخصیت اورا زیرسوال برده است
....درونش غوغایی به پا بود .........با خود گفت :خوش به حال زنانی که تا بحال این حس را
نداشته اند ..کاش طاها دراین جور مسائل انقدر دقیق
نمی بود ...برای یک لحظه این گونه تصور کرد ..دردل لرزید وگفت :نه ..اصلا نمی تواند .این گونه
تصورکند که مردش ..فقط به مسائل مادی توجه کند وبه مسائل روح وروانی همسرش نه !!..این را
خوب میدانست که طاقت نمی آورد که
طاها مانند مردان قدیم رفتارکند .."لعنت به این حس سرخوردگی که گریبان گیرم شده "......
طاها زیر چشمی نگاهش کرد دید سرش پایین است ......
یواش گفت :خانوم ....
سپیده قلبش هزار تکه شد ..چقدر این خانوم گفتن ها را دوست داشت ..اما بایاد آوری حرف های
طاها ..دلش شکست ..دوست نداشت طاها به اواین حرفا رابزند ..دلش میخواست ..قبل ازاین که
طاها بگویید ..همان گونه باشد
....نفس عمیقی کشید وگفت :بله ...
طاها لبخندی زد وگفت :اوه ..اوه ..شاخ غول شکستی یک کلام گفتی بله ...
سپیده یواش خندید ورفت سمتش وگفت :بله !!؟؟....
طاها بامزه گفت :قربون بله هاتون ...سرم رو ماساژبده ..مخصوصا شقیقه هام ..از کم خوابی
دیشب سرگیجه گرفتم ....
سپیده لبخندی زد ..اما در دل به حال خود گریه میکرد ....سرانگشتان همیشه یخش را لابه لای
موهای طاها فرستاد وماساژداد ...
یاد مادرش زنده شد که همیشه به پدرش میگفت :کی می خوای یه فکری یه حال کارت بکنی؟/
کی می خوای کارتو عوض کنی
همیشه اینکارو می کنی/ هیچوقت اینکارو نمی کنی
با اون دوستات/ با اون فامیلت.
....همیشه باعث شده بود فاصله عمیقی بین آن ها ایجاد شود ..یک حفره عمیق ...سپیده همیشه
۲۰