eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.5هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻تفاوت فرد مثبت و منفی: ✅فرد مثبت همیشه برنامه دارد، ⛔️فرد منفی همیشه بهانه دارد... ✅فرد مثبت همیشه خود جزئی از جوابهاست، ⛔️فرد منفی همیشه خود بخشی از مشکلات است. ✅فرد مثبت در کنار هر سنگی سبزه ای می بیند، ⛔️فرد منفی در کنار هر سبزه ای سنگی می بیند. ✅فرد مثبت برای هر مشکلی راهکاری می یابد، ⛔️فرد منفی برای هر راهکاری مشکلی می بیند. ✅فرد مثبت همیشه دوستی ها را زیاد می کند، ⛔️فرد منفی دشمنی ها را زیاد می کند. ✅فرد مثبت می گوید اجازه بده انجام پذیر است، ⛔️فرد منفی میگوید نمی توانم انجام پذیر نیست. ✅فرد مثبت همیشه با صبر مشکلات را حل می کند، ⛔️فرد منفی همیشه با خشم مشکلات را زیاد می کند 💕💗💕
- زشت ترین ویژگی شخصیت: خودخواهی - بزرگ ترین سرمایه طبیعی انسان: جوانی - مخرب ترین عادت: نگرانی - بزرگ ترین لذت: بخشش - بزرگترین فقدان: فقدان اعتماد به نفس - رضایت بخش ترین کار: کمک به دیگران - بزرگترین دلگرمی: تشویق - موثرترین داروی خواب آور: آرامش فکر - قوی ترین نیرو در زندگی: عشق - بدترین فقر: یأس - مهلک ترین سلاح: زبان - پرقدرت ترین جمله: من می توانم - زیبا ترین آرایش: لبخند - با ارزش ترین ثروت: عزت نفس 💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
💛💛💛 رزق معنوی روز تکه ای از مناجات شعبانیه6 ای خدااگر مرا به خودم مواخذه کنی ترا بعفوت مواخذه میکنم
💛💛💛 رزق معنوی روز تکه ای از مناجات شعبانیه7 ای خدا پس بیدار نشدم روزگاری را که مغرور کرمت بودم و براه سخط و غضبت می رفتم ای خدا من بنده ی تو و فرزند بنده ی توام که در پیشگاه حضورت ایستاده ام و کرم ورحمتت را بسویت وسیله ی خود قرار داده ام ای خدا منم بنده ای که بعذر خواهی بدرگاهت آمده ام از اعمال زشتی که بواسطه ی قلّت حیا بحضورت ودر نظرت بجا آورده ام و از تو علو و بخشش می طلبم که عفو وصف و کرم تست ای خدا من قدرتی که از معصیت باز گردم ندارم مگر آنکه تو به عشق و محّبت مرا بیدار گردانی یا آنکه تو خواهی باشم وشکر تو گویم چون مرا به کرمت داخل کردی وقلبم را از پلیدیهای غفلت پاک و پاکیزه گردانیدی..... 💕💚💕
سختی هایی که کشیدی رو فراموش نکن، یک روز، اونها بخشی از خاطرات پیروزیت میشن... 💕💜💕
🌹✨ زمانی که عمرمان را دویده ایم که در فلان خیابان، خانه بخریم و فلان ماشین را داشته باشیم و از فلان مارک لباس و کیف و کفش بخریم! یک روزی میرسد که می بینیم به هرچه که فکرش را می کردیم رسیدیم ولی حالمان جوری که فکرش را می کردیم نشد! و آن روز است که می فهمیم روزهای زندگی را برای ساختن آینده از دست دادیم! آدم های اطرافمان را که شاید هم ناب بودند، برای بدست آوردن آدم های دیگر از دست دادیم و از همه بدتر خودمان را برای رسیدن به اهدافمان، گم کردیم. بهتر است خانه ی ذهنمان را بکوبیم و از نو بسازیم. بهتر است خودمان را برای پولدارتر شدن و آدم حسابی تر شدن نکوبیم و نابود نکنیم. از زندگی عشق بخواهیم، عشق به آدمهای نابی که سرنوشت در مسیرمان می گذارد! 💕💙💕
