eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 99 🔶 ادب یکی از ویژگی های بسیار مهمش اینه که استمرار داره. در واقع اگه کسی صرف
100 ... اما کسی که مودب باشه کلا فحش نمیده و نیاز نداره که بشینه و کلی محاسبات عقلانی کنه. ادب برای چنین فردی یه عادت رفتاری شده. 💢 کسی که همیشه به دنبال منافعش هست و سعی میکنه همه چیز رو عقلانی بررسی و سنجش کنه ممکنه "به خاطر برخی علاقه هایی که داره" بعضی از منافع خودش رو "نبینه" یا گاهی برخی علاقه های نادرست رو برای انسان توجیه کنه!😒 🔸 مثلا میدونه حجاب به نفعشه ولی میگه خب حالا آخه میدونی! 🤔 🤯 من زیبایی رو هم دوست دارم! 😣 💢 یه جوری میخواد در بره از عقلانیتش! میدونه دادن صدقه و خمس و زکات خوبه ولی میگه خب اگه خودم بی پول شدم چی؟!🤔 اما اگه انگیزه انسان برای کارهای خوب ادب باشه خیلی بهتر از انگیزه محبت و منفعت هست. ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_بيست_هشتم: شجاعت یا حماقت؟! چند لحظه رفت توي فکر ... - نه ... آدم مشکوکي به
: گاهی هرگز رفتم اتاق پشت شيشه ... قبل از اينکه فيلم رو پاک کنم تصميم گرفتم حداقل يه بار اون رو از خارج ماجرا ببينم... فيلم رو پخش کردم ... اين بار با دقت بيشتر روي حالت و حرف هاش ... بعد از پاک شدنش ديگه چنين فرصتي پيش نمي اومد ... محو فيلم بودم که اوبران از در وارد شد ... - چي مي بيني؟ ... - فيلم ضبط شده حرف هاي آقاي بولتر ... صندلي رو از گوشه اتاق برداشت و نشست کنارم ... - راستي گوشي مقتول ... شارژ شده و پسوردش رو هم برداشتن ... چيز خاصي توش نبود ... يه سري فايل صوتي ... چند تا عکس با رفقاش ... همون هايي که دیروز باهاشون حرف زده بودیم * ... بازم آوردم خودتم اگه خواستي يه نگاه بهش بندازي ... گوشي رو گرفتم و دکمه ادامه پخش فیلم رو زدم ... اوبران تمام مدت ساکت بود و دقيق نگاه مي کرد ... تا زماني که فيلم به آخرش رسيد ... - اين چرا اينقدر جا خورد؟ ... هر چند چهره اش تقريبا توي نقطه کور دوربين قرار گرفته و واضح نيست اما کامل معلومه از شنيدن اسم ساندرز بهم ريخت ... - تصور کن معاون يه دبيرستاني و با گروه مواد فروش حرفه اي طرف ... جاي اون باشي نمي ترسي؟ ... از جا بلند شد و صندلي رو برگردوند سر جاي اولش ... - چرا مي ترسم ... اما زماني که نفهمن من لو شون دادم و مدرکي در کار نباشه ... براي چي بايد بترسه؟ ... اینجا که دایره مواد نیست ... تو هم که ازش نخواسته بودي بياد توي دادگاه بايسته و عليه شون شهادت بده ... سوال خوبي بود ... سوالي که اساس تنها نظرياتم رو براي رسيدن به جواب و پيدا کردن قاتل زير سوال برد ... هيچ مدرک و سرنخي نبود ... اگر اين افکار و استدلال ها هم، پوچ و اشتباه از آب در مي اومد ... پس چطور مي تونستم راهی برای نزدیک شدن و پیدا کردن قاتل، پيدا کنم؟ ... اون گنگ ها و اون دختر رو از کجا پيدا مي کردم؟ ... اگر اون هم هيچ چيزي نديده بود و هيچ شاهدي پيدا نمي شد چي؟ ... دوربين هاي امنيتي بيمارستان ثابت کرده بود دنيل ساندرز در زمان وقوع قتل توي بيمارستان بوده ... و هيچ جور نمي تونسته خودش رو توي اون فاصله زماني به صحنه جرم برسونه و برگرده ... و هیچ فردی هم غیر از کارکنان بیمارستان، بعد از قتل با اون در تماس نبوده ... شب قبل هم، دوربين ها رفتن کريس رو به بيمارستان ضبط کرده بودن ... ساندرز حتي اگر در فروش مواد دخالت داشت يا حتي دستور مرگ کريس رو صادر کرده بوده ... هيچ ارتباط يا فرد مشکوکي توي اون فيلم ها نبود ... و جا موندن موبایل هم بی شک اشتباه خود کریس ... فقط مي موند جان پروياس، مدير دبيرستان ... و اگر اونجا هم بي نتيجه مي موند اون وقت دیگه ... به صفحه مانيتور نگاه مي کردم و تمام اين افکار بي وقفه از بين سلول هاي مغزم عبور مي کرد ... دستم براي پاک کردن فايل ... سمت دکمه تاييد مي رفت و برمي گشت ... و همه چيز بي جواب بود ... حالا ديگه کم کم ... احساس خستگي، آشفتگي و سرگرداني ... با کوهي از عجز و ناتواني به سراغم اومده بود ... حس تلخي که هميشه در پس قتل هاي بي جواب بهم حمله مي کرد ... پرونده هايي که در نهايت ... قاتل پيدا نمي شد ... گاهي ماه ها ... سال ها ... و گاهي هرگز ... * صحبت با این افراد به علت طولانی شدن و بی فایده بودن در روند داستان، مطرح نشد. بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_بيست_نهم: گاهی هرگز رفتم اتاق پشت شيشه ... قبل از اينکه فيلم رو پاک کنم تصمي
: فایل شماره 1 فايل رو پاک کردم ... و گوشي کريس رو برداشتم ... حق با اوبران بود ... هيچ چيزي يا سرنخي توش نبود ... و اون شماره هاي اعتباري هم که چند بار باهاش تماس گرفته بودن ... عين قبل، همه شون خاموش بود ... تماس هاي پشت سر هم ... هرچند، مشخص بود به هيچ کدوم شون جواب نداده ... نه حداقل با تلفن خودش ... گوشي رو گذاشتم روي ميز ... و چند لحظه بهش خيره شدم ... اما حسي آرامم نمي گذاشت ... دوباره برش داشتم و براي بار دوم، دقيق تر همه اش رو زير و رو کردم ... باز هم هيچي نبود ... قبل از اينکه قطعا گوشي رو براي بايگاني پرونده بفرستم ... تصميم گرفتم فايل هاي صوتي رو باز کنم ... هدست رو از سيستم جدا کردم و وصل کردم بهش ... و اولين فايل رو اجرا کردم ... صداي عجيبي ... فضاي بين گوشي هاي هدست رو پر کرد ... انگار زمان متوقف شده بود ... همه چيز از حرکت ايستاد ... همه چيز ... حتي شماره نفس هاي من ... ضربان قلبم هر لحظه تندتر مي شد ... با سرعتي که انگار ... داشت با فشار سختي دنده هام رو می شکست و از ميان سينه ام خارج مي شد ... حس مي کردم از اون زمان و مکان کنده شدم ... اون اداره ... اتاق ... ديوارها ... و هيچ چيز وجود نداشت ... اوبران که به اتاق برگشت ... صورتم خيس از اشک بود و به سختي نفس مي کشيدم ... و من ... مفهوم هيچ يک از اون کلمات رو نمي فهميدم ... با وحشت به سمتم دويد و گوشي رو از روي گوشم برداشت ... دکمه هاي بالاي پيراهنم رو باز کرد و چند ضربه به شونه ام ... پشت سر هم مي گفت ... - نفس بکش ... نفس بکش ... اما قدرتي براي اين کار نداشتم ... سريع زير بغلم رو گرفت و برد توي دستشويي ... چند بار پشت سر هم آب سرد به صورتم پاشيد ... بالاخره نفس عميقي از ميان سينه ام بلند شد ... مثل آدمي که در حال خفه شدن ... بار سنگيني از روي وجودش برداشته باشن ... نفس هاي عميق و سرفه هاي پي در پي ... لويد با وحشت بهم نگاه مي کرد ... - حالت خوبه توماس؟ ... خوبي؟ ... دستم رو خيس کردم و کشيدم دور گلوم ... نفس هام آرام تر شده بود ... با سر جواب سوالش رو تاييد کردم ... نفس مي کشيدم ... اما حالتي که در درونم بود ... عجيب تر از چيزي بود که قابل تصور باشه . بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پنج شنبه ها چه انتظاری میکشند "اموات" .... چشم به قلب پرمهرتان دارند "نیاز" ... یه هدیه ای به زیبایی "فاتحه و صلوات" خدایا اسیران خاک را "ببخش و بیامرز"....
