eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 زیارت سحرگاهی رئیس‌جمهور بر مزار سردار سلیمانی ▪️◾️▪️ 🔸رئیس‌جمهور که به‌منظور شرکت در مراسم بزرگداشت شهدای جنایت تروریستی به این شهر سفر کرده، در بدو ورود به گلزار شهدای کرمان رفت و نماز صبح خود را پس از زیارت مزار حاج قاسم سلیمانی در گلزار شهدا اقامه کرد. 🔹رئیسی بلافاصله برای عیادت تعدادی از مجروحان حادثۀ تروریستی کرمان، به بیمارستان پیامبر اعظم (ص) کرمان رفت. |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 پاسخ درخور و عالی مجری شبکه سه آقای احمد اکبرنژاد به ▪️◾️▪️ |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹رابطه ی امام زمان (عجل الله) با مؤمنین استادعالی
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞چرا حاج قاسم می‌توانست در دل خطر حضور پیدا کند و به سلامت برگردد؟ 🔸اخلاص چه اثری در مقدرات انسان‌ها می‌گذارد؟
✨🌸جبران حقّ مادر، دست نیافتنی است🌸✨ 💭به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض شد: ای رسول خدا! حقّ پدر چيست؟ ✍حضرت فرمود: اينكه تا زنده است، از او اطاعت كنى. 🔺سؤال شد: حقّ مادر چيست؟ ☝حضرت فرمود: هيهات، هيهات اگر کسی به تعداد ريگ بيابان و ريگزار، و به اندازه‏ قطره‏ هاى باران در همه‏ عمر دنيا در برابر مادرش بايستد معادل يك روز باردارى مادر و حمل فرزند در شكم نمی ‏شود. 📚مستدرک الوسائل،ج۱۵،ص۱۸۲ » 💦❄️⛄️❄️💦
🔴حرمت مادر 🔹در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی می‌کردند که در بین آنها مردی بود که مادرش دچار آلزایمر و نسیان بود و می‌خواست در طول روز پسرش کنارش باشد.اين امر مرد را آزار می‌داد،فكر می‌كرد در چشم مردم کوچک شده است. 🔹هنگامی که موعد کوچ رسید،مرد به همسرش گفت:مادرم را نیاور،مقداری غذا برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم.همسرش گفت:آنچه گفتی،انجام می‌دهم! 🔹همه آماده‌ی کوچ شدند،زن در کنار مادر شوهرش مقداری آب و غذا گذاشت؛کودک یک ساله‌ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند.آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه‌ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی می‌کرد و از دیدنش شاد می‌شد. 🔹مسافتی را رفتند،هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردند شدند.مرد به زنش گفت:پسرم را بیاور تا با او بازی کنم.زن به شوهرش گفت:او را پیش مادرت گذاشتم.مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا اینکار را کردی؟همسرش پاسخ داد:من او را نمی‌خواهم،برای اینکه بعدها او من را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی؛خواهد گذاشت تا بمیرم. 🔹حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد،سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادر و فرزندش رفت.زیرا پس از کوچ،همیشه گرگها به آنجا می آمدند،تا از باقی مانده وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند. 🔹مرد وقتی رسید دید مادرش،فرزند را بلند کرده و گرگها دور آنها هستند.پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب می‌کرد و تلاش می‌کرد که کودک را از گرگها حفظ کند.مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را نجات داد. 🔹از آن به بعد موقع کوچ،اول مادرش را سوار بر شتر می‌کرد و بعد خودش با اسب دنبالش حرکت می‌کرد.از مادرش مانند چشمهایش مواظبت می‌کرد. 🔹انسان وقتی به دنیا می‌آید!بند نافش را می‌برند،ولی جایش همیشه می ماند؛تا فراموش نکند که برای تغذیه به یک زن(مادر)بزرگ وصل بوده. 🔹حال اگر مادرتان در قيد حيات است،حداقل يك تماس با محبت با او بگيريد؛تا صدای كودكی كه سالها عاشقانه بزرگش كرده بشنود و از ته دل شاد شود و اگر مادرتان آسمانی شده،برای شادی و آرامش روحش شاخه گلی با قرائت فاتحه بفرستيد. 📚مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده ❄️💦⛄️💦❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶نوجوونهای خوب کانال آیا میدونید کِشتی های وایکینگهای ماجراجو به چه شکل بودند؟ 🔻«وایکینگها» جنگنجویان اِسکاندیناویایی بودند که از قرن نهم تا یازدهم میلادی با حمله به سواحل اروپا این سرزمینها را غارت می‌کردند. در آغاز قرن نهم میلادی، وایکینگها بهترین کشتی سازان و دریا نوردان جهان بودند. کشتیهای جنگی وایکینگ‌ها، بسیار بزرگ بودند طول این کشتی ها به ۲۱ متر و پهنایشان به ۶ متر میرسید و دماغۀ کشتی هم با مجسمه یک اژدها تزیین می‌شد.‌هر کشتی جنگی وایکینگ ۹۰ ملوان و ۳۰ پاروزن داشت. سراسر کشتی و بادبان آن دارای رنگهایی شاد و گوناگون بود. وایکینگها در هر دو طرف کشتی، ردیفی از سپرهای رنگارنگ می آویختند و بدنه آن را با کنده‌کاریهای زیبا می آراستند.... 💦❄️⛄️❄️💦