📌 ❤️ ••🕊•• وقتی برایِ دنیایِ بقیه از دنیات گذشتی... میشی دنیایِ یه دنیا آدم...! آره؛همون‌قضیه‌ۍ« بعدِ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍫🥰 ✔بدون شکر ، چربی های ترانس ✔ایده آل برای تکمیل پنکیک یا نان تست مواد تشکیل دهنده: ✅ 150 گرم فندق بو داده ✅ 20 گرم کاکائو ✅ 20 گرم عسل ✅10 میلی لیتر روغن ✅150 میلی لیتر شیر ما آماده می شویم: فندق ها را در مخلوط کن خرد کنید تا یکدست شوند.(میتوانید هر بار چند ثانیه استراحت دهید و دوباره مخلوط کنید تا فندق کاملا نرم شود) کاکائو ، عسل ، روغن را اضافه کرده و بهم بزنید تا مواد غلیظی ایجاد شود. به تدریج شیر را اضافه کرده و دوباره بزنید تا قوام مورد نظر حاصل شود. ما آن را درون یک ظرف قرار داده و در یخچال نگهداری می کنیم تا مواد ان کمی سفت شود.
ما فعلا از این چهار بزرگوار حمایت می کنیم! و تخریب هیچ کدام از این عزیزان را به صلاح جبهه حزب الله نمی‌دانیم! 🇮🇷👇
ما شقایق های باران خورده ایم سیلی ناحق فراوان خورده ایم ساقهٔ احساسمان خشکیده است زخمها از تیغ وطوفان خورده ایم تاچه بوده تاکنون تقصیرمان تا چه باشد بعد ازاین تقدیرمان 💕💛💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 ببین! وقتـے به جوش مـــیاد به محض اینڪه جابـجا ڪـنــۍ از جــــوش مــےافتــه!! خـودت ‌هم جوشی و عصبـانی شــــدۍ زود شــــو!! 💕🧡💕
شهید مصطفے‌ صدرزادھ: اگر یـڪ روز فڪر از ذهنت دورشـد.. وآنــ را فـرامـوش ڪردے؛ حتماََ فرداےِ آنـ روز را روزه بگیر 💕❤️💕
توصٻہ‌میکنمـ..💯↶ •• جوان‌هااگربخواهندازدستِ شٻطان‌راحت‌شوند‌عشق‌بہ شھادت‌رادروجود‌خود زندھ‌نگہ‌‌دارند..✌️🏾° •• 🍃 💕💚💕
‌∞🦋∞ 📜 🌿 امــام علے عليــه السلام: 🌿 نيڪـــے به پـــدر و مـــــادر بزرگتـــرين وظيــــفه استــــــــ . 📙غررالحڪــم حدیثــــــ۴۴۲۳ 💕💜💕
⚠️ تلنگــــر 🔮نماز ✨نمازهايم اگر "نماز" بود موقع سفر، ذوق نمی کردم از شکسته شدنش 🍃نمازهايم اگر نماز بود که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت ✨اگر نمازهایم نماز بود تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم برای نشان دادن خاموش کردن شعله گاز ❌نمازهایم"نماز" نیست اگر نمازم نماز بود ✨می شد پناهگاه... می شد مرهم... ✨می شد شاه کلید...🗝 خــ💖ــدایا! من از تو فقط یک چیز می خواهم. بر من منت بگذار و کاری کن نمازهایم نماز بشوند 💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎁 گمشده ما در دنیا.... 🎈 کلیپ بسیاااار عالی استاد پناهیان