✅برای راضی کردن خودت یا خدا؟ ✍گاهی هدف از نصیحت کردن، راضی کردن هوا و هوس است؛ نه خیرخواهی برای دیگران. اما این گاهی وقت ها، امروزه کمی زیاده شده و به همین دلیل شاید از نصیحت خاطره خوشی نداشته باشیم. اما نصیحت برای اینکه موثر باشد، دارای ویژگی هایی است که در اینجا به دو مورد آن اشاره می‌شود: ➖ پیام دهنده یا مبلغ باید محبوب، پر شور، علاقه مند، مطمئن و قابل اعتماد و صادق باشد. ➖ پیام دهنده باید به کلام خود ایمان داشته باشد. امام علی می‌فرمایند: «مسلمان آينه برادر خويش است؛ هرگاه خطايى از برادر خود ديديد، همگى او را مورد حمله قرار ندهيد؛ بلكه او را راهنمايى و نصيحت نماييد و با او مدارا كنيد...» 💥در دعای معروف حضرت مهدی از خداوند طلب می‌کنیم: خدایا بر دانشمندان ما زهد و نصیحت و خیر خواهی عطا فرما... و بر شنوندگان، تبعیت و پند پذیری تفضل فرما 📚 ١- اخلاق مهدوی، 📚٢- تحف العقول، ص ١٠٨ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 💕❤️💕
🍃🌸 🌸🍃 دوست دارم سحرخیز باشم ولی نمیتوانم، چه کنم؟ آیت الله خوشوقت(ره): کارهایی که موجب بیدار شدن قبل از اذان صبح است را باید انجام بدهی، یکی از آنها این است که شب زودتر بخوابی، دوم اینکه شام هم نباید غذای چرب بخوری. یک چیز ساده و کم بخور. بعد هم گناه نباید بکنی، گناه مثل زنجیر به پای آدم گناهکار می پیچد و شب نمی گذارد از خواب بلند شود،اگر بیدار هم بشود بلند نمی شود نماز بخواند." 💚 اللهم عجل لولیک الفرج💚 💕💚💕
هدایت شده از پروانه های وصال
💔حسیـن جان 💔 شبهای جمعه سینه پریشان کربلاست شبهای جمعه روضه فقط، ذکر سر جداست ای مادری ترین پسرِ فاطمه، حسین شبهای جمعه مادرتان زائر شماست..
هدایت شده از پروانه های وصال
❤️یا حسیـن جان❤️ بغض مراگناه و بدے ڪال ڪرده اسٺ عمرے گدابہ نان شما حال ڪرده اسٺ خلوٺ ڪنید دور ضریح حسین را مادر هواے روضہ گودال ڪرده اسٺ..
هدایت شده از پروانه های وصال
ز❤️دیگر ❣هیچ ❤️دوست داشتنی، ❣همرنگ ❤️دوست داشتن‏ هاے ❣من نیسٺ ❤️تو معنی تمام رنگ ‏هاے ❣دنیایی... ❤️مهربان خدای من ❣دوستت دارم
هدایت شده از پروانه های وصال
خداے خوبم بہ حق این شب زیبا بہ حق مهربانیت بہ حق بزرگے و جلالت غم و غصہ را ازدل عزیزانم دورڪن لبشون روخندان دردهاشون رو درمان ودلشون روآروم ڪن 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا