پروانه های وصال
#قسمت_سوم #رمان_عشق_که_در_نمیزند تو فکر بودم که بابا گفت -نرجس دخترم اقا علی رو تا اتاقت راهنمایی
#قسمت_چهارم
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
نرجس نرجس بدو بیا ببینم.
- بله مامان
۲روز گذشته و من هرچی میگمت بازم میگی می خوام فکر کنم خب مردم الاف من و تو که نیستن دختره....
سرمو پایین انداختم و گفتم
-بگو واس بار دوم بیان من بازم باهاش حرف دارم
تنها جوابم این بود و رفتم.
..............
بعد سلام رومبل نشتم .سرم پایین بود که مامان گفت مگه نمی خواستی صحبت کنی؟!
- چی؟! بله!؟ اره
بلند شدم و علی ام پشت سرم بلند شد. باید فکر و خیال یه دختر ۱۵ ساله رو کنار میزاشتم من الان ۲۱ سالم بود دیگه باید عاقلانه فکر میکردم وخوب علی رو میشناختم بعد جوابمو میدادم بهش.
خب خانم محمدی بهتره اینبار شما صحبت کنید من سراپا گوشم.
- راستش من به حرفای شما خیلی فکر کردم و تفاهم های زیادی رو بین خودمو و شما پیدا کردم.
-خب ، میشه منم چنتا سوال کنم؟
بله بفرمایید
-شما از دین و اعتقاد چقدر پایبندید ما تحقیق هامونو کردیم ولی واس من چادری بودن همسرایندم خیلی مهمه.
- من چادری هستم و نماز و روزه هام سرجاشه.
- خیلی خوب نظر اخرتون چیه؟!
نویسنده: Shiva_f@
#ادامه_داره_...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#قسمت_چهارم #رمان_عشق_که_در_نمیزند نرجس نرجس بدو بیا ببینم. - بله مامان ۲روز گذشته و من هرچی میگم
#قسمت_پنجم
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
سرم و از خجالت پایین انداختم .بلند شدم چادرمو مرتب کردم و رفتم سمت در و اون متعجب نگاهم میکرد. به دم در که رسیدم سرمو برگردونم و گفتم:
-من ایرادی نمیبینم تا ببینم نظر بزرگ ترا چیه؟!
یه لبخندی زد و گفت مبارکه....
................
همه چی زودتر از اونی که فکر میکردم گذشت.
خواستم در ماشین و باز کنم که پیش قدم شد و در رو واسم باز کرد یه تشکر کردم و سوار شدیم. هنوز احساس غریبی و خجالت میکردم. دستشو گذاشت رو دستم و گفت:
ملکه دستور میدن کجا بریم؟!
خندم گرفته بود از ملکه گفتنش
-هرجا شما بگید
بهتر نیس بریم نشونه ما شدنمون و بگیریم؟!
-موافقم
................
این عالیه ملکه اگه پسندید حساب کنیم؟!
- خوشم اومده نظر شما چیه؟!
شما نه و تو ؟! اگه بخوای اینجور صحبت کنی منم بهت میگم خانم محمدی خوبه؟!
-وای نهههه همیشه بدم میومد بهم بگن خانم محمدی همیشه دوست داشتم اسممو صدا کنن؟! چون عاشق اسمم بودم.
باش پس سر به سرم نزار تا منم اذیتت نکنم
رو دستات میاد به نظر من عالیه
-باش پس همینو بگیر
چشم ملکه من....🌼
...............
تقریبا یه ۲ ماهی از نامزدیمون میگذشت و خونمونم کمکم اماده بود فقط مونده بود چیدن وسایلش که قرار شد نازی کارشو تموم کنه. امسال بهترین سال تحویل روکنار علی و خانواده هامون گذروندم تو این مدت واقعا خوب شناخته بودمش و به این انتخاب خودم افتخار میکردم.
نویسنده: Shiva_f@
#ادامه_داره_...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
هدایت شده از نَــهاییلْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر انتشار ۳۵ هزار ایمیل جدید هیلاری کلینتون و همچنین فاش شدن همکاری کلینتون و سردار سلیمانی در به وجود آوردن داعش به کلی #ساختگی است. هیچ کدام از مقامات رسمی دولت ترامپ و حتی رسانههای معتبر طرفدار جمهوری خواهان نیز چنین خبری را منتشر نکردهاند.
🔹حالا این دروغ ترند توییتر فارسی است! هر چقدر دروغ بزرگتر باورش هم راحتتر!
#انتشار_حداکثری
#آگاه_باشیم
#رسانه_باشیم
48.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عنایت امام رضا علیه السلام به
خلبان آمریکایی در آسمان مشهد
#استاد_علی_خیرآبادی
اِی اُمت رسول قیامت به پا کنید
لبریز جام دیده زاشک عزا کنید
در ماتم پیمبر و تنهایی علی
باید برای حضرت زهرا دعا کنید.
#شهادت_حضرت_محمد_مصطفی (ص)
و #امام_حسن_مجتبی (ع) تسلیـــت باد 🏴
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
🖤🖤🖤
Mansour Arazi - To Rafti_GuitarMusic.mp3
4.34M
🥀تارفتی و زهرا به حال زار افتاد
🥀کارم برای مرگ به اصرار افتاد
🎤 حاج منصور_ارضی
#روضه جانسوز
◾️ رحلت_جانسوز_رسول اکرم_ص
#جانم_آقام_حسن (ع)
چنان به کینه،کمان را کشید سمت کریم
که تیرِ خورده به تابوت تا تنش برسد
حرم ندارد،یعنی هنوز میترسند
از اینکه دست توسل به دامنش برسد
#السلام_علیک_یا_کریم_اهل_بیت_ع
🖤🖤🖤