💎روزی حکیمی مردی را دید که خیلی ناراحت و بود. علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد : در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. ✨حکیم گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است. 🌷حکیم پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد? آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟ 🍀مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود. 🍂حکیم پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم. 💐حکیم گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،‌آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟ 🍁بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر. 🔶بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است. 💕❤️💕
|🐣🌻| [🌸🌈] 💛جوانے سر نماز براے در حضور خدا گریہ مے ڪند...🌻 😔جوانے بخاطر اینڪہ نامحرمش جوابش ڪرده گریہ مےڪند.. 💖جوانے تا صبح میخواند و بہ تفڪر میپردازد...🌸 😔جوانے نامہ را تا صبح نگاه میڪند و تفڪر میڪند... ♥️جوانی را محڪم میگیرد تا باد شرمگینش نڪند...🌹 😔جوانی جلوے میرود تا دیگران بہ او بنگرند.. 💛جوانی از چشمانش محافظت میڪند ڪه مبادا را ببیند🌻 😔جوانے عمدا به نگاه میڪند تا به گناه بیفتد 💖جوانے از هم شدن با نامحرم شرم میڪند و خجالت میڪشد🌸 😔جوانے به دنبال بهانه میگردد تا با نامحرم ڪلام شود ♥️جوانے ڪسے بهش فحش میده , ولے در جوابش میگوید : من ام..🌹 😔جوانے را بخاطر دیر آوردن غذا فحش میدهد.. 💛جوانے خونش در از دین بر زمین خون میریزد...🌻 😔جوانے سر مواد مخدر تیر میخورد و خون آلود میمیرد.. 💖جوانی به خاطر و نجابتش وقتے نامحرمے را مے بیند روسرے اش را جلو میڪشد و قدم هاے آرام ترے بر میدارد🌸 😔جوانے وقتے را میبیند عمدا موهاے خود را پریشان تر میڪند و جلب توجه میڪند ♥️جوانے میگزارد تا سنتے را زنده ڪند...🌹 😔جوانے میگیرد تا فتنہ اے را زنده ڪند.. 💛جوانے دست را میبوسد🌻 😔جوانے دست روے بلند میڪند... 💖جوانی نصف شب در حال عبادت و راز و نیاز با مے باشد🌸 😔جوانے نصف شب در گوشے عڪس نامحرم را لایک میڪند ♥️جوانے پیرش را ڪول میڪند و بہ حج میبرد...🌹 😔جوانے را ڪول میڪند و به خانه سالمندان میبرد.. 🌱و پروردگارمﷻ مے فرماید : هرگز اهلــــــ جهنم و اهل بهشــ⭐ــــت یڪسان نیستند، اهل بهشــ🌙ــت رســـ💜ـــتگارانند. 📗|سورة الحشر 20|‌📗 💕💚💕
🔻واکنش تهیه کننده گاندو به سخنان سخنگوی دولت 🔸اگر همه واقعیت پرونده‌ها را به تصویر می‌کشیدیم آقایان جرات سربلندکردن نداشتند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔 چرا حضرت آقا روی عددِ 25 تکیه داره؟ 🤔 یه جا پیشنهادِ همکاریِ 25 ساله با چین رو میدن 🤔 یه جا میگن اسرائیل 25 سالِ دیگه رو نمی بینه همه اینا از زمانی شروع شد که دولتِ ایران به حرفِ رهبری گوش نداد و برجامِ 25 ساله رو امضاء کرد. بعد از ، اسرائیل خوشحالی کرد و گفت تا 25 سالِ آینده، ایران رو فلج کردیم. در پاسخ به اسرائیل بود که رهبرِ ایران گفت: اسرائیل 25 سالِ دیگر را نخواهد دید. همچنین چون رهبر ایران میدانست که بعد از برجام تحریمها شدیدتر میشود، بلافاصله پیشنهادِ همکاریِ 25 ساله با چین را داد تا تحریمهای اقتصادیِ بعد از برجام را خنثی کند.
🔴 پوستر| 12 فروردین روز جمهوری اسلامی مبارک 👈همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای تعیین نظام جدید حکومتی کشور در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸ در سراسر ایران و خارج از کشور برگزار شد، و بر پایه نتایج اعلام‌شده، نزدیک به ۹۸٪ واجدان شرکت در همه‌پرسی با دادن رأی «آری»، با برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران موافقت کردند.در روز ۱۲ فروردین نتایج اعلام شد و این روز را روز نامیدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌: 🌿 عشــــق یعنے : همــان لحظہ اے ڪــه نگاهتــــــ ࢪا از نــامحرمے میــگیرے تــا مهدے فاطمہ نگاهتــــــ ڪند ... مراقبــــ دݪ آقــا باشــیم ... 💕💚💕
پروانه های وصال
‍ #رمان_بانوی_پاک_من #قسمت_چهاردهم صبح مشغول پوشیدن کفشام بودم که در حیاط بازشد و یک دخترچادری وارد
"زهرا" پسره پررو بامن در میفته.فکرکرده چون خارجیه و دوسه سال ازم بزرگتره میتونه بامن بحث کنه.من فلسفه و منطق خوندم اونم تو دانشگاه دولتی.مگه میتونه باحرفای چرتش منو قانع کنه؟ خوشم اومد که نتونست حریف من بشه.نبایدم بشه من ایرانیم.۲۲ساله دارم تو ایران زندگی میکنم.فرق من و یک پسری که دو روزه اومده ایران،مثل زمین تا آسمونه. واسه من وکیل وصی شده،حکم میکنه‌. انگاری عمه خیلی ازم شاکی شده بود.خیلی بدنگاهم میکرد.امامن کارخودمو کردم.بعد ناهار،ظرفها رو جمع کردم و رفتم تو آشپزخونه شستم‌.هرچی سیمین خانم(خدمتکار)اصرار کرد که بشوره گفتم برو استراحت کن خودم میشورم. درحال شستن آخرین ظرف هابودم که عمه اومد تو آشپزخونه و به بهانه آب خوردن یکم موند.میدونستم میخواد چیزی بگه اما انگار مردد بود‌‌. _چندسالته؟ اومد کنارم ایستاد و زل زد بهم. _۲۲سالمه عمه جان. _اما ماشالله زبونت دراز تر از سنته. باحرص دندونامو بهم فشاردادم اما چیزی نگفتم. _ببین زهراخانم.احترام فامیلی به جاش اما پسرمن تازه اومده ایران.۲۹سال تمام لای پر قو بزرگش کردم.هرچی خواسته فراهم بوده.عین خودتم زبونش تنده اما اجازه نمیدم کسی بهش توهین کنه. _چطور پسرتون به هرکی میخواد توهین میکنه! _اون فرق میکنه.هنوز تو جمع ما مثل غریبه است.باید باهاش خوب رفتار کنی تا عادت کنه. دست از ظرف شستن کشیدم و گفتم:من فلسفه و منطق خوندم عمه جون.بایدی تو سرم نمیره مگر اینکه منطقی باشه. دختر پررو و زبون درازی نبودم اما حرف زور هم سرم نمیشد. _خوبه افرین.کی بهت گفته هرچی زبون درازتر باشی،تو دل برو تر میشی؟ بالبخند جوابشو دادم:کسی همچین حرفی نزده.درضمن بنده جسارت نکردم فقط گفتم حرف منطقی رو قبول میکنم همین. ازکنارش رد شدم و رفتم بیرون.مادر و پسر جفت هم بودن ماشالله‌. دیگه باید میرفتم.چادرمو سرم کردم و از مادرجون و پدرجون خداحافظی کردم.