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 214 🌺 شما اهل نماز هستید. درسته؟☺️ افرین به شما.👌 معلومه که شما آدم حسابی هستید. "چون
215 💢 خب همین دیگه! خودت رو عادت دادی که یه موش و گربه رو هی جلوت برقصونن و توجهت رو جلب کنن! ✅ کارتون کمتر نگاه کن! برنامه های جذاب کمتر ببین. اگه برنامه های جذاب زیاد ببینی ذهنت ضعیف میشه ها! حالا دیگه خود دانی.☺️ 💢 توی روانشناسی گفته میشه کسی که زیاد تلویزیون ببینه خرفت میشه! خنگ میشه.📺😣 البته ببخشیدا! اونا میگن! ⛔️ چون ذهن تنبل میشه. همش با سر و صدا و مسخره بازی و اینجوری کارا میخوان توجهت رو جلب کنن. وقتی اینجوری شدی اگه یه نفر هم خواست مثل بچه آدم باهات حرف بزنه خوابت میبره!😴 آقا نخواب! این مساله ای که دارم میگم خییییلی مهمه! میگه: نه زیاد مهم نیست! توجهم رو جلب نکرده!😌 🔹
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 215 💢 خب همین دیگه! خودت رو عادت دادی که یه موش و گربه رو هی جلوت برقصونن و توجهت رو جلب
216 💢 قدرت کنترل ذهن هرچقدر ضعیف تر باشه باید هنرمندانی بیان که با انواع شیرین کاری ها و مسخره بازی ها بتونن یکمی توجه مردم رو جلب کنن! ✅ قدیما فیلما و سریالایی که میساختن عموما یه مفاهیم خوبی توش بود و "البته زیاد هم هنرمندانه ساخته نمیشد". مردم بیشتر به اون فیلما نگاه میکردن. ⛔️ ولی الان فیلمای سینمایی رفتن به سمتی که توش با انواع رقاصی ها و سر و صدا ها یا خشونت و ترویج مسائل شهوانی و تمسخر و انواع گناهان هر جوری شده مخاطب رو پای فیلماشون بکشونن و پول به جیب بزنن! ❌❌❌ ✅ و تمام این اتفاقات تلخ زمانی تموم میشه که مردم ما عمیقا اهل کنترل و مدیریت ذهن بشن. حالا هر یک از ما چقدر میتونیم برای نجات جامعه مون مفید باشیم؟ چقدر میتونیم ذهن مردممون رو در جهت مثبت کنترل و مدیریت کنیم؟ 🔹
پروانه های وصال
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی 😈دام شیطانی😈 #قسمت_دهم 🎬 بیژن میگفت اگر ارتباط برقرارکنی,میتونی فرادرما
(دام شیطانی قسمت۱۱ 🎬 بابا بیچاره فکرمیکردبه خاطربرخوردش من اینجورشدم ,برای همین مهربان تراز قبل نازم رامیکشید.... ولی غافل از این که عامل این حالتم ,اول بیژن وبعدش اعمال خودمه... خداییش خودم خیلی وحشت کرده بودم ,اما بازهم درس نگرفتم وزنگ زدم به عامل جنایت یاهمون بیژن وبهش گفتم چی برام پیش اومده. بیژن گفت:اتفاقا این حالت نشونه ی خوبیه,یک نوع برون ریزیه,تواتصالات بعدی بهترازاین میشی,اولشه, تواستعداد مسترشدن داری هماجان... روزهای بعدی ,تلفنی با بیژن درتماس بودم.جالبه که شوره ی سرم به کلی ازبین رفته بود واین باعث شد من به کارهای بیژن اعتمادکنم. یک روز بیژن زنگ زد وگفت:هما یک جلسه توخونه ی یکی از دوستان هست که بهت افتخارمیدم بیایی,جلسه ای استثنایی هست وهرکسی را راه نمیدن ,آخه همه از مسترهای سرشناس وموفق هستند. گفتم:بابا کنترلم میکنه ,نمیگذاره بیام. گفت :جلسه طرف صبحه ,میام دانشگاه دنبالت وتاقبل ازاینکه بابات بیاد دنبالت ,برت میگردونم. بااینکه یه کم میترسیدم اما خیلی دوست داشتم توهمچین جلسه ای باشم ومسترهای مهم راببینم. به پیشنهاد بیژن مانتو قرمزم راپوشیدم,انگاررنگ قرمز یک تقدس خاصی براشون داشت بعداز ساعتی انتظار بالاخره بیژن رسید. نشستم توماشین. بیژن دستم راگرفت وگفت قبل ازحرکت باید یک چیزی بهت بدهم. ازتو داشبرد ماشین یک جعبه ی کوچک دراورد,یه انگشتر ظریف با نگینی که شکل یک چشم روش چسپانده شده بود.به انگشترنگاه میکردی ,انگاراون چشم داشت نگاهت میکرد. انگشتررا کرد تو انگشتم وگفت اینم حلقه ی ازدواج برای همسرگلم... از انگشتره خوشم اومد,بیژن میگفت این تک چشم ,نیروهای اهریمنی را ازت دور میکنه ومن نمیدونستم که این انگشتر باعث جذب شیاطین میشه. حرکت کردیم به سمت مقصد.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎💦⛈💦⛈💦⛈