عمه نبود و من به مادرجون سپردم که ازطرف من ازشون خداحافظی کنن. با تاکسی رفتم دانشگاه و تاعصرکلاس داشتم‌. عصر،خسته و کوفته رسیدم خونه و بدون معطلی خوابم برد.اصلا یادم رفت برای مامان تعریف کنم امروز چیشده خونه مادرجون. نزدیکای غروب بیدارشدم و اول نمازمو خوندم.داشتم سجادمو جمع میکردم که باز سروکله محدثه خانم پیداشد. _به به حاج خانم.قبول باشه نماز روزه ها‌ فقط بلد بود مسخره کنه.منم بهش اهمیتی ندادم و فقط گفتم:ممنون. _چیه باز دپرسی؟پسرعمه حالتو گرفت؟ بعد چشمک تیزی زد و تکیه داد به در. سجادمو که جمع کردم رفتم سراغ قفسه کتابام و درسای فردا رو حاضرکردم. _چیه فضولی امانت نداد؟ تکه ای از موهای بلند مشکیش رو دور انگشتش پیچید و گفت:تو که میسناسی منو!زود بگو. _اتفاق خاصی نیفتاد که قابل گفتن باشه. _همیشه حرفاتو بخور.اه بعد از اتاق رفت بیرون. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‍ #رمان_بانوی_پاک_من #قسمت_پانزدهم "زهرا" پسره پررو بامن در میفته.فکرکرده چون خارجیه و دوسه سال از
واسه هیچکس قضیه اون روز و بحث بین من و عمه و کارن رو تعریف نکردم.دوست نداشتم تو دهنا بیفته و مامانم بخواد کینه ای ازشون به دل بگیره.اون شب حسابی درس خوندم چون فردا امتحان مهمی داشتم. انقدر خوندم که وسط درس خوندن خوابم برد. باصدای اذون سریع بیدارشدم و نمازصبحمو خوندم.بعدش باز شروع کردم به درس خوندن تا ساعت۸ که باید میرفتم دانشگاه.تند تند حاضرشدم و با برداشتن یک کیک کوچیک ازخونه بیرون رفتم.خداروشکر از پسرهمسایه خبری نبود. اتوبوس زود اومد و خداروشکر زود رسیدم دانشگاه.با آتنا رفتیم سر جلسه و خوشحال برگشتیم.خداروشکر امتحانمو عالی دادم.حاصل تلاش شبانه روزیم بود واقعا.(خب بابا یکی ازیکی خودشیفته تر) با آتنا رفتیم سلف و طبق معمول شیرکاکائو و کیکش رو سفارش داد اما من چیزی ازگلوم پایین نمیرفت.کم اشتهاشده بودم این روزا. شروع کرد به حرف زدن و منم فقط شنونده بودم.تااینکه دیدم سایه ای افتاد رومیزمون. علیرضا بود طفلی ازخجالت سرشو پایین انداخته بود. _سلام ببخشید مزاحمتون شدم. لبخند معنی داری زدم و گفتم:خواهش میکنم امرتون؟ _میخواستم..باخانم رضوی چند کلمه حرف بزنم اجازه هست؟ آخی پسرمردم از خجالت آب شد تا حرفشو زد. بالبخند بلندشدم وگفتم:بله اختیار دارین بفرمایین.منم کم کم داشتم میرفتم.آتناجان خداحافظ عزیزم روزخوش. بابدجنسی چشمکی بهش زدم و ازشون دور شدم‌.آخی حتما میخواد بهش ابراز عشق کنه.آتناهم حتما با کله میره تو دماغش.آخه ازاین دختر سرتق برمیاد هرکاری. با اتوبوس رسیدم خونه دیدم کسی نیست. یادداشت گذاشته بودن که مارفتیم خونه مادرجون و ناهار تویخچال هست بخور. خانواده منم خارجی ندیده ان.همش خونه مادرجونن ازوقتی عمه اومده. بیخیال ناهارشدم و یکم تو اینترنت سرچ کردم بعدم خوابیدم.آخه دیشب خواب درست حسابی نداشتم‌